رفتن به محتوای اصلی

پاسخی کوتاه‌ به‌ يک کامنت در سايت ايران گلوبال

پاسخی کوتاه‌ به‌ يک کامنت در سايت ايران گلوبال

 

آقاي "دوستدار سلمان فارسي"، با سلام, چرا چنين نام مستعار "هوشمندانه‌اي" را براي خود برگزيده‌ايد؟ بخاطر اين دفاعتان از ناسيوناليسم حاکم و خصومت با حق‌خواهي کردي که‌ مورد تعقيب حکومت اسلامی قرار نمي‌گيريد. تنها جمله‌ي "خشني" که‌ بر عليه‌ تبعيضات بي‌شمار در ايران اسلامي بر زبان آورده‌ايد "اميدوارم برطرف شود" است!

آری، شما "ياني" نيستيد. "ياني" فارس انصاف را رعايت مي‌کند و شجاعتي نيز در بيان واقعيت دارد، چيزي که‌ متأسفانه‌ از شماي کرد به‌ کلي آسيميله‌شده‌ برنيامده‌ است. به‌ هر حال، بنده‌ نيز ـ چون سابق ـ در مورد تک تک جملات شما حرفها دارم. اما به‌ خاطر کمي وقت تنها چند نکته‌ را نمونه‌وار نام مي‌برم.

مي‌نويسيد:

"آيا در ايران مگر تشکيل حزب فارسي يا ترکي يا حتي شيعه وجود دارد؟ اصولا من خودم حزبهايي که براساس قوميت يا مذهب خاصي هستند را فاشيسم ميدانم. آيا در کشورهاي اروپايي سراغ داريد که حزبي بر اساس رنگ و نژاد و مذهب و زبان باشد؟"

در اين مورد بگويم که:

اول اينکه‌ تقريبا آنچه‌ داريم و نداريم احزاب فارسي هستند.

دوم اينکه‌ حزب شيعه‌ داشتيم (حزب جمهوري اسلامي) و خود خميني منحل کرد. اکنون سپاه‌ پاسداران به‌ قول يکي از دوستان شما چون يک حزب شيعه‌ي مسلح عمل مي‌کند.

سوم اينکه‌ اگر حزب شيعه‌ فاشيستي است کي شما تا بحال نقدي بر تأسيس احزاب شيعه‌ توسط حکومت ناب محمدي در ايران نوشته‌ايد؟

چهارم اينکه‌ حزب ترکي هم داشته‌ايم و داريم. اينکه‌ آنها اجازه‌ فعاليت ندارند، دليل عدم وجود آنها نيست.

پنجم اينکه‌ کجاي دنيا کسي که‌ يک حزب ملي و به‌ قول شما قومي درست کند، فايشستي شناخته‌ شده‌؟ شما بهتر از من بايد بدانيد که‌ معناي فاشيسم چيست. مگر در جمهوري اسلامي زندگي نمي‌کنيد؟ آيا مي‌دانيد اروپا کجاست؟ آيا کمترين آشنايي با ساختارهاي سياسي و حزبي اروپايي داريد؟ اگر داريد چگونه‌ اين ادعاي وحشتناک نادرست را مي‌کنيد؟ اين ارقام مربوط به‌ تعداد مسؤولان به‌ قول شما "بومي" استانهاي کردنشين نيست که‌ خودتان ببريد و بدوزيد. هر جايي در اروپا قوم و مليتي است، احزابي نيز از آنها وجود دارند و فعاليت مي‌کنند و تازه‌ از مزايايي نيز به‌ نسبت احزاب اکثريت برخوردارند: سويس، بلژيک دو نمونه‌ از اين کشورهاست که‌ در آنها احزاب مربوط به‌ مليتهاي مختلف وجود دارند. در همين آلمان مردم بايرن به‌ تنهايي يک حزب دارند، تازه‌ غالبا هم در حکومت هم ايالتي و هم فدرال بوده‌ است. اقليت کوچک دانمارکي در شمال آلمان حزب خود را دارند. آلماني‌هاي شمال ايتاليا خود حزب خود را دارند. در ضمن هيچ کشور حتي متمرکز اروپايي نيست که‌ از خودمختاري اين مناطق برخوردار نباشد. "حداقل سفر کنيد".

در مورد کرمانشاه‌ نوشته‌ بوديد. چرا صادقت را زير پا مي‌گذاريد. بنده‌ گفتم که‌ در آن شهر اجازه‌ انتشار نشريه‌اي کردي را نمي‌دهند. آيا شما که‌ آنجا سفر مي‌کنيد، مي‌توانيد نام چند نشريه‌ي کردي را برايمان عنوان کنيد؟ آيا سرمقاله‌ي شماره‌هاي اول و دوم "اورامان" را خوانده‌ايد؟

در مورد زبان نيز بارها اين مسائل را عنوان شده‌اند. اولا من نمي‌دانم که‌ آيا زباني در دنيا وجود دارد که‌ گستردگي زبان کردي را داشته‌ باشد و از لهجه‌ها و گويشهاي مختلف برخوردار نباشد؟ حال که‌ چنين است، آنها هم اين معصل را داشته‌اند و حل کرده‌اند. سابقه‌ي واحدکردن زبان آلماني و انتخاب يک لهجه‌ از آن بعنوان زبان آلماني استاندارد صد و ده‌ سال بيشتر نيست. آخرين تغييرات نوشتاري را همين 15 سال پيش دادند، آنهم با مشارکت نمايندگان و کارشناساني از آلمان، اتريش، سويس، ايتاليا و اروپاي شرقي. چرا اين کار بايد براي کرد امري غيرممکن باشد؟ در ضمن ظاهرا ترکها اين مشکل را هم ندارند. اين استدلال براي آنها نه‌ تنها غيرمنطقي، بلکه‌ حتي موضوعيت ندارد. به‌ همين گونه‌ مردم عرب ايران. چرا آنها اجازه‌ي آموزش عربي به‌ عنوان زبان مادري را نداشته‌اند؟

در مورد توانايي‌هاي زبان فارسي صحبت نموده‌ايد. اول اينکه‌ اغراق محيرالعقولي کرده‌ايد. زبان فارسي زبان شعر و ادب و به‌ قول شما عرفان است. اما زبان علم و تکنيک و اقتصاد و سياست و علوم اجتماعی و طبيعی و رياضی و از اين دست نيست. تازه‌ اگر هم باشد، با اين همه‌ خدمتي که‌ از منابع متعلق به‌ ديگران به‌ وي شده‌، هنر نيست. جالب است، پنج زبان را ممنوع کنند تا همه‌ چيز در خدمت يک زبان قرار گيرد، بعد گفته‌ شود، آن پنج زبان بايد بعنوان زبان به‌ اصطلاح "محلي" باقي بمانند، چون زبان "ملي" ديوانسالاري قوي‌تر است!!! با اين استدلال بايد 95 درصد زبانهاي دنيا را ممنوع نمود، چون تاب مقام با 5 درصد بقيه‌ چون انگليسي، فرانسوي، اسپانيايي و از اين دست را ندارند! اين هم از هومانيسم و دمکراسي‌خواهي و آزادمنشي "دوستدار سلمان فارسي" ما!

گفته‌ايد که‌ چپ‌ها موجد اين توهمات هستند! اختيار داريد. دو ديدگاه‌ اصلي ديگر در ايران حکومت نموده‌اند. نخست ناسيوناليستها و دوم اسلامگراها. هر دو ايران را به‌ اين روز انداخته‌اند که‌ مي‌بينيم. هر دو سرچشمه‌ تبعيض و عقب‌ماندگي بوده‌اند. چپها، اما، جزو بيدارترين و پيشروترين طيفهاي جامعه‌ي ما بوده‌اند. ملت‌گرايي فاشيستي رضاشاه‌ محروميتها را به‌ مليتهاي غيرفارس ايران تحميل نمود، چپها را مقصر مي‌دانند. اسلام و شيعه‌ايران را حداقل 50 سال به‌ عقب انداختند، چپها مقصرند. انصاف و وجدان کجاست؟ بيلان اين حکومت تاکنون ده‌ها هزار اعدامي، سنگسار، شکنجه‌، تجاوز جنسي، شلاق‌زني، زندانهاي طويل‌المدت، کشتار مردم کردستان، سرکوب زنان، عقب‌ماندگي اقتصادي و فرهنگي، تحميق تودها و غيره‌ بوده‌ و مي‌رود ايران را به‌ پرتگاه‌ جنگي دوم ببرد، آن وقت چپها مقصرند، چون سهمي بسزا در بيداري خلقهاي ايران و مبارزه‌ با ناسيوناليسم و فاشيسم و شووينيسم حاکم داشته‌اند که‌ آقاي "دوستدار سلمان رشدي" ما در مقام دفاع ضمني و صريح از آن برآمده‌ است. در ضمن چپها در مخالفت با ناسيوناليسم ملت تحت ستم به‌ ناسيوناليسم ملت ستمکر روی نمی‌آورند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید