رادیکالیسم و بنیادگرایی محدود به خاورمیانه و جهان اسلام نیست. بلکه غرب هم گرفتار آن شده است. تحولات اخیر درحادثه شارلی ابدو و به دنبال آن تشکیل جنبش ضد مسلمانان، پگیدا نشان داد که بنیادگرایی بیشتر از آنکه معلول ادیان و باورهای دینی باشد، نتیجه تحولات اجتماعی و سیاسی است. این همان چیزی است که درس تجربههای اخیر است. شاید بنیادگرایی درعقیده هم وجود داشته باشد که وجود دارد، اما این بنیادگرایی عقیدتی بدون داشتن زمینههای اجتماعی و سیاسی عینی نمیتواند به یک پدیده و امراجتماعی و سیاسی تبدیل شود. از طرف دیگر این زمینهها صرفا محصول و معلول توسعه نیافتگی یا داشتن باورهای خاص نیست، کما اینکه در اروپای سکولار هم شاهد رشد حرکتهای بنیادگرایانه ضد مهاجرت، ضد اسلام و حتی ضد یهودیان هستیم.
میخواهم بگویم رادیکالیسم صرفا محدود به جهان اسلام و معلول باورها و عقاید و سنن اسلامی نیست و این اولین شرط برای یافتن وجستجوی راه حلی بلندمدت برای معضل رادیکالیسم است. اینکه غرب بنیادگرایی و رادیکالیسم را محدود به اسلام و جهان اسلام بکند، نه تنها واقع بینانه نیست، بلکه راهگشا هم نیست. جهان اسلام مثل بخشهای دیگری از دنیا نظیر آمریکای لاتین و آفریقا مشکلات توسعهای خاص خود را دارد که باعث خشونت و گاه رادیکالیسم میشود و این امر الزاما از باورهای خاص دینی یا عقیدتی نیست. آنچه درکشور روندا بین توتسیها و هوتیها در دهه ۱۹۹۰ رخ داد ارتباطی به اسلام و مسلمانان نداشت، کما اینکه خشونتها و رادیکالیسم درآمریکای لاتین وجنوب آسیا هم تا حد زیادی متاثر از ایدئولوژی مارکسیسم بود.
متاسفانه درچند دهه اخیر تصاویر منفی رسانههای غربی از اسلام و مسلمانان این تلقی را ایجاد کرده است که اغلب مسلمانان بالذات دارای گرایشهای رادیکال هستند و برخی تئوریها مثل برخورد تمدنها هم در ادامه این باور، آنها را افراد و جوامعی تصویر میکنند که دارای دشمنی ذاتی با جهان مدرن و محصولات آن هستند. این نگرش، تنوع موجود در بین مسلمانان را نادیده میگیرد. درحالیکه برداشتهای متفاوت ومتعارضی از اسلام و مفاهیم اسلامی درمیان مسلمانان وجود دارد و بخشی از متفکران اسلامی میکوشند برداشتی را از آن ارائه دهند که با مفاهیم مدرن وحتی ارزشهای لیبرال و حقوق بشر سازگار باشد و با آنها درتعارض قرار نگیرد. دیدگاهی که مسلمانان را مخالف ارزشهای مدرن میداند این تنوع موجود درون جهان اسلام را نادیده میگیرد. کما اینکه نتانیاهو درسخنرانی اخیر خود درکنگره آمریکا بدون توجه به رقابت جدی سیاسی و فکری در ایران، کل نظام سیاسی را بنیادگرا تلقی کرد. چنین نگرشهایی کمکی به حل رادیکالیسم در بلند مدت نمیکند.
نکته دیگر این است که غرب و نه سایر کشورهای اسلامی نمیتوانند و نباید مسئولیتهای غیرمستقیم خود درباره رادیکالیسم را نادیده بگیرند. فراموش نکردهایم که غرب برای مقابله با شوروی در دهه ۱۹۸۰ به تقویت مجاهدین درافغانستان کمک کرد که سلول اولیه گروههای رادیکال اسلام گرا را در دهه ۱۹۹۰ شکل دادند. بنابراین غرب نمیتواند نقش خود را در استفاده ابزاری از اسلام گرایی را کم اهمیت بداند، امری که به تقویت بنیادگرایی کمک کرد. در چند سال گذشته هم ارسال بدون حساب و کتاب اسلحه و مهمات به گروههای اپوزسیون درسوریه باعث شد بخشی از این سلاحها دراختیار گروه داعش قرار گیرد و به گسترش بنیادگرایی در خاورمیانه کمک کند.
آیا میتوان بدون توجه به این واقعیتها به راه حلی برای بنیادگرایی اندیشید؟ واضح است که چنین کاری بسیار دشوار و حتی ناممکن است. تا زمانی که دولتهای مختلف همدیگر را به حمایت از رادیکالیسم متهم میکنند ولی درهمان حال خود درجنگهای نیابتی و برای تحقق اهداف شان از این گروهها به صورت پنهانی حمایت میکنند، پیدا کردن راه حل بلند مدت برای رادیکالیسم دشوار خواهد بود. از طرف دیگر فقر و توسعه نیافتگی درهرکجای دنیا که باشد میتواند زمینه ساز خشونت و بنیادگرایی باشد و این ارتباطی به خاورمیانه و جهان اسلام ندارد، لذا دنیای توسعه یافته نباید انتظار داشته باشد با قطع کمکهای توسعه وجلوگیری از انتقال فناوریهای جدید و کاهش همکاری اقتصادی وعلمی زمینهی رادیکالیسم در خاورمیانه از بین برود.
در شرایط تحریم وکاهش همکاریها به بهانههای مختلف، امکان توسعه کمترشده احتمال خشونت و رادیکالیسم بیشتر میشود. باید پذیرفت رادیکالیسم خوب و بد وجود ندارد. نباید اینگونه باشد که برخی خشونتها خوب باشد، اما وقتی دولتها خود درمعرض همان خشونت قرار میگیرند، آن خشونت تبدیل به خشونت بد میشود. نه تنها غرب بلکه برخی کشورهای اسلامی هم درقبال رادیکالیسم موضوعی دوگانه دارند و به تعبیری استانداردهای دوگانه اعمال میکنند. شاید بتوان گفت اعمال استانداردهای دوگانه درهمان حال که فرصتی برای دولتهاست، تهدید نیز محسوب میشود و این چیزی است که در تحولات اخیر شاهد آن بوده ایم. اکنون داعش نه تنها برای کشورهای غربی بلکه برای دولتهای منطقه هم یک تهدید جدی محسوب میشود. تهدیدی که زمینه را برای برخی همکاریهای منطقه ای و فرا منطقهای ایجاد کرده است. کشورهای منطقهای درمیان خود و در روابط با قدرتهای بزرگ باید به این واقعیت توجه کنند، که حمایت از رادیکالیسم بومرنگی است که درنهایت میتواند به طرف خود آنها برگشته و آسیب جدی متوجه آنها کند. واضح است که مشروعیت دولتها و دموکراسی نقش مهمی درکاهش حمایت از برخی گروههای رادیکال خواهد داشت. یکی از دلایل مهم حمایت از چنین گروههایی، غلبه نگاهها ورویکردهای امنیتی بر سیاستهای کلان است.
خلاصه اینکه درشرایطی قرار گرفته ایم که تهدید بودن رادیکالیسم برای همگان هرچه بیشتر خود را نشان میدهد و باید از این فرصت برای مقابله با این پدیده بهره گرفت. درسهای گذشته بدون شک نقش مهمی در این امر خواهد داشت.
*مشاور پیشین حسن روحانی در شورایعالی امنیت ملی
عضو سابق تیم مذاکره کننده هستهای
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید