مقدمه:
امروز دیگر کمتر تردیدی باقیمانده است که گروههای فشار درایران و آمریکا، یکی از عوامل اصلی عدم از سرگیری روابط میان دو طرف است. البته برخی آنها را عامل اصلی بهبود نیافتن روابط مزبور می دانند. مذاکرات مستقیم هسته ای ایران و آمریکا در ماههای گذشته با کارشکنیهای مکرر گروههای فشار قدرتمند در دو کشور مواجه شد. تا جایی که آنها از احتمال برهم خوردن توافق لوزان سخن گفتند. شاید سوال مهمی که اکنون مطرح شود این است که قدرت واقعی این گروهها چقدر است؟ و آنها بهواسطه کدام پشتوانه سیاسی یا اقتصادی یا اطلاعاتی در سطوح حساس تصمیم گیریهای سیاسی هم دخالت میکنند؟ چرا مقابله با این گروهها همواره دشوار بوده و به نتیجه خاص نرسیده است؟ من در نوشتههای پیشین خود تلاش کردم، پرتوی بر تاریکخانه برخی گروههای فشار خاصه درایران کنونی بیاندازم و دراینجا میکوشم نقش گروههای فشار و در واقع نقش مخرب آنها، در روابط ایران و آمریکا را مورد بررسی قرار دهم.
خاستگاه گروههای فشار در کشورهای مختلف
ظاهرا سیاست از همان ابتدا با لابیهای پشت پرده و زد و بند همراه بوده است. امری که با گذشت زمان شکل نهادینه تر و البته تا حدی آشکارتر بهخود گرفت. دلایل ظهور گروههای فشار در کشورهای مختلف متفاوت از یکدیگر بوده و به جامعه شناسی سیاسی و حتی تاریخ سیاسی آن کشور بر میگردد. ضمن اینکه گروههای فشار صرفا در سیاست وارد نمی شوند. آنها گاهی میکوشند تصمیمهای اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده و به منافع خود برسند. همین طور گروههای فشار می توانند اهداف دیگری را هم پیگیری کنند. لذا برخیها معتقدند باید گروههای فشار را از گروههای ذینفع و حتی لابی متمایز کرد. زیرا روشهای مورد استفاده آنها و حتی اهدافشان می تواند متفاوت از یکدیگر باشد.
گروه فشار عنوان کلی برای انواع گروههایی است که میخواهند و میکوشند از طریق تحت فشار گذاشتن سیاستمداران تصمیم گیریهای آنها را تغییر دهند، و این کار یعنی تحت فشار گذاشتن، میتواند با شیوههای مختلفی صورت گیرد که برخی از آنها عبارتند از:
۱- استفاده از ابزار افکارعمومی، مخصوصا در کشورهای دموکراتیک. و معرفی اهداف و خواستهای خود به عنوان مطالبات افکارعمومی. با توجه به جایگاه و اهمیت افکار عمومی برای سیاستمدارانی که به رای مردم احتیاج دارند، در صورتیکه در موضوعی خاص فشار افکارعمومی وجود داشته باشد تصمیمگیران ممکن است تصمیم و رای خود را عوض کنند. گروههای فشار در اظهارات مصاحبه و نوشتهها و تبلیغات، خود را به عنوان نماینده افکارعمومی معرفی کرده و میکوشند حرف خود را از زبان افکارعمومی بیان کنند.
۲- استفاده از ابزار رسانه، اعم از تلویزیون، روزنامه، نشریات دیگر و رسانههای مجازی، از دیگر روشهای مورد استفاده گروههای فشار است. آنها حتی پا را فراتر گذاشته و در برخی موارد موسسات تحقیقاتی و دانشگاهی احداث میکنند تا بتوانند از طریق آنها افکارعمومی و افکار تصمیمگیران را تحت تاثیر قرار دهند. با توجه به افزایش اهمیت رسانهها در سالهای اخیر این ابزار به صورت روز افزون مورد توجه گروههای فشار قرار گرفته است. آنها از انواع رسانهها به شکل وسیع تر استفاده میکنند و میکوشند از این طریق جمعیت هرچه بیشتری را تحت تاثیر افکار و خواستهای خود قرار داده و آنها را مشروع جلوه دهند. درکشورهای دموکراتیک که رسانهها به عنوان رکن چهارم دموکراسی شناخته می شوند گروههای فشار انگیزه بیشتری برای استفاده مستقیم و غیرمستقیم از رسانهها دارند، زیرا می توانند در پرتو آزادی بیان موجود، قدرت مانور خود را افزایش دهند.
۳- تهدید تصمیم گیران، از دیگر شیوههایی است که گروههای فشار به آن متوسل می شوند. تهدید به افشاگریهای مالی و اخلاقی مرسومترین شیوه است. گروههای فشار با جمع آوری برخی اسناد و مدارک شخصی مرتبط با سیاستمداران آنها را تهدید میکنند که در صورت رد کردن درخواستهایشان، این اسناد را علنی و افشا خواهند کرد. رقابتهای سیاسی داخلی هم دراین مورد وجود دارد و سیاستمداران برای از میدان به در کردن رقبای خود میکوشند از طریق افشای این اسناد توسط گروههای فشار رقبای جدی خود را تضعیف کرده یا حذف کنند.
۴- تطمیع، هم روشی است که در کنار روشهای دیگر مورد توجه گروههای فشار است. منظور از تطمیع دادن کمکهای مالی و دیگر کمکها به سیاستمداران مخصوصا در زمان تبلیغات انتخاباتی است. گروههای فشار شبیه بازاریابها در بازار سیاست اند و میکوشند برای سیاستمداران مشتری پیدا کنند. آنها می توانند به واسطه رسانههایی که در اختیار دارند یک سیاستمدار را تقویت یا تضعیف کنند.
۵- اعتراض و تجمع و اعتصاب هم گاهی مورد استفاده گروههای فشار قرار میگیرد. آنها مستقیم یا غیرمستقیم فعالان مدنی و مردم را برای اعتراض خیابانی و حتی اعتصاب بسیج میکنند و از طریق تظاهرات و اعتراضات خیابانی سیاستمداران را تحت فشار قرار می دهند. در کشورهایی که بی ثباتی سیاسی وجود دارد، این روشها می تواند سریعتر از روشهای دیگر نتیجه بخش باشد. گاهی این اعتراضات با خشونت همراه می شود که اسباب نگرانی مقامهای مسئول را فراهم میکند و آنها را وادار به تغییر تصمیمها می کند.
۶- مقابله با فعالان مدنی و روزنامه نگاران و کارشناسان مخالف، روشی است که در برخی کشورها گروههای فشار از آنها استفاده میکنند. آنها میکوشند به شیوههای مختلف برای ساکت کردن مخالفان خود در جامعه مدنی، که می توانند مانع تاثیرگذاری آنها، بر افکارعمومی شوند، مقابله کنند. نه تنها دولتها بلکه گروههای فشار هم با روزنامهنگاران و فعالان مدنی برخورد کرده میکوشند، آنها را از سر راه خود بردارند.
البته گروههای فشار ممکن است بر حسب شرایط از شیوهها و به تعبیری ابتکارعملهای مختلف هم بهره گیرند. یکی از نقاط قوت این گروهها درتغییر روشها و شیوههاست. آن هم درحالی که اهداف آنها کم و بیش ثابت است.
لابی یهودی و روابط آمریکا – اسرائیل
لابی یهودی طرفدار اسرائیل یکی از قدرتمندترین گروههای فشار در آمریکاست که تاثیر خیلی زیادی بر روابط دو کشور دارد. ریشه قدرتمندتر شدن گروههای فشار، مخصوصا لابی یهودی درآمریکا، را باید در دهه ۱۹۶۰ میلادی جستجو کرد. دههای که به جنبشهای مدنی مشهور است. دراین دهه نه تنها گروههای فشار بلکه گروههایی مثل جنبش زنان و جنبش سیاهان قدرتمندتر شدند. از آن زمان تاکنون لابی یهودی از طریق ابزارهای مختلفی چون رسانهها و نفوذ درمیان نمایندگان کنگره، بر روابط آمریکا و اسرائیل تاثیرگذار بوده اند و همزمان کوشیده اند از بهبود روابط آمریکا با مخالفان اسرائیل جلوگیری کنند.
جمهوری اسلامی ایران از جمله نظامهای سیاسی است که با اسرائیل مشکلات بنیادین هویتی دارد. اسرائیل درمیان گروههای مبارز انقلابی در دوره پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ چهره ای منفی داشت و روحانیون و مراجع شیعی نیز اسرائیل را اشغال کننده سرزمینهای مسلمانان می دانستند. به همین دلیل وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد یکی از اولین اقدامات آن، قطع کامل رابطه با اسرائیل بود که در زمان شاه به صورت نیمه مخفی برقرار شده بود. به دلیل مواضع رادیکال جمهوری اسلامی ایران در قبال اسرائیل در اوایل انقلاب، روابط دو طرف رفته رفته به سمت رقابت شدید کشیده شد و اقدامات متقابل آنها علیه یکدیگر آغاز شد. با توجه به قدرت ژئوپولوتیکی و منطقه ای ایران در قیاس با اسرائیل، تل آویو کوشید از لابی یهودی درآمریکا برای ایجاد موازنه قدرت در برابر تهران بهره گیرد. مقامات اسرائیلی به خوبی واقف بودند که بهبود روابط تهران- واشنگتن میتواند قدرت منطقهای ایران را به صورت قابل توجهی افزایش دهد و لذا با تمامی امکانات خود میکوشیدند مانع این اتفاق شوند. سازش واشنگتن با یک نظام انقلابی و اسلامی و مخالف اسرائیل کابوس تل آویو بود. آنها می دانستند به دلیل ضعف ژئوپولوتیکی، انزوا در منطقه و جهان اسلام، مشکل سرزمینی با اعراب و فلسطینیها و مشکلات داخلی، قدرت مقابله با جمهوری اسلامی ایران را ندارند و لذا موثرترین راه برای بازداشتن ایران، عبارت بود از متقاعد کردن واشنگتن به مقابله با تهران و جلوگیری از قدرت گرفتن آن در منطقه. به همین دلیل لابی یهودی مخالف ایران، نقش حیاتی برای تل آویو دارد و به نوعی امنیت یا دقیقتر بگوییم امنیت هستی شناختی آن را تامین میکند.
فراتر از این آمریکا همواره خود را متعهد به حفظ امنیت اسرائیل و حفظ برتری نظامی آن در مقابل اعراب و سایر دولتهای خاورمیانه می داند. درهمین راستا آمریکا، سالانه حدود ۴ میلیارد دلار کمک بلاعوض به اسرائیل می دهد و پیشرفته ترین سلاح خود را به تل آویو می فروشد که آخرین نمونه آن، وعده واشنگتن برای فروش هواپیماهای جنگنده F-35 به تل آویو است. پیشتر نیز آمریکا سنگرشکن را در اختیار اسرائیل قرار داده بود.
مجموع آنچه گفتیم باعث شده است روابط واشنگتن – تل آویو در سیاست بینالملل مشهور به روابط ویژه باشد. روابطی که مهمترین ویژگی آن الزام یک قدرت بزرگ(آمریکا) به حفظ امنیت یک قدرت ضعیف(اسرائیل) است. قدرتمند شدن لابی یهودی از دهه ۱۹۶۰ میلادی، باعث شده است این لابی به اصلی ترین تضمین کننده این رابطه ویژه تبدیل شود.
با این وجود روابط آمریکا – اسرائیل خالی از افت و خیز نبوده است. ضرورت حفظ رابطه متوازن واشنگتن با اعراب و اسرائیل باعث شده است واشنگتن در مواردی تل آویو را بیش از حد انتظار تحت فشار قرار دهد. در اوایل دهه ۱۹۹۰، جورج بوش پدر که خواهان توافق اسرائیل با اعراب بود، به دلیل مخالفت تل آویو، از دادن وام به آنها خودداری کرد. در دهه ۱۹۸۰ هم آمریکا مخالف حمل اسرائیل به رآکتور اوسیراک عراق بوده و گسترش شهرکهای یهودی نشین نیز همواره از موضوعات مورد اختلاف دو طرف. واشنگتن به خوبی می داند که حمایت بی قید و شرط از اسرائیل، تصویر آنها را در جهان اسلام و به خصوص خاورمیانه مخدوش و منفی کرده است. حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل در برابر اعراب چیزی نیست که از دیدهها مخفی بماند. به عبارتی واشنگتن درقبال سیاست حمایت از تل آویو، هزینههایی را در جهان اسلام و خاورمیانه می پردازد. این سیاست در سالهای اخیر مورد انتقاد برخی محافل فکری و سیاسی قرار گرفته است. آنها معتقدند روابط آمریکا با اعراب و ایران نباید گروگان روابط با تل آویو باشد. استفان والت از جمله نظریه پردازان آمریکایی است که در سالهای اخیر به این موضوع پرداخته و تلویحا آن را مورد انتقاد قرار داده است.
سیاست اسرائیل برای حفظ برتری نظامی خود در منطقه تا حد زیادی مبتنی بر حفظ انحصار هستهای بوده است. تل آویو میخواهد اولین و آخرین دولت دارای سلاح هستهای در منطقه باشد. لذا جای تعجب نداشت که در دهه ۱۹۶۰ میلادی مراکز فعالیت موشکی و برخی مراکز هستهای مصر را مورد حمله قرار داد تا جمال عبدالناصر نتواند به سلاح هستهای دست یابد. در دهه ۱۹۸۰ م نیروگاه اوسیراک عراق را بمباران کرد و در سال ۲۰۰۶ درعملیاتی مشترک با آمریکا به الکبار سوریه حمله کرد. دراین چارچوب تل آویو از مخالفان اصلی هرنوع فعالیت هستهای درایران بوده و از دهه ۱۹۹۰ تلاش کرده است ایران را خطری هستهای برای منطقه بداند. و لذا مرتب تکرار کرده است که ایران تا چند سال دیگر بمب اتمی می سازد. تل آویو بنا براسناد منتشرشده در مقاطعی خواهان همراهی واشنگتن برای حمله به تاسیسات هستهای ایران بوده است. اسرائیل همواره تاکید کرده است که دیپلماسی هسته ای با ایران جوابگو نبوده و مانع دستیابی این کشور به سلاح هسته ای نخواهد شد.
اکنون می توان دریافت چرا اسرائیل برخلاف متحدان غربی خود از مذاکرات هستهای با ایران استقبال نمیکند و لابی یهودی درکنگره تمام تلاش خود را بکار میگیرد تا مانع هر نوع توافق هسته ای با ایران شود.
گروههای فشار در ایران پس از انقلاب
اما گروههای فشار محدود به آمریکا نیستند. درجمهوری اسلامی ایران هم ازهمان ابتدا انواع گروههای فشار شکل گرفتند که تاکنون به حیات خود ادامه می دهند. منشا اصلی شکلگیری این گروهها را باید تفکری دانست که از ابتدای انقلاب بر نهادهای رسمی و دستگاه بوروکراسی برجای مانده، از دوران محمدرضا شاه بی اعتماد بوده و احتمال کودتای ضد انقلابی از آن و تکنوکراتها را منتفی نمی دانستند. اینگونه بود که مسئولان انقلابی به موازات نهادهای رسمی موجود، نهادهای موازی غیر رسمی و به عبارتی ایدئولوژیک شکل دادند تا مانع این کودتای احتمالی شوند. سپاه در کنار ارتش، بنیاد مسکن به موازات وزارت مسکن، هستههای صدور انقلاب به موازات وزارت امورخارجه، انجمنهای اسلامی به موازات سندیکاها، و دهها موسسه و بنیاد مختلف تشکیل شد که از نظر قانونی جایگاهی نداشتند اما درعمل محل تجمع نیروهای انقلابی ذینفوذ بودند. به تدریج این نهادهای موازی رشد و گسترش یافته صاحب بودجه و چارت اداری و قانونی شدند و از نهادهای موقت به نهادهای دایمی اما موازی با نهادهای رسمی تبدیل شدند. نیروهایی که به دلایل فقر تخصص، در نهادهای رسمی جذب نمی شدند، وارد این نهادهای موازی شدند و فشار بر نهادهای رسمی و در راس آنها دولت را آغاز کردند.
گسترش فعالیت این نهادها، نیاز آنها به منابع مالی را بیشتر کرد و دولت و درآمدهای آن مهمترین منبعی بود که میتوانست هزینههای آنها را تامین کند. وزارت نفت مهم ترین جایی بود که این گروهها چشم طمع بدان داشتند اما با تحولات رخ داده نظیر خصوصی شدن و غیره، آنها راه نهادهای مالی غیر پاسخگو موسوم به بنیادها را درپیش گرفتند. بنیادهایی که از دولت بودجه میگرفتند و با این بودجه دلالی میکردند و مالیاتی هم نمی دادند و هر زمان موضوع حسابرسی از آنها مطرح می شد، بحرانی سیاسی به وجود می آوردند تا دولت را تحت فشار قرار دهند.
وقتی سیاست آزادسازی اقتصادی آقای هاشمی در دهه ۷۰ منافع این عده را تهدید کرد، به سنگ اندازی در برابراین سیاست پرداخته و قانون اولویت داشتن جانبازان در واگذاری شرکتهای دولتی در مجلس تصویب شد. همین گروهها بودند که به دفتر نشریات و سخنرانیها حمله میکردند و به قول خودشان با تهاجم فرهنگی مقابله میکردند. در دوره آقای خاتمی، این عده دامنه فعالیت خود را گسترش داده و حتی در برخی نهادهای امنیتی هم نفوذ کردند که اوج آن در ماجرای قتلهای زنجیره ای بود که منجر به کشته شدن برخی روشنفکران و فعالان سیاسی گردید. این گروهها منافع اقتصادی و سیاسی خود را پشت دفاع از ارزشهای انقلابی و اسلامی پنهان میکردند. در دوره آقای احمدی نژاد، بینظمیهای مالی، فرصت طلایی برای این گروهها بود تا بتوانند قدرت اقتصادی خود را تقویت کرده و به قدرت سیاسی و امنیتی تبدیل کنند. تحریمهای اعمال شده هم این وضعیت را بهبود بخشید و این گروهها از قبل آن، به ثروتهای کلان دست یافتند و کوشیدند مخالفان خود را با انواع روشها و از جمله دستگیری به بهانههای امنیتی، از میدان به در کنند. دستگیریهای گسترده بعد از تحولات خرداد ۸۸، به این گروهها فرصت داد تا خود را به عنوان مدعیان اصلی حفظ امنیت نظام مطرح کرده و در پوشش آن اهداف گروهی خود را پیگیری کنند. نفوذ در دستگاههای امنیتی و قضایی به بهانه حذف تهدید به وجود آمده، به آنها فرصت داد تا از اختلاف آقای احمدی نژاد و اصولگرایان بیشترین بهره برداری را به عمل آورند. گروههای تندرو و از جمله گروههای فشار درصدد کنترل اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور بودند و موضع هستهای هم بهانهای برای توجیه تندروها شده بود.
من پیشتر در نوشتههای خود بهطور مشخص و مفصل به این موارد اشاره کردهام و نشان دادهام تحریمها چگونه درعمل به منبع درآمد برای برخی تبدیل شد که ژستهای انقلابی میگرفتند. خلاف کاریهای آنها به قدری واضح بود که اصول گرایان هم رغبتی برای بازگشت آنها به عرصه سیاست ندارند.
همین گروههای فشار حل مساله هسته ای و فراتر از آن کاهش تنش در روابط ایران و غرب و مخصوصا ایران وغرب را تهدیدی برای خود می دانستند و لذا میکوشیدند با تمام وجود مانع این کار شوند. اینکه آقای روحانی هنوز بعد از دو سال نتوانسته است در سیاست داخلی به صورت جدی وارد شود، ناشی از نفوذ گسترده این گروهها درنهادهای اقتصادی امنیتی و سیاسی است. جنجال ایجاد شده درباره وزارت علوم، به خاطر بورسیههای غیرقانونی تنها گوشهای ازعملکرد این گروهها و میزان نفوذ آنها در نهادهای مختلف است.
لغو تحریمها و فراتر از آن تنش زدایی در روابط خارجی می تواند دسترسی این گروهها به منابع مالی بی حساب و کتاب را محدود کند و لذا واضح است چرا آقای هاشمی رفسنجانی از همسویی میان دلواپسان و اسرائیلیها سخن میگوید.
دلواپسان را می توان به یک معنا، همان اسم رمز گروههای تندرو دانست که نشریات و تریبونهای خاص خود را دارند و از طریق آنها اهداف خود را پیش می برند. آنها از قبل عملکرد موازی با وزارت امورخارجه منافع سرشاری را عاید خود میکنند و از این رو میکوشند مانع تغییر سیاست خارجی ایران در برخی موارد شوند که قدرت مانور را در داخل کشور بیشتر میکند. درحالیکه حماس سالهاست از ایران فاصله گرفته و به رقبای منطقه ای ایران نزدیک شده است، این گروهها هم چنان میکوشند روابط با حماس را تامین کننده منافع ملی ایران جلوه دهند و دراین راستا هر نوع انتقادی را با تندی جواب می دهند. تجربه برخی کشورها مثل ترکیه نشان می دهد که می توان درعین تقابل به همکاری نیز اندیشید. این کشور درقبال اسرائیل چنین موضعی را اتخاذ کرده است. از یک طرف با تل آویو روابط رسمی دارد ولی از طرف دیگر با انتقاد از آن تصویر خود را درجهان اسلام بهبود می بخشد. این درحالیست که درسالهای اخیر درایران تندروی در قبال آمریکا و اسرائیل به بهانهای برای انجام برخی اقدامات پشت پرده تبدیل شده است.
سخن پایانی
هم در ایران و هم در آمریکا، گروههای فشار تندروهایی هستند که منافعی در تداوم تنش میان ایران و امریکا و حل نشدن مساله هستهای دارند، زیرا حل و فصل دیپلماتیک این مساله منافع مالی و سیاسی آنها را تهدید میکند. برخورد با این گروهها کار آسانی نیست، آنها درهمان حال که درنهادهای مختلف نفوذ دارند از شیوهها و ابزارهای مختلفی هم بهره میگیرند. آقای روحانی درادامه مسیر خود خواسته یا ناخواسته با این گروهها مواجه خواهد شد . آنها درهمه جا نفوذ کرده اند و به این آسانی از منافع کلان خود صرفنظر نخواهند کرد . آنها حتی سودای اداره کشور را در سر می پرورانند و معتقدند بعد از حوادث ۱۳۸۸ آنها بودند که با حضور در خیابانها نظام را نجات دادند. و لذا باید امورات کلان کشور را هم بهدست آنها بسپارند. تاسف بارتر آنکه برخی سیاستمداران برای افزایش قدرت خود به این گروهها نزدیکتر شده اند و پیامد این امر افزایش قدرت آنها بوده است. این گروهها آشکارا در برابر اراده و خواست مردم مقاومت میکنند و با سنگ اندازی در برابر دولتهای منتخب میکوشند مردم را مجبور کنند درنهایت به کسی رای دهند که مطلوب و مورد نظر آنهاست. آقای روحانی تاکنون کوشیده است از تقابل مستقیم با این گروهها خودداری کند و برخورد با آنها را به زمان مناسبی واگذار کند. زمانی که بتواند درمقابل آنها دست بالاتر را داشته باشد. اما درعرصه سیاسی متلاطم درایران، نمی توان به رسیدن چنین موقعیتی امیدوار بود و حرکات بعدی را براساس آن تنظیم کرد. آقای روحانی همانطوری که در مراسم تحلیف خود به درستی اشاره کرد، باید از گذشته درس بگیرد و گمان نکند گروههای فشار و تندرو، از درآشتی با وی درخواهند آمد و در مقابل وی کوتاه آمده یا عقب نشینی خواهند کرد.
*مشاور پیشین حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی
عضو سابق تیم مذاکره کننده هسته ای در دولت اصلاحات
زندانی سیاسی در قرنطینه بند هفت زندان اوین
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید