بحث رهبری جنبش سبز در این ۱ سال اخیر از دغدغه های اصلی جنبش سبز بوده و می باشد. با توجه به نحوه برخورد جمهوری اسلامی با جنبش و حذف احزاب و بازداشت شخصیت های سیاسی، برپایی دادگاه های استالینی، بستن روزنامه ها، مهاجرت شخصیت ها و نیروهای درون نظامی به خارج کشور، رودررویی سران, عوامل کودتا و نیروهای امنیتی با مردم و جامعه روحانیت در ایران، دایره تنگ سران و طرفداران ولایت فقیه و نیروهای خودی و غیر خودی، هشدار سازمان های مدافع حقوق بشری، تحریم های سیاسی سازمان ملل در مورد برنامه هسته ای ایران و بحث حمله نظامی, مواضع رسانه ها در خارج از کشور نسبت به انتخابات سال گذشته و کلا مقالات و فعالیت شبکه های مختلف اجتماعی در اینترنت و افزایش تعداد سایت و وبلاگ ها از چند هزار به چند میلیون، این نگرانی را به وجود آورده که به راستی این جنبش سبز به کجا میرود و رهبری جنبش کنونی ایران چگونه است . ذهنیتی که از رهبری در جوامع ایدئولوژیک وجود دارد نگارش فردیت و کاریزماتیک به رهبریت است و اگر نیک بنگریم مدل های دیگری هم در طول تاریخ معاصر بوده که منطبق بر اصول و چهارچوب این جنبش می باشد.
<< ذهنیت بسیاری از ناظرین این جنبش دنبال مدلی مانند انقلاب اسلامی سال 57 می گردد و رهبری کاریزماتیکی مانند آیت الله خمینی را در ذهن تصور می کنند. در حالی که اگر بخواهیم مدلی را در تاریخ معاصرمان برای این جنبش در نظر بگیریم باید دوره استبداد صغیر و مبارزات مردم ایران برای بازگشایی مجلس و پس گرفتن مشروطیت از محمدعلی شاه قاجار را در ذهن بیاوریم.<< محسن سازگارا ، زنجیره سبز دموکراسی
آنچه در جنبش سبز اهمیت دارد چگونگی رهبری و استراتژی مربوط به آن است نه فردیت.هدف این جنبش انتخاب رهبر و جایگزینی رهبر دیگر نیست.سران و حتی رهبران سمبولیک این جنبش به دنبال استراتژی های نو و روش های نوین دموکراتیک و مبارزات بدون خشونت می باشند, روش های عقلانی با حد اقل خسارات مالی و جانی.
<< رهبری جنبش سبز در روزهای انتخابات و پس از آن در تظاهرات ميليونی يک رهبری شبکهای به جای يک رهبری هرمی بوده است. در اين جنبش هيچ کس به تنهايی نمیتواند تصميمی بگيرد و هيچ گروه مشاوره دهنده يا همراه اختصاصی در کنار رهبران به چشم نمیخورد بلکه نخست فعالان سياسی پيشنهادی را مطرح میکنند و اگر توافق بر روی آن بر اساس محدوديتها و ظرفيتها امکانپذير باشد چهرههای شاخص جنبش (کسانی که نام آنها بيشتر در رسانهها به چشم میخورد) در آن مورد اعلام موضع میکنند. طبيعی است که اين اعلام موضع عموماً با حس و حالی که از سوی مردم و فعالان انتقال داده میشود انطباق دارد. در جنبش سبز چگونگی رهبری اهميت دارد و نه اينکه چه کسی در مقام رهبری قرار دارد. فعالان اين جنبش نمیخواهند کسی را از رهبری بردارند و کس ديگری را در همان ساختار به جای وی بنشانند. فعالان جنبش به دنبال تغيير روابط و استراتژیها و روشها هستند و نه تغيير افراد. مجيد محمدی، راديو فردا<<
با توجه به این موضوع رهبری جنبش سبز در مقایسه با انقلاب سال ۵۷ از تمرکز به یک فرد کاریزماتیک و رهبری آن عبور کرده و به یک سیستم غیر متمرکز تبدیل شده است که بر کار و عملکرد گروهی استوار است.
<< رهبری جنبش سبز کاملاً غيرمتمرکز است. از يک سو احزاب و گروههای اصلاحطلب حضور دارند که به خاطر سه دهه آشنايی و دغدغههای نزديک به هم تا حدی با يکديگر هماهنگ عمل میکنند. اما در اين جنبش نيروهای غيرمذهبی، چپ، ملی، مشروطهخواه و نيروهايی با دغدغههای قومی، جنسی و مذهبی حضور دارند و هريک از این هسته يا شاخه ها با يکديگر هماهنگی میکنند.جامعه ايران و نيز جنبشهای اجتماعی آن با نگاه به تجربه انقلاب ۱۳۵۷ و عوارض و مشکلات آن از تمرکزگرايی گذر کرده است. مجيد محمدی، راديو فردا<<
با توجه به چند صدایی بودن این جنبش و وجود گروه ها و جناح های مختلف سیاسی هماهنگی و اتحاد و عملکرد های واحد استراتژیک مطرح میشود که نمیتوان مسیر دهی جنبش را به دست یک رهبر سنتی سپرد زیرا وجود عقل جمعی خرد گرایانه تر است . برخلاف آنچه در روزهای پیشین دیدیم که چگونه برخی از شخصیت ها ( مهاجرانی ) ، جنبش رو منتصب به افرادی میکنند که فقط در داخل ایران هستند و رای داده اند و حتی رهبری را به یک فرد ( موسوی ) نسبت میدهند این جنبش با توجه به اینکه هدف نهایی آن برپایی دموکراسی نوین در ایران میباشد باید از همین الان اصول و مبانی دموکراسی رو سرلوحه خود قرار دهد و پذیرای نهاد ها و احزاب سیاسی دمکرات باشد .
برخلاف آنچه که ادعا میشود و اپوزیتیسیون های خارج کشور را فقط به ۲ گروه سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان نسبت میدهند پذیرا بودن نهاد های دمکراتیک چه در داخل و چه در خارج از کشور برگ برنده جنبش میباشد .
دموکراسی خود سازمان های تند رو و غیر دمکراتیک را فیلتر میکند و راه آنان را جدا میکند ، پس وجود چنین سازمان های رسمی و ثبت شده نعمتی هست که نباید این حرکت چند صدایی را این چنبن خفه کرد .
در واقع وجود فقط ۱ حزب در جنبش به نام اصلاح طلبان ، خاصیت دموکراتیک بودن ان را از بین میبرد و در آخر انقلابی مانند سال ۵۷ را می آفریند.
<< يک جنبش فرا مذهبی، فرا قومی، فرا ايدئولوژيک، فرا طبقاتی و فرا قشری نمیتواند يک رهبری سنتی يا کاريزمانيک را پذيرا شود و بيشتر به رهبری قانونی- عقلانی تمايل دارد. رهبری عقلانی- قانونی در دوران جنبش چارهای به جز تعامل با فعالان سياسی از همه گروهها و مردم ندارد. . مجيد محمدی، راديو فردا<<
جنبش سبز که از حالت تک صدایی به چند صدایی و مطالبات گوناگون رسید، مجموعه ایی از بینش های مختلف سیاسی و اجتماعی را که استوار بر مبانی لیبرال دموکراسی میباشد زیر مجموعه خود کرده است که هماهنگی و توافق بر حداقل ها از راه های تداوم این جنبش هست.
< نيروها و فعالان جنبش نشان دادهاند که علیرغم رنگارنگی جامعه میتوانند بر حداقلها توافق کنند. شرکت مردم در انتخابات رياست جمهوری دهم با وجود نظارت استصوابی و همراهی با موسوی و کروبی علیرغم تأکيد آنها بر حفظ نظام جمهوری اسلامی نمايانگر اين خرد جمعی در ميان مردم است که میتوانند خواستههای خود را رتبهبندی کرده و برای برخی در برابر برخی ديگر ارجعيت قایل باشند.حرکت خطی و حرکت زيگزاگی جامعه ايران در شرايط ثبات سياسی و بحرانهای ميان آن به مردم ايران آموخته که صبور باشند، به حذف ديگران نينديشند، با يکديگر کنار بيايند و موقع سنجی داشته باشند.منتقدان چهرههای شاخص جنبش به دليل عدم درک ويژگیهای فوق به تاخت و تاز عليه چهرههای شاخص میپردازند و آنها را به دليل جهتگيریها و استراتژیهای مخالفان ملامت میکنند. . مجيد محمدی، راديو فردا<<.
این رهبری، سوار بر خرد جمعی و کار زیر بنایی گروهی و مبارزات بی خشونت است و رادیکال شدن باعث از هم پاشیده شدن این نیرو ها و ایجاد شکاف و تفرقه بین مردم و سران میشود.
<<سه مدل عراق، زيمبابوه و آفريقای جنوبی به روشنی در پيش پای رهبران و فعالان سياسی جنبش است. فعالان و رهبران جنبش نه خلاصی از شر رژيم سابق را به قيمت نابودی کشور (مدل عراق)، و نه اشاعه فقر و گرسنگی (مدل زيمبابوه)، بلکه با کمترين هزينه (مدل آفريقای جنوبی) میخواهند. از اين جهت است که مردم ايران آمادگی سياست «ببخش، اما فراموش نکن» ماندلايی را دارند.اين سياست نه تنها در شرايط پس از جنبش کشور را به سوی آرامش و گفتوگو و تساهل و مدارا پيش میبرد بلکه در شرايط جنبش موجب ريزش بيشتر نيروهای وفادار به رژيم میشود. در صورتی که نيروهای وفادار شرايط خشونتباری را انتظار کشند بيشتر به بقای رژيم موجود کمک خواهند کرد. . مجيد محمدی، راديو فردا<<
تشکل و جریان های سیاسی خارج از کشور نیز میبایستی منطبق بر اصول دموکراسی خواهانه ملت باشد و جهت گیری سیاسی خود را با عمق خواسته های مردم هماهنگ کنند و بیشتر با عملکرد خود نقش حامی را ایفا نمایند تا تعیین سیاست ها و خط مشی و به نوعی رهبری تک بعدی جنبش.
<<ساختار غيرمتمرکز رهبری جنبش سبز زمينه را برای تأثيرگذاری نيروهای مستقر در خارج کشور به گونهای فراهم کرد که نيروهای خارج کشور امکان تأثيرگذاری در شبکههای مجازی جنبش و تعامل با رهبران داخل را به دست آوردهاند. اما انتقال رهبری از داخل به خارج با توجه به ساختار و ويژگیهای رهبری آن غير ممکن است.نقش نيروهای خارج از کشور شکستن سد سانسور برای فرهنگ و هنر و ادبيات ايران، عمل به عنوان سفيران دموکراسی و آزادی و مدنيت، فعاليت حقوق بشری، و لابی با نهادهای مدنی و نمايندگان مردم در کشورهای دموکراتيک و حتی دولتمردان برای پيشبرد منافع ملی ايرانيان است. مجيد محمدی، راديو فردا<<
در مورد تعامل و همکاری جناح های مختلف سیاسی این موضوع قابل ذکر است که ایده ال در جنبش سبز قرار گیری جامعه روشنفکران و روحانیون به عنوان تعیین کننده سیاست های کلی جنبش در کنار یکدیگر میباشند و نمونه های این همبستگی در طول تاریخ مبارزاتی معاصر بسیار دیده شده است.در مواجهه با نظام ایدئولوژیک مذهبی جمهوری اسلامی، روشنفکری و دادن آگاهی و ایجاد بینش مذهبی صحیح در گذر از استبداد و رسیدن به یک جامعه دمکرات ، وظیفه روحانیونی مسله مرحوم منتظری بود که با تفسیر ایدئولوژیک خرد گرایانه از مبانی سیاسی دینی نحوه نگرش سنتی به دین را تغیر دهند و سو استفاده سران استبداد را در پیشبرد اهداف شوم خود در قالب یک نظام دینی سیاسی ببندند و از بسیج توده گول خورده دینی جامعه برای همیاری دیکتاتور جلوگیری به عمل بیآورند .
<< نگاهی به رهبری جنبشهای اجتماعی در دوران مدرن نمايانگر حضور روشنفکران و دانشگاهيان و تحصيلکردگان دانشگاهی در کنار روحانيون به عنوان رهبران اين جنبشها هستند. فرنگ رفتهها در کنار مراجع نجف، مصدق در کنار کاشانی، و نيروهای ملی و مذهبی در کنار خمينی در سه جنبش مشروطيت، نهضت ملی و انقلاب ۱۳۵۷ رهبری آن جنبشها را بر عهده داشتند.در جنبش سبز نيز ميرحسين موسوی و مهدی کروبی هدايت جنبش را بر اساس چهار مشخصه مذکور بر عهده داشتهاند. بدين ترتيب سير تحولات در جنبشهای اجتماعی ايران به نحوی طبيعی به رهبری ترکيبی روشنفکران و روحانيون منجر شده است. مجيد محمدی، راديو فردا<<
<<استراتژی جنبش، براساس روش مبارزات بی خشونت شامل سه بخش تقویت یکپارچگی و مقاومت مردم، فرسایش کودتاچیان و فلج سازی حکومت کودتا در نظر گرفته شده است. در این مسیر هر شخص یا گروه یا کمیته مخفی یا علنی که شکل می گیرد، یک حلقه از زنجیره سبز بزرگی است که از تمام ایرانیان تشکیل شده است. سازگارا,زنجیره سبزدمکراسی<<
این جنبش باید هویت اصلی خود را حفظ کند و بر مبنای دمکراتیک استوار باشد و از نگرش های ایدئولوژیک بدور باشد و به همه اقشار و افکار تا جایی که متضاد مبانی حقوق بشر و دموکراسی نباشد امکان مشارکت را بدهد.
لایه های مختلف این جنبش نیز باید آگاه باشند و با خرد ورزی از نگرش های فرد گرایی ، مطلق گرا و کاریزماتیک دوری کنند.
نویسنده : سعید ترکمان
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید