رفتن به محتوای اصلی

نـبـردِ قـدرت، با فطرتِ ( گوهرِ) یازنـدهِ انسـان

نـبـردِ قـدرت، با فطرتِ ( گوهرِ) یازنـدهِ انسـان

نـبـردِ قـدرت ،

با فطرتِ ( گوهرِ) یازنـدهِ انسـان

خواستن ، ازخود ، هست شـدنست

آزادی،آزیدنِ(= یازیدنِ)آتش جانست

-------------------------------------

دوخواستِ گوهری هرانسانی درفرهنگ ایران

1- خرداد(شناختِ شادی آفرین=بهروزی)

2- وامرداد(همیشه ازنوتازه شوی)است

------------------------------------

قدرت چیست ؟ قدرت ، اصل «1- اندازه گذارو2- اندازه دهنده » است ، یا به عبارت دیگر، « اندازه ای میگذارد ، و اراده میکند همه را به آن اندازه بکند » . این را « صورت دادن » نیز میخواندند . قدرت ، اراده میکند ، تنها صورتگر اجتماع وانسانها باشد ، و همه را به صورتی (به اندازه ای ) که اراده کرده است درآورد . صورت دادن وبه اندازه ساختن ، « هست کردن » است. پس صورت دادن ، یا به اندازه ای که خود، گذاشته درآوردن ، به معنای آنست که انسان ها ، ازآن پس ، چیزی را بخواهند که اصل قدرت اراده کرده است . چیزی جز آنچه قدرت، اراده کرده است ، نخواهند . « مشیت واراده » ، رویاروی « خواستن » میایستد .

ولی گوهریا فطرت انسان (axv =xva = uva) ، یازنده است . فطرت انسان ، خواهنده ( xvaaza= xva+aaz = اصل یازنده ) است . ازاین رو درفرهنگ ایران ، این اصل یازنده ِگوهر انسان را « آتش جان ، یا تخم آتش » میخواندند . انسان ، آنگاه ، هست ، که بخواهد . انسان ، هنگامی هستی می یابد که بخواهد . هرانسانی ، هرجامعه ای ، با خواستن ، هستی می یابد ، ازخود، زائیده میشود . هرقدرتی ، برضد این فطرت ( گوهریازنده) انسان میستیزد و همیشه با آن، درنبرد است ، و کشمکش میان قدرت وفطرت یازنده انسان ، هیچگاه پایان نمی پذ یرد . الاهان نوری درتاریخ ، که ازپیکریابی های مهم « اصل قدرت » هستند ، همیشه بافطرت انسان که « اتش یازنده وصورت ناگیرا » هست ، درستیزبوده اند، چون « اراده یا مشیت خود » را میخواهند جایگزین « خواست گوهری انسان که ازآتش جان او میافرازدو شعله اوست » کنند .

مفهوم « اراده ومشیت » ، اینهمانی با مفهوم « خواست » ندارد . درخواست ( xvaaza=xva+aaz ) همیشه، « یازیدن ِاصل» هست ، این یک اصل قائم به ذات خودهست، که دریازیدن = آختن = افراختن ، درست به « ازخود هستی یافتن » ، گواهی میدهد ، مانند شعله یازنده از آتشست که از آتش جدا ناپذیرست .

جمشـید ، تصویر « بُـن ِهـمه انسانها »

درفرهنگ زنخدائی ایران

جمشید، خواستارجهان ، یعنی ، سکولار است

درتصویرجمشید که تصویر « بـُن انسانها » درفرهنگ زنخدائی ایران است ، هنوز درروایت شاهنامه ، این پیوند گوهری او با خرد وخواستش باقی مانده است . داستان جمشیددرشاهنامه ، داستان سلسلهِ به هم پیوسته خواستها ( = آرزوها = آزها = یازشـها= نیازها ) ی اوست که ازجان وخرد او برمیخیزند ، و همه را درگیتی واقعیت میدهد . او درواقعیت دادن خواستهاستهایش، به هستی میرسد . او خواستار1 – جامه بافیست 2- خواستار انجمن کردن گروههاست 3- خواستارساختن خانه وگرمابه وایوانست 4- خواستاریافتن سنگهای گرانبهای رنگارنگست 5- خواستار بویهای خوش دلاویزاست 6 – خواستارپزشکی وداروهای تندرستی آوراست ، و 7- خواستارساختن کشتی وگردش درجهانست . او «خواستار جهان » است . دریازیدن یا درخواستن ، خواستاری و نیاز( مهر) هست . اینجا یک رویه از رویه های گوناگون خواستن، نمودارمیشو د . خواستارجهان بودن ، مهرورزیدن به جهانست . او درمهرورزیدن به جهانست که به خود ، هستی میبخشد . یازیدن ، ازیکسو، به معنای بلندی وفرازرَوی ( بـَرَزَه ) وسرکشیدن است، وازیکسو به معنای « مهرورزی به زندگی درگیتی » است . خواستاری ، علاقمندی واظهارمهر واظهارعشق است . منوچهری گوید :

بنمای دوستداری ، بفزای خواستاری

دانی که خواستاری ، باشد زدوستاری

درنفایس الفنون میآید که : « خواستاری که نفس ، پیوسته درشدت لذات ِمتعدی ومتمادی بود، وبرحد اقتصاد واعتدال اقتصارننماید و حوصله نیازاو پـُرنشود تا به هلاک انجامد » . خواستاری ، به خواستگاری ( طلب زن برای زناشوئی) گفته میشود . و درواقع ، جمشید درمتون اوستائی ، انبازوعاشق آرمئتی ( زنخدای زمین ) است ، وبا همسرش وهمزادش آرمئتی (= جمه = زمین) هست که مدنیت را میآفرینند . درشاهنامه پس ازشمردن چندین خواست از جمشید ، میآید که :

همان رازها کرد نیز آشکار جهان را نیامد چنو خواستار

او درخواستن ویازیدن ، خواستاروخواستگارجهانست . او به زندگی درجهان مهرمیورزد . این درست همان رابطه ایست که به سکولاریسم ، معنا وجان می بخشد . سکولاریسم ، تنها « جدائی حکومت ، ازدین نوری، مانند اسلام » و « نفی تبغیض » نیست . اینها همه پیآیندهای منفی آن هستند . سکولاریسم ، یا « خواستاری جهان » مهرورزی با گیتی درراستاهای جامه های زیبا پوشی ، وانجمن ها سازی و خانه ها وگرمابه ها سازی و عشق به زیبائی سنگهای رنگارنک وبوهای خوش و تندرستی وپزشکی ودارو ست . این مهرورزی به زیستن درگیتی وبهره مند شدن ازآن ، که « خواستاری جهان » باشد ، سکولاریسم است که جدائی حکومت از دین ( نوری) ورفع تبعیض ها ، فقط پیایند این «اولویت مهرورزی به زندگی درگیتی » است . درداستان بهرام گور میآید که :

نیم خواستار«سرای سپنح» نه از، بازگشتن به« تیمارورنج »

ولی وارونه این سخن ، « خواستارسرای سپنج بودن وبهره مند شدن ازجشن » درست ، مهرورزی به سرای سپنج است . درزبان پهلوی میتوان دید که واژه « اسپنجانیکه=aspanjanakih » که ازهمان واژه « سپنج» ساخته شده ، به معنای « کاشانه ومنزل» است . درخانه است که انسان برای مهمانان تازه واردش ، جشن میگیرد

« سرای سپنج»،اصطلاحیست که معنای نخستینش ،سپس دردوره ساسانیان وچیرگی دین زرتشتی، واژگونه ساخته شده است . سپنج ، اصلا معنای « گذروفانی وعاریتی » نداشته است . درشاهنامه ، درست همین واژه « سپنج دادن » به معنای « مهمانی کردن وجشن برپاساختن برای هرتازه واردی » است . هرانسانی باید به آوارگان وغریبان وتازه واردان ، سپنج بدهد . این هنرجوانمردیست . این هنر« لنبک آبکش » است که همان « لن بغ » خدای ایران میباشد درلغت نامه ها می یابیم که سپنج به معنای « یوغ » است ، ویوغ که همان معنای « جفـتی = انبازی » را دارد ، به « انبازی واقتران درآفرینندگی » باز میگردد . « جم = ییما » ، یا انسان ، چون گوهرجفتی ( مهری ) دارد ، همه را درمهر می پذیرد . خانه هرجوانمردی ، خانه سپنج است ، خانه جشن دادن به آیندگانست . سرای سپنج ، دراصل سرا وخانه ایست که دربش بروی هرغریب وآواره وبیگانه ای بازاست . به مهمانسرا ئی که هر تازه ای را با آغوش باز می پذیرد و خواستار تازه وارد است ، سپس معنای « سرای عاریت » داده شده است . واژه « سپنج » ، درست واژه ایست همانند واژه « سکولار» . سکولار هم دراصل به معنای « زمان گذرا وفانی » بوده است ، و چون مردم درست ازعشق به زمان جاوید وآخرت ، خسته شده و دست کشیده اند ، و خواستارهمین زمان گذرا شده اند ، که درحقیقت اینهمانی با زندگی درگیتی دارد ، و نمیگذرد ، بلکه میشود و تحول می یابد ، عاشق همان « سکولار» شده اند که زاهدان دینی ، بنام « دنیا دوستی » آنرا خواروزشت وپست ساخته بودند . درست دربیت دیگر میآیدکه

زخارا ، گهرجست یک روزگار

همی کرد از او ، روشنی خواستار

جمشید، خواستار ِ روشنی ازشکم سنگ تاریکست . هوشنگ هم فروغ روشنی را درجهان ، ازتاریکیهای درون سنگ ، درجشن سده می یابد . پس درسنگ خارای این جهان، میشود « روشنی » را یافت ، و انسان ، درست عاشق چنین روشنائیست که ازگوهر آتشین جانها برمیافرازد . عاشق آنست که هرچیزی ، ازخودش، روشن شود .

جمشید « خواستاروعاشق پدیدارشدن روشنی از خارا » شد. « خارا» چیست ؟ واژه « خارا وخار» ، همان واژه « xvar= xva+var » است که به « اخگرآتش » و روشنی وماه شب چهارده و« زن » هم گفته میشود .« سنگ» که خارا باشد ، به معنای اتصال وامتزاج یک جفت است ، همان تخم ( xva=tva=tum) وهمان مبدء ومنشاء است . ئور= اوُر=ur ، به « آتش » گفته میشد که تخم باشد و « ور= var» که تلفظی دیگر ازئور=ur است به روشنی گفته میشد که ازآن می وَخـشد . سنگ خارا، خـَوَر( روشنی = خاور) میشود . از« سنگ ،یعنی از مهروانبازی وپیوند » ، روشنی ، پدیدارمیشود . درسیستانی به زهدان ،« سنگک= سنگ + اک = آتش درسنگ » گفته میشود . جمشید خواستارزایش روشنی از « خارا = سنگ ، زن » است . زمین ، تن ، زن است . در زاده شدن از زن ( زن = به معنای زن وبه معنای شناختن است ) ، زاده ، پدید میآید ، روشن وشناخته میشود .

ماه چهاردهم که ماه پـُرباشد ، خوشه تخم هاست ، وتخم درفرهنگ ایران ، سرچشمه روشنی میباشد . همین خوشه تخم ها ، « گاو زمین = گـُش » میشوند ، که جمشید خواستاریافتن سنگهای گرانبها از زهدان آنست . به ماه پـُر، « شش انداز» هم گفته میشود . واژه « شش = 6 » ، « خوشه » است . پروین ، چون 6 ستاره است ، «خوشه= شش = ششک » نامیده میشده است ، و ماه پر، هلال ماهیست که « خوشه پروین » درآنست وحامله به همه انسانهاست . واین « داردان یا تخمدان یا نهالستانی » است که تخمها یش ، پس ازجوانه زدن ، به زمین آورده میشوند و درزهدان ها وزمین ، هشته میشوند . انسان ، یکی ازاین تخمهای خوشه پروین است که ازماه ( شش انداز) درزمین افشانده شده است .

جمشید ، که بُن همه انسانهاست ، خواستاراین زمین است که ازماه پـُر( خوشه درآسمان ) افشانده شده ، و دروخشیدن از زمین ، یا به اصطلاحی دیگر، شعله ورشدن ویازیدن ، ازسر، سر به ماه وآسمان وفلک میکشد ، تا به اصلش بپیوندد . اینست که پایان این خواستها ( یازیدن از تخم آتش یا آتش جانش ) ، افراختن ( فرا+ آختن= فرازیدن ) به آسمانست . همه این خواستها درپایان به یازیدن به آسمان کشیده میشود .اینست که درپایان ، خرد جمشیدی ، آخرین مرحله یازش را که « افراختن و تعالی یافتن » و « یازیدن شعله آتش به فلک » باشد میخواهد ، و اینجاست که « خدای روشنی تازه وارد» درتاریخ که « خدای قدرت » است ، برضدش هست و درست این خواست را ، « انباز شدن با دیو یا اهریمن » میخواند . او میبیند که همه آن خواستها ی ( نیازها یا یازیدنهای ) انسان و خواستاریهایش ، درپایان به یازیدن به آسمان ، به سرفرازی کشیده میشود ، تا ماه آسمان را که سیمرغست درآغوش بکشد . ودرست این خواستن در یازیدن وافراختن به بلندی ( برزه ، البرز= ال+ برزه ) ، ازخدای تازه آمده ، طرد ونفرین میگردد ، و طبعا همه خواستها وخواستاریهای پیشین ، سرآغاز ِچنین انجامی شوم هستند . اینست که یازیدن و افراختن ، تعالی خواستن ( ومهرورزی به جهان = خواستاری جهان ) ، سرفرازی ، دیوی واهریمنی هست . درحالیکه صفت گوهری عنصرنخستین انسان (xva =axv = ارتا )، سرفرازی با مهرورزی است .

به فرکیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت

که چون خواستی ، دیو برداشتی

زهامون به گردون ، بر افراشتی

درست جمشید ، انسان زنخدائی که بن همه انسانهاست ، درروز نوروز، اهریمنی میشود ، وانبازدیویا اهریمن میگردد و گوهر اهریمنی خردش دریازش ، پدیدارمیشود . نوروزجمشیدی ، روز افتران خرد جمشیدی با اهریمن و طرد خرد انسانیست که آتش جان درآن می یازد . ازاین رو، چنین انسانی باید به دونیمه اره کرده شود تا دیگر« گوهرجفتی = اصالت » نداشته باشد . انسان جمشیدی ، باید از اجتماع طرد ونفی گردد ونابود ساخته شود .

خواستن ، ازخود ، به هستی رسیدنست

خواستن ، خود را آفریدنست

هستی که بودن (bu , bavaat ) باشد، با وَنـیـه =bavanih نامیده میشد که مرکب از«vanih + bav=ba=vaay» است . bavandak ، معنای « پروسرشار وتمام » را دارد . پیدایش هستی ، برون کشیده شدن یا یازیدن وآزیدن ازاصل پـُروکامل میباشد . درهرتخمی یا اصلی(axv = xva= uva) ، وای =vaay =bavهست ، که « اصل ازخود جنبیدن و اصل ازخود پیوند دادن » میباشد . این اصل ازخودجنبان وبه هم بافنده ، درروان بودن وآزیدن ، به هم می بافد وبه هم رشته میکند (= ونه ، وندیدن = ایجاد مهرکردن) که « بودن وشدن = هستی » نامیده میشود . به عبارت دیگر، ازخود، هستی خود را برون میکشد یا میزاید ، یا ازخود فرامیجوشد یا فوران میکند .

اینست که دیده میشود که « خواستن = xvaaza=xva+aaza » دراصل «xvazaya=xvaa+zaya» است . ازخود آزیدن وفرازیدن ، ازخود ، خود را زائیدنست . خواستن ، از« منشاء ومبدء وجود خود »( xva = axv ) آزیدن ، فرازیدن ، آهیختن = کشیده شدنست . جم یا ییما ، درفرهنگ ایران ، وارونه آنچه ما می پنداریم ، دراصل ، یک شخص نیست ، بلکه یک تخم (axv =xva = tva=tum) است که ازآن تخم ، همه انسانها فرامیجوشند، فرامی یازند ، فراکشیده میشوند . تخم که « tva» باشد ، در« تباشیر= توا+ شیر= شیره نی ) به معنای « نی » است و نی ، آتش ( تشه = دوک = دوخ = نی ) است . توان ( توانائی ) تخمیست ( دانه = دوانه ) که خود را میگسترد . اینست که تخم وآتش ونی ( که مجرای زایش زن و اصل آفریننده بطورکلی میباشد) باهم اینهمانی داشتند . اینست که یازیدن وآزیدن وفرازیدن و آختن ، گسترش یافتن تخم واصل ، ازخودش بود .

درفرهنگ ایران، جفت نخستینی ، مانند آدم وحوا درادیان ابراهیمی ، بُن انسانها نبودند ، بلکه نخست ، « تخم انسان = ییمه » ، وجود داشت که این تخم ، گوهر « جفت = نرماده = انباز » داشت ، خود آفرین است . شخص شدن جم وجمه ، درفرازیدن ویازیدن ازاین تخمست . هستی یافتن جفت انسانی هم ، روند « یازیدن وافراختن وآزیدن وفراکشیده شدن » ازیک تخم نخستین هست . نه نرینه ، نخستین است ، ونه مادینه ، بلکه اینها درتخم ، انبازند ، وازاین انبازی ( همزادی = همبغی = حفتی = مهر) درخت بشریت میروید و انسانها ، برگهای این تخم هستند .

درآئین زرتشتی ، کیومرس را که نرینه است ، اهورامزدا ، ازگِـل ، به صورت نطفه نرینه میآفریند ، و در زهدان زمین ( آرمئتی ) می هشتد ، و ازآن مشی ومشیانه پیدایش می یابند . درواقع ، اولویت به نرینه داده میشود که به کلی برخلاف فرهنگ زنخدائی ایرانست .

به هرحال ، درآنچه گفته شد ، دیده میشود که درفرهنگ ایران ، زیستن ، درخواستن( آزیدن= فرازیدن ) ، پیدایش می یابد . خواستن ، روند پیدایش هستی ، ازمنشاء هستی (xva = cithra=axv) هست . درروند خواستن ، هستی ، پیدایش می یابد . چیزی ، وجود (هستی ) می یابد ، که بخواهد ، که بیازد ، که بیافرازد . هرچیزی ، از خواستن یا « آزیدن = یازیدن = آهیتن » ، هست میشود . اگر نخواهد ، هستی نمی یابد . اگر قدرتی ، مردم را « ازخواستن ازگوهر خودشان باز دارد » ، مردم را ، نابود میسازد . امکان وتوانائی هستی یافتن ازخود را ، ازهمه میگیرد .

نابودشدن= نا خواستن = گل صلصال یاهیولاشدن

انسان ، درخواستن(xva+aaza)= یازیدن= ئازیدن ، هستی می یابد و خود(xva=axv=xvaat ) را میآفریند ،( xva+azaya) ازخود، زائیده میشود. پس هنگامی چیزی، « نخواهد » ، نیازد ، « نیست میشود » . با ترک هرگونه خواستن است که تبدیل به « ماده نرم و بی شکلی میشود که قدرت ، میتواند هرشکلی به او بدهد ،« هیولا » میشود. اینست که « خواستن ، یا یازیدن ازگوهرخود » ، درمقابل هر« قدرتی » میایستد که میخواهد به اوصورت یا اندازه خود را بدهد . یازیدن آتش جان ، درمقابل « امرکـُن فیکون » میایستد . « انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون - قرآن 36-82 » . هنگامی امرالله چیزی اراده کند میگوید : باش ، وآن ، « هستی می باید » . اراده ومشیتِ قدرت ، دربرابر« خواستِ انسان میایستد که ازآتش جانش می یازد » . یازیدن یا ئا زیدن آتش جان یا فطرت انسان ( axv=xva) ، « آزادی » است . واژه « آزاد » ، «azatha » است که به معنای « یازنده ازگوهرخود= خواهان ،ازبُن هستی خود ». «azdaa =azda» به معنای « خواهنده » است . به شاخه که ازتنه درخت می یازد «az-g » گفته میشود .

مفهوم « آزاد » ، دراصطلاح « چهرآزاد » و« سرو آزاد » شهرت یافته است .« چهرآزاد » ، دراصل « چیترآکات » است . تخمی که درفراز درخت زمان هست وازآن ، جهان وزمان تازه پیدایش می یابد ، چیترآکات = چهرآزاد » نامیده شده است . این تخم یا چیتر= چهر، بُن آفریننده ازخود هست که باروبردرخت زمانست . به هما که همان سیمرغست ، همای چهرآزاد گفته میشود ، وصفتهای اصلی او ، 1- « هوچهره » و 2-« سرفراز» است . این تخمست ( ارتا =axv=xva = چهر) که درجان هرانسانی می یازد ، سربرمیافرازد . اینست که « ازگوهرخود، هست شدن ، آزادی » است . این گوهرخود ، که « تخم آتش یا آتش جان » نامیده میشود ، در ئازیدن ، به هستی و آزادی میرسد .« هستی» و« آزادی» ، ازهم جدا ناپذیرند . بی آزادی ، انسان، نیست . یازیدن آتش = ئازیدن ازخود ( xvaa، xvaaza) ، همان زائیدن ازخود ( aa/zaya=aaza) هست، که تکون یابی ازخود باشد واین، آ زادی است . بدین علت بود که مفهوم « اتش جان یا تخم آتش » به کردارفطرت یا طبیعت انسان ، نقش بنیادی درتصویر انسان و آزادیش درجهان هستی و درسیاست ( جهان آرائی ) واجتماع داشت . درآئین زرتشتی ، این ئازیدن آتش که اینهمانی با گرما وروشنی داشت ، برضد اهورامزداست که « روشنی بیکران » است . دربرابرروشنی بیکران اهورامزدا ، ازهیچ چیزی نباید ، روشنی بیازد . یعنی هیچ چیزی ، ازخود نیست و هیچ انسانی ازخواست خود ، هستی وآزادی نمی یابد . برای این کار، « دیو آز» را خلق کردند . این دیو آز ، درست برضد « یازیدن آتش » هست . این دیو آزهست که موجب خاموش شدن آتش میشود . اهورامزدا ی زرتشت ، با آنکه روشنیش برضد یازیدن آتش بود ، ولی درگستره فرهنگ ایران ، ازآن واهمه داشت که این کار را مستقیما به خود نسبت دهد . دیو آز، آتش جان انسان را خاموش میکرد ، و آنگاه اهورامزدا ، به این « تخم = آتش بی روشنائی » ، روشنی وام میداد . دراسلام ، آتش جان انسان ، ازهمان لحظه نخست ، ابلیس ( مهترپریان= ارتا واهیشت= کانون آتش ) شد . هراس از آتش بودن گوهر انسان دراسلام تا به دفن شدن درقبر ادامه می یابد . عطار درالهی نامه میگوید :

شریعت گفت چون برخیزی از راه ( چون بمیری)

منه درگور ، « خشت پخته » آنگاه

درقبر، ازآجرکه خشت پخته است ، استفاده نشود

که خشت پخته ، گرچه از زمین ، زاد

ولیکن هست ، « خشتی آتشین زاد »

چو خشت پخته ، خشت آتشین است

نشاید گور آن را ، کاهل ( که اهل ) دین است

چوشرعت ، آنقدر جایز ندارد

برای آتشت ، هر گز ندارد

وقتی شریعت تا بدین حد ازگوهرآتشین در خشت ، هراسانست ، چگونه میتواند « آتش جان » را درگوهرانسان ، بپذیرد . اینجا عطار، با اشاره ای کوتاه به تضاد میان طبیعت عشق درانسان وشریعت اسلام ، زود ازآن میگذرد . عرفان ، عشق را اینهمانی با آتش جان میداد ، ولی عشق را نیز گوهر اصلی انسان میشمرد . ولی درفرهنگ ایران ، جان ( که چهار نیرو یا چهار پـر ازآن میروید یا شعله ورمیشود ) ، درتمامیتش ، آتش شمرده میشد ، و « هستی و آزادی » را دورویه جدا ناپذیر ِ یازش این آتش میدانست . ودرست کسی را که این « تخم = آتش » را نداشت ، « فاقد آزادی واستقلال وتابع » ، و حتا « فاسد وبد وشریر » میدانست . واژه «anaxv= an-axv» که به معنای « بی تخم جان » است ، نیازمند سرور و حاکم میداند و واژه « anaak= an-aak» که به معنای « بی آتش= بی تخم » هست ، به معنای بد وشریرو فاسد بکار برده میشود .

درفرهنگ ایران ، باوی هونستن bavihunistan معنای « خواستن» دارد . باوی هونشنbavihunishn ، خواست است. به عبارت دیگر، زاده شدن وپیدایش یافتن ازهستی خود ( باو= بو) ، اینهمانی با خواستن دارد . درهرخواستی ازخود ، انسان، به هستی میآید ، ازگوهر خود، تکوّن می یابد . پس با ناخواستن وناتوانی درخواستن ، و واقعیت ناپذیرماندن خواست ، انسان، نیست ونابود میشود . انسان ، بدون روند همیشگی خواستن ، اصالت خود را از دست میدهد وازخود هستی نمی یابد . درست همین اندیشه ، پیش شرط خلاقیت الاهان نوری مانند یهوه والله هست . دراسلام، فقط چیزی هست میشود وهست ، که الله اراده میکند . هرچه هست، مشروط به مشیت اوست ( قرآن 36/82) . ازاین رو « نارسیدنی بودن به خواست هرانسانی = نارسیدنی به مراد » ، شرط وجود وقدرت الله ، ویا هرالاه مقتدر ویا هرقدرتی هست . دراین ادیان ، انسان باید در روند زندگی ، آن به آن دریابد که هیچگاه به خواست یا آرزویا مرادش نخواهد رسید ، مگرآنکه آنرا ، الله ، یا آن قدرتمند اراده کند .

جمله بی مرادیت ، ازطلب مراد تست

ورنه ، همه مرادها ، همچو نثار آیدت مولوی

مارا چو مراد ، بی مرادیست پس ما همه برمراد باشیم

بستی تو«هست» مرا ، بر« نیستی مطلق »

بستی « مراد ما» را ، بر« شرط بی مرادی » - مولوی

اینست که تا انسان، دست ازمراد وخواست وآرزوی خود نکشد، ماده نرم وگل صورت گیرا ی قدرت نمیشود . الله وقدرت ، حق هستی به او نمیدهند . آنگاهی انسان ، هستی می یابد که آنچه قدرت اراده کند ، او نیز بخواهد . یعنی ازآن پس ، هیچگاه ، ازگوهرآتشین خودش نیست ، وازیازش گوهر آتشین خودش نمیخواهد، و آزادی برای او، یکباربرای همیشه، ازگستره زندگی ، محوونابود میشود . آنکه از اراده ومشیت دیگری خلق شد وهستی یافت ، محالست که بتواند به « آزادی » برسد . ازاین پس سراسر زندگی او ، اندیشه ها وگفتارها وکردارهای او باید « پیکریابی خواستن الله ، درنخواستن خود » باشد . اینست که « غایت زندگی » انسان ، امتحان دادن به الله یا قدرتمند میشود که « انسان ، فقط چیزی را میخواهد که قدرتمند میخواهد » . درقرآن میآید که « خلق الموت والحیات لیبلوکم – سوره ملک » . الله مرگ وزندگی را فقط برای آزمایش انسان خلق میکند . قدرت به انسان ، هیچ اعتمادی ندارد و باید موبه مو وجزء به جزازانسان حساب پس بگیرد که آیا آنچه او خواسته است ، خواسته وکرده است یا نه .

دوخواستِ انـبازانـسان ،

که ازآتش جانش، سربر میافرازند ( آرزو)

کیومرث ، که بُن همه انسانها دردین زرتشتی است

درروزششم سال که « نوروزبزرگ » باشد ،

« آرزو » را که « یازیدن » باشد ، میکـُشـد

گوهرانسان، ارتا= اِ ر ِ ز= اِرِستا که همان « فرن praanaاخوaxv=خوی» باشد، یازنده وافرازنده وکشنده ( گسترنده ) است ، که « آرزو=erez+zura = erezura» خوانده میشود .« erez» به معنای خودرا بسط دادن وگستردن است » و« ارستا = eresta» به معنای « برافراخته ، و متعالی » است . صفت ویژه « ارتا » ، هم خود گستری و خودرا امتداددادن وکشیدن است ، وهم یازیدن وسرافرازیست . نیرو وتوانیست که درخودِ هرتخمی( اصلی، چهره ای، بنی ) ، میکشد و میافرازد. اساسا ویژگی بنیادی درخت همه تخمه (خوشه ای که تخمه همه جانداران را دارد) harvisptokhm ، تعالی وافرازیدن وبلندی ( urt=urd=ul) هست ، چنانچه نام دیگر ارتا واهیشت ، ئورت واهیشت است . چون هرتخمی ازخوشه ِ هستان ِ او ، بلندی گرا ویازنده یا متعالی = eredhwa هست . ازاینرو صفت این درخت کل جهان هستی eredhwo-bis است . چون هرتخمی ازآن « بیس = ویس »، جفت ( انباز= همآفرین ) هست . درهرتخمی ، چون اصل آفریننده که جفتی(vi=vis=bis) است ، تعالی خواه ویازنده وآزنده هست . خدا ، خوشه ای از« آزها ویازها» هست که درهمه جانها پراکنده وافشانده شده است . این جهان بینی ، برضد تصویر خدای خالق وصورتگروقدرتمند است . او اصل آفرینندگیست که درهمه چیزها ، پخش ( لن بغ ) شده است .

وارونه « آز» ، که درفارسی ، معنای منفی حرص وطمع را پیداکرده درلغت فرس اسدی ، « آز» ، معنای « آرزو » را دارد ، و درکردی « ئازا » که همان « آز» باشد ، معانی دلیری وشتاب وآزادی را دارد . این زور یا نیرو که درگوهر ارتا ( نخستین عنصر) هست ، و به فرازمی یازد وبه پیرامونش می شتابد ومیگسترد ، « آرزو » نام دارد . آرزو ، سبکشده واژه «erezura » است. پیکریابی این « آرزو» ، دوزنخدای همزاد ایران هستـند که « خرداد وامرداد = هاروت وماروت » نامیده میشوند . خرداد وامرداد باهم ، پیکریابی دوخواست ( آز) گوهری انسان درگیتی هستند که ازهم جدا ناپذیرند . به عبارت دیگر، درهریکی ازآندو، دیگری هم هست . رسیدن به خرداد ، رسیدن به امرداد هم هست . این دوخواست که باهم ازگوهرانسان ، می یازند 1- خوشزیستی وشناختاری ( خرداد ) و2- همیشه ازنوتازه وسبز شوی درزندگی درگیتی یا فرشگرد ( امرداد ) میباشند که انباز و همآفرین هستند. درست جمشید که نخستین انسان فرهنگ زنخدائی است ، درروایت شاهنامه ، با خردش ، این دوخواست گوهری انسانی را درجهان ، واقعیت میدهد . همه الاهان ادیان نوری ، ازاهورامزدای زرتشت گرفته ، تا یهوه وپدرآسمانی والله ، برضد این دوخواستِ انبازباهم درگوهرانسان بودند . درداستان خلق آدم درتورات ، درباغ عدن ، همین دوخواست گوهری انسان ، دودرختِ « جدا ازهم» میشوند ، و درست یهوه ، حق دست زدن وبهره مندشدن ازاین دوخواست را ازانسان میگیرد . درپی واقعیت دادن خواست گوهری خود رفتن ، بزرگترین گناه میگردد . به عبارت دیگر، انسان باید ازخواستهائی که ازگوهرخودش می یازند ( آرزویش) دست بکشد ، تا مخلوق یهوه ( وپدرآسمانی والله ) بشود . او ازباغ عدن رانده میشود تا امکان بهره مندی از « خواستهای گوهری خودش » یا از« آرزو» را نداشته باشد .

درتقویم ایران ، روزششم وهفتم ، پیکریابی این روزنخدا ، خرداد وامردادند . واژه « شش= 6 » ، همان واژه « خوشه » است ، که معنای « کل وتمامیت » را دارد ، چون نماد ارتای خوشه ( خوشه پروین = شش ستاره= تخمه های کل آفرینش) است . این نشان آنست که خرداد ، اینهمانی با ارتای خوشه دارد، وچهره ای ازخود اوست .

ملت ایران ، همه خواستهای بزرگ خود را ، که در درازای زما ن واقعیت یافته در این روزقرارمیدهد . دراین روز است که جمشید، کیهان را بی بیم وبی رزم میکند یا به عبارت دیگر درب دوزخ را می بندد . دوزخ که « دژ+ اخو» باشد ، سلب توانائی ونیروی گسترش ویازش گوهرانسان یا سلب اصالت انسان درهمین جهانست .

اینست که زرتشتی ها نیز ، زاد روز زرتشت را ، دراین روز قرار داده اند ، تا درظاهر، نشان دهند که اوهم در شماربرآورندگان خواستهای بنیادی مردمانست ، ولی وارونه چنین پنداشتی ، او دراین روز، درپی نابود کردن همین « آرزو » یا همین « دوخواست بنیادی گوهری انسانست که در« خرداد وامرداد » پیکرمی یابند . درنامه « ماه فروردین روزخرداد » ، میآید که دراین روز، بُن انسان زرتشتی که کیومرث باشد، پیدایش یافت ودرست درهمین روز، کیومرث دیو ارزور =erezur را بکشت . گرانیگاه دین زرتشت که جهاد با اهریمن است ، درهمان لحظه پیدایش بُن انسان ، آغازمیشود . انسان بدست خودش وبه ابتکار خودش ، بُن آرزو وخواستش را میکشد . به عبارت دیگر، آتش جان یا تخم آتش دراو ، نه تنها « خاموش کرده میشود » ، بلکه « کـُشته میشود » . انسان ، خودش ، شعله آتش جان خودش را میکشد ! انسان با نابود ساختن دیوآرزو ، که همان خواست خودش هست ، توانائی « ازخود هستی یافتن ، خودرا آفریدن ، آزادی » را ازخود، سلب میکند . این دیو آرزو کجاست ؟ در وندیداد میآید که درچکاد کوهی بنام « بومیا = bumya» جایگاهیست که دیوان و دروجان هستند . برفرازآن کوه ، گروههای دیوان ازکنام دروج به پیش تازند . اگر دقت شود درست این سرزمین و کوه وفرازش ، چیزی جر ترجمه واژه « ارزور= erezura» نیست . چون این واژه ، مرکب از دوبخش « zura+erez » است ، و ترجمه اش « نیرو وتوانائی خودرا بلندافراشتن» میباشد .

این کوه بومیا=bumya درکشور هروم Hrumقرار دارد . هروم ، به جامعه های زنخدائی گفته میشد . درگستره زنخدائی ، کوهیست که « بو+ مایه » ، « اصل ومایه زندگی » است. « بو، به معنای زندگیست » . به همین علت به زمین ، بوم گفته میشود، و به همین علت به جغد که مرغ بهمن است ، بوم گفته میشود . وبه همین علت است که سپس،جایگاه جغد یا بوم را ، که « بینش مایه ای زندگی ، بهمن میباشد » واصل مدنیت است ، « ویرانه یا خرابه » قرارداده اند . برفراز« بُن مایه زندگی » ، خوشه ِ آرزو هست . ولی درست آنچه درجهان زنخدائی ، برفراز بُن مایه زندگیست و همان آرزو( آز= شعله آتش= روشنی وگرمای آتش است ) میباشد ، محل تازش دیوان ازکنام دروغ میگردد .

آرزو، همان آزیدن یا یازیدن وآختن یا « خود را با توانائی ونیرو که درگوهرخودهست ، بلند برافراشتن » هست . این گوهر « تخم = ارتا = اخو = فرن » یا « آتش جان » است . این آتش جانست که می یازد تا بااصلش که آسمان = سیمرغ = وای = ارتای خوشه است ، پیوند یابد . دراین فرهنگ ، زمین ، درکوه میروئید و کوه درآسمان میروئید . آسمان ، رویش زمین بود . آسمان ، رُسته اززمین بود . انسان ، با سرو سبزی ا ینهمانی داده که برفرازش ، ماه پر میباشد . به عبارت دیگر، سرو در روئیدن ( سرویازنده ، به گفتارفردوسی ) نه تنها به آسمان وماه وخوشه پروین ( ارتای خوشه ) می پیوست ، بلکه آسمان وماه پر( خوشه پروین ) ، خوشه این سرو بودند . واژه آکات که « آزاد » شده است ، به معنای تخم وخوشه در« چکاد وفراز» است . بدین علت نیز، سرو آزاد خوانده میشود ، نه برای آنکه بی ثمراست ، بلکه درست به علت آنکه ثمرش ، ماه پر، خوشه پروین ، ارتای خوشه ، خدای ایرانست .

اینست که یازیدن یا آزیدن آتش جان درخواستهایش ( درآرزویش ) ، پیوند یافتن وهمگوهرشدن با سیمرغ و با خدا است . این فطرت هرانسانی شمرده میشد . ازاین رو، هم زرتشت وهم موسی وهم عیسی وهم محمد ، برضد این فطرت انسانی برخاستند ، ودرست این« آرزو » یا « خواست » را که ازگوهرانسان پیدایش می یافت ، بسختی مورد تهاجم قرار دادند .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید