رفتن به محتوای اصلی

چرا علما به نجف نمی روند؟

چرا علما به نجف نمی روند؟

چندی است از نامه ی آقای سروش خطاب به « علما» می گذرد که بقول خود دق البابی کرد و توصیه نمود که به عنوان اعتراض به نجف هجرت کنند ولی پاسخی از آیات عظام نشنید گو اینکه ندادن جواب نیز نوعی جواب است. اما مخلص به فکر افتادم که از چه زمانی و تحت چه شرایطی این «علما» راه نجف را پیدا کرده اند. پس از جستجو متوجه شدم که این هجرت پس از قدرتگیری افغان های سنی مذهب در ایران رخ داده است. بد نیست ببینیم چگونه بوده است آن داستان.

حکومت صفویه با تغییر یک شبه ی مذهب از سنی گری به شیعه گری و سختگیری های خود، افغان ها و بسیاری از کردها ی سنی را از خود راند و تاریخ ایران شاهد یکی از مهاجرت های بزرگ ایرانیان پس از حمله ی اعراب شد و بسیاری از نویسندگان و شعرای ایران راهی دیار دیگر از جمله هندوستان گردیدند.

وقتی شاه اسماعیل در تبریز بسیاری از مردم را گردن زد و «علما»ی سنی را به دین شیعه فراخواند برخی نپذیرفتند و عده ای از آنها نیز یکشبه تغییر دین دادند و سٌب (دشنام و نفرین ) اصحاب پیامبر یعنی عمر و ابوبکر و عثمان گفتند و عمری هم یه سربلندی و نیکنامی گذراندند)!) و دنیا به کام این علمای نودین شد و چون به مشروعیت حکومت جدید مدد می رساندند «عالم » بودن به کسب و کار پردرآمدی تبدیل شد و شغل «ملا باشی » در صدر امور واقع گردید و دست اندازی این طایفه به اموال مردم به ویژه املاک آنها تحت عنوان وقف رواج پیداکرد.

تا آن زمان جهان شیعه تهی از این « علما» بود و شاهان صفوی به واردات شیوخی چون مجلسی ، بهایی و حرٌر عاملی اقدام کردند و لقب شیخ الاسلامی به آن ها بخشیدند و آنها را درصدر امورکشوری نشاندند. همچنین شاه عباس سفیرانی را در معیت سرآنتونی شرلی انگلیسی و حسینعلی بیات به دربار پاپ فرستاد و مراسم سینه زنی و زنجیرزنی را از کاتولیک ها ی متعصب که عزای مصلوب شدن عیسا را برگزار می کردند برای عزاداری وقایع کربلا کپی برداری کرد و این رسم را در ایران ساری و جاری ساخت.

ملایان توجیه گر سیاست های شاهان مقتدر صفوی چون شاه عباس بودند و تن به هر خفتی می دادند ولی در مقابل مردم بیچاره زور می گفتند چنان که شاه عباس « فرمان ریش تراشی عام» داد که در شهرهای ایران حتا ریش سادات و علمای بزرگ هم تراشیدند اما آنها دم برنیاوردند ولی در عوض برای مذاهب دیگر مزاحمت ایجاد کردند آنچنان که در اصفهان و کرمان و شیراز چند بار به جان زرتشتیان افتادند و حتا قتل عام کردند و به مسیحیان و ارامنه نیز بسیار سخت گرفتند و با وجود آن که اجداد صفویه صوفی مسلک بودند حتا صوفیان نیز در امان نماندند. سرانجام زرتشتیان برای مقابله با ملایان با محمود افغان دست به یکی کردند و به آن فتنه یاری رساندند.

شاه سلطان حسین که دل در گروی مشورت ملایان بسته بود و در برابر حمله دشمن با خواندن اوراد و ادعیه چشم انتظار لشکر اجنه و امداد غیبی بود، اصفهان پایتخت ایران را به مدت 9 ماه دچار محاصره و قحطی کرد به نحوی که « اهل شهر از گوشت سگ و گربه گذشته چرم و پوست کهنه را جوشانده و سد رمق می نمودند و چون این گونه چیزها نایاب شد به خوردن گوشت انسان اقدام نمودند و بر سر یک جنازه چندین نفر حاضر شده برای خوردن گوشت انسان نزاع می نمودند و کار به جایی رسید که یکدیگر را می کشتند و می خوردند، چنان که پدر و مادر و فرزند را بکشتند و خوردند و هرکسی خواست از این بلیه نجات یابد و از شهر در آمد به شمشیر افغان کشته گشت.»(2)

سردسته «علمای» دربار شاه سلطانحسین « علامه » مجلسی بود که با دست خود تاج بر سر شاه سلطانحسین گذاشته بود و با یاری سایر «علما» چون آقا جمال خوانساری ، محمد باقر حسینی صدر خاصه ، میرزا نجف حسین حسینی صدر ممالک ، شیخ جعفر قاضی و... فعالیت پی گیری برای مبارزه با گروه های غیرمسلمان داشت. (3) همین علما کار را بدانجا کشاندند که شاه سلطانحسین مجبور به نوشیدن جام زهر شد و خود به استقبال محمود افغان رفت و تاجی که علامه مجلسی بر سرش گذاشته بود خودش بر سر محمود افغان گذاشت.

در تسلط کوتاه مدت محمود و اشرف افغان نیز تعصب سنی گری آتش سوزاند. ملا زعفران سنی متعصب فتوا داد که اصفهانی ها رافضی اند و کافرند و به استناد آن هرچه خواست کرد. در این شرایط ناگوار بود که « علمای» اعلام که مردم را به این بلایا دچار ساخته بودند از ایران به نجف مهاجرت کردند تا رخت عافیت بپوشند.

آقای سروش امروز که این علما در نهایت رفاه هستند و هرگونه مال و منال دارند و دستشان بر پول نفت گشاده است (از آیت الله مکارم شیرازی گرفته تا آیت الله مصباح یزدی که همه مایحتاج مردم از قبیل قند و شکر در انحصار دارند و یکباره در شب جشن نوروز آن را 100 تا 150% گران تر می کنند) انتظار دارد به نجف بروند که چه بشود؟ آنها نجف را به ایران آورده اند و امروز قوه ی قضاییه و قوه ی مقننه و قوای انتظامی کشور هم در دست نجف زادگان است .

این دق الباب هیچوقت پاسخی نخواهد داشت مگر آن که باز مملکت گرفتار مصیبتی از نوع فتنۀ افغان بشود. در آن صورت هم حاجت به فراخوان نخواهد بود، علمای محترم دو پا دارند دو پا هم قرض خواهند کرد و این بار نه به نجف بلکه به شام(سوریه) مهاجرت خواهند نمود. احتمالاً آنها که دینشان مدرن هم هست بعضی به اروپا خواهند رفت و برخی هم به سبک خود آقای سروش در آمریکا مجاور خواهند شد که منطبق با اقتضای زمان رفتار کرده باشند.

1 - « در سال 1671 تنها در آذربایجان جنوبی چهل روستا ، 200 خانه ، 9 گرمابه ، 8 کاروانسرا ، همه ی میدان بازار و بازارچه سرپوشیده عمده فروشی و 200 دکان دیگر و حق دریافت عوارض از همه ی بازرگانان در مرکز ، 100 خانه و 100 دکان در قزوین و چند کاروانسرا و گرمابه در مغان و گیلان و گرگان زمین و دیگر اقلام پردرامد فقط در اختیار اوقاف مسجد صفویهء اردبیل بود!»مرتضا راوندی – در خلال زندگی ایرانیان – (رویه ی 155)

2- به نقل از باستانی پاریزی محمد ابراهیم – سیاست و اقتصاد عصر صفوی چاپ سوم (رویه ی 346) سال 1362 انتشارات صفی علیشاه

3- منصور صفت گل – ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی( رویه 221) موسسه خدمات فرهنگی رسا 1381

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید