رفتن به محتوای اصلی

فدرالیسم برای ایران؟

فدرالیسم برای ایران؟

تأسیس دولت قانونی در ایران همزمان با دو پدیده سیاسی دیگر همراه شد، یکی افول قدرت‌های ایلی و منطقه‌ای و دیگری برآمدن استبداد رضاشاه بر ویرانه‌های مشروطیت. همزمانی این دو پدیده از جمله باعث شده که هر بار مسئله بازسازی و نوسازی دولت قانونی در چشم‌انداز سیاسی کشور قرار می‌گیرد، نیروهای سیاسی دموکرات به درستی بر لزوم تمرکززدایی به عنوان یکی از الزامات دموکراتیک بودن این بازسازی تأکید کنند. یکی از راه‌هایی که برای این تمرکززدایی پیشنهاد می‌شود راه حل فدرال است.

در این نوشته این بینش را مورد نقد بررسی قرار خواهم داد.

یکی از آخرین نوشته‌هایی که ساماندهی منطقه‌ای ایران بر اساس فدرالیسم را به عنوان راهی برای تعمیم منطق دموکراسی برشمرده‌، نوشته‌ای است از عبدالله مهتدی با عنوان "کردها و جنبش سبز" که در سایت جمهوری‌خواهی نیز منتشر شد. امیدواریم که این نوشته بتواند به عنوان سندی برای بحث شفاف مورد استفاده فعالان سیاسی و صاحبنظران قرار گیرد. مهتدی خود نیز بر اهمیت یک چنین بحث‌هایی تأکید کرده است: "اکنون که درک جدیدی از تاریخ سی‌ساله گذشته در بسیاری از زمینهها دارد شکل می‌گیرد و روایتهای دروغین و گمراهکننده پیشین جای خود را به درک منصفانه و روشن می‌دهد، انتظار از نویسندگان و صاحبان قلم که در شکلگیری گفتمان عمومی مؤثرند این است که وضعیت مردم کردستان و آنچه را بر آنها رفته‌است بیش از گذشته جستجو و بازگو کنند". در واقع نیز بسیاری از نکاتی که مهتدی در این نوشته مطرح کرده‌ جای بحث و گفت‌و‌گو دارد. من در این‌جا فقط به بحث وی مبنی بر اینکه فدرالیسم در ایران می‌تواند به تحکیم دموکراسی کمک رساند خواهم پرداخت.

من هم همچون مهتدی بر این نظرم که تمرکززدایی از نظام اداری ایران و مشارکت کردن افرادی که از نزدیک با مشکلات مناطق و نواحی محتلف کشور آشنا هستند به یافتن راه‌ حل‌هایی مناسب‌تر، کم هزینه و پرفایده‌تر کمک شایانی خواهد کرد. من هم همچون ایشان معتقدم که تنوعات قومی و زبانی و مذهبی کشور از جمله مهم‌ترین سرمایه‌های ایران به شمار می‌رود و نه فقط نباید ملاکی برای تبعیض باشد که باید به عنوان نعمتی در نظر گرفته شود که مشوق ماست در انتخاب نظامی دموکراتیک که در آن جمهور مردم ایران از حقوق برابر برخوردارند. و بالاخره من هم همچون وی بر این نظرم که آحاد مردم ایران باید بتوانند در کلیه سطوح اداره کشور تا بالاترین مراجع بدون هیچ محدودیت و تبعیض و بر اساس شایستهسالاری شرکت نمایند و به این منظور کلیه تبعیضات مذهبی و محرومیتهای قانونی موجود علیه آن‌ها برای تصدی مقامات بالای حکومتی باید لغو شوند. اما برخلاف وی معتقدم که ساختار فدراتیو در ایران نه فقط ما را به هیچ‌یک از این اهداف نزدیک نخواهد کرد که به تضعیف مبانی دموکراسی‌خواهی از یک سو و تقویت اختلافات از سوی دیگر منجر خواهد گشت. دلیل اصلی این حرف نیز آن است که ملت بودن ما را زیر سؤال خواهد برد. و چون اینکار را می‌کند هم به پیکار برای برابری لطمه می‌زند و هم به همزیستی دموکراتیک ما پس از پیروز شدن در این پیکار. زیرا اولاً زمینه‌ای را فراهم می‌کند برای فرادستی کسانی که برخلاف مهتدی و راقم این سطور به بهانه‌های مختلف خواهان حقوق و مزیتهای ویژهای برای خود‌اند و خواستهائی دارند که از چهارچوب متعارف نظامهای دموکراتیک معاصر و موازین شناخته شده حقوق بشر بیرون است. و دوم آب به آسیاب کسانی می‌ریزد که باز هم برخلاف ایشان و بنده نمی‌خواهند در زمره ملت ایران به‌شمار آیند.

فدرالیسم نیز مانند بسیاری از مفاهیم مورد استفاده در علوم سیاسی همچون دموکراسی و نظام پارلمانی مفهومی یکدست و تک‌معنایی نیست. در عمل نیز این مفهوم بر انواع بسیاری از تقسیمات سیاسی جغرافیایی ناظر است. از مثال‌های مع‌الفارق کشورهای کمونیستی که فقط نام فدرال را بر خود نهاده بودند و در واقع در زمره تمرکزگراترین کشورهای جهان به شمار می‌رفتند اگر بگذریم، باز هم به انواع واقسام تقسیمات سیاسی جغرافیایی‌ای می‌رسیم که همه مدعی عمل بر پایه فدرالیسم هستند. یعنی بر این نظرند که در کنار تعریف واحدی جغرافیایی به نام کشور که مشروعیت‌اش را از ساکنانش یعنی همان "ملت" می‌گیرد، باید واحدهای جغرافیایی کوچک‌تری نیز تعریف کرد با نهادهایی تصمیم‌گیرنده و اداره‌کننده که مشروعیت‌شان را نه از جمهور ملت که از آن بخشی از مردم می‌گیرند که در آن واحد جغرافیایی ساکن هستند. نمونه‌های مشهور آن را همه می‌شناسیم: آلمان و سوئیس و آمریکا و نمونه‌های کمتر شناخته شده یعنی هندوستان و مالزی و بلژیک و اتیوپی.

برخی از تقسیم‌بندی‌های فدرال بر ویژگی‌‌های تاریخی مناطق استوار هستند. یعنی ویژگی‌هایی چون قومیت و زبان معرف ایالات و استان‌های کشور است. اما این موارد بسیار نادرند و اغلب اوقات نیز معیارهایی از این دست به عنوان یگانه معیار تقسیم‌بندی به‌کار گرفته نمی‌شوند. دلیل این امر نیز آن است که این نوع معیارها نه چندان قابل اندازه‌گیری هستند و نه لزوماً با تقسیمات جغرافیایی همپوشانی کامل دارند و نه معیارهایی ایستا. معمول‌ترین و معروف‌ترین تقسیمات فدرال آنهایی هستند که در آنها ایالات فقط و فقط ناظر بر یک واحد جغرافیایی هستند. یعنی واحد جغرافیایی کوچک‌تر نه بر اساس نژاد، نه بر اساس زبان و نه بر اساس فرهنگ افراد، بلکه فقط به صرف اینکه این افراد در آن واحد و در کنار هم زندگی می‌کنند تعریف می‌شود. بارزترین نمونه در این زمینه که همان نمونه‌ای است که به‌واسطه آن، فدرالیسم به عنوان یکی از انواع تقسیمات کشوری در جهان مدرن باب شد، کشور آمریکاست.

با اینهمه و علیرغم تفاوت‌های بسیار زیاد، تمامی نظام‌های فدرال از دو وجه مشترک برخوردارند: یک وجه مشترک، وجود مشروعیت دوگانه است (ملی و منطقه‌ای) و وجه مشترک دوم، استفاده از فدرالیسم به عنوان ابزاری برای تأسیس واحد سیاسی بزرگ از طریق واحدهای سیاسی کوچک. و دقیقاً همین ویژگی دوم دلیلی است برای آنکه بگوئیم "فدرالیسم"، نوع مناسب تمرکززدایی‌ برای ایران نیست.

مدیریت مشروعیت دوگانه نه کار آسانی است و نه در همه کشورها به یک شکل انجام می‌شود. در کشورهایی که مناطق مختلف‌شان تفاوت‌های اساسی دارند (از نقطه نظر نوع تولید، ثروت‌های زیرزمینی، توسعه زیربناهای اقتصادی و غیره) این مدیریت مشکل‌تر نیز خواهد بود. در واقع در این کشورها یکی از وظائف دولت‌های مرکزی تقسیم ثروت ملی است میان مناطق مختلف؛ ثروتی که از فعالیت‌های اقتصادی و منابع زیرزمینی و معدنی در همه کشور به‌دست می‌آید. گاه سهمی که یک منطقه ازاین تقسیم ثروت به‌دست می‌آورد بیشتر از درآمدی است که خود به صرف فعالیت‌های اقتصادی‌اش در منطقه تحصیل کرده و گاه بیشتر. مشکل آن است که ثروت ملی متعلق به جمهور مردم است و محل خرجش باید از طریق نهادهایی که دارای مشروعیت ملی هستند تعیین شود، حال آنکه در نظام‌های فدرال این نهادهایی با مشروعیت منطقه‌ای هستند که محل خرج این ثروت را برای منطقه خودشان تعیین می‌کنند. با اینهمه راه‌های بسیار متنوعی برای هماهنگی و مدیریت مشروعیت دوگانه در جهان تجربه شده‌اند و در ایران نیز می‌توان با اتکا به این تجارب و همچنین راه‌حل‌هایی که با وضعیت ایران خوانا هستند راهی برای اینکه نهادهایی با مشروعیت منطقه‌ای در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مورد منطقه‌شان سهم مهمی داشته باشند یافت. مشکل اصلیِ پیشنهاد الگوی فدرالیسم برای ایران، نامتناسب بودن آن با تاریخ کشور است.

مهمترین ارزش فدرالیسم در آن بود که به واحدهای کوچکی که به‌قدر کافی سرنوشت و تاریخ مشترک نداشتند تا در چارچوب یک ملت واحد به تأسیس دولت ملی اقدام کنند این امکان را می‌داد که با حفظ استقلال نسبی به این مهم نائل آیند. همین ویژگی بود که باعث شد این مفهوم بتواند در دورانی از تاریخ غرب که دولت‌-‌ ملت‌ها به‌وجود آمدند همردیف اندیشه‌هایی چون ملی‌گرایی و دموکراسی و جمهوری‌خواهی قرار گیرد. به عبارت دیگر، هدف اصلی در استفاده از مفهوم فدرالیسم برای در کنار هم نشاندن و "با‌هم بودن" واحدهای سیاسی‌ای بوده‌است که یا تازه تأسیس بودند مانند آمریکا و یا در طول تاریخ به امپراطوری‌های متفاوتی متصل بودند مانند آلمان و به نوعی هندوستان و یا فقط به صرف تجمیع نیروها مانند سوئیس. به عبارت درست‌تر فدرالیسم ابزاری برای متمرکز کردن نیروهای پراکنده بوده‌است و نه بالعکس. جالب توجه اینکه در اکثر موارد نیز حتی انتخاب فدرالیسم به عنوان نظم سیاسی نتوانست کفاف همزیستی تحت نام یک کشور را بدهد. جنگ‌های داخلی آمریکا محدودیت فدرالیسم را اثبات کرد و جدا شدن پاکستان از هند و سپس بنگلادش از این هر دو کشور نمونه‌های بارز شکست راه حل فدرال بوده‌اند. قصد من اینجا وارد شدن به جزئیات نیست، فقط می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که اتخاذ روش فدرال مناسب حال واحدهای سیاسی کوچکی که قرن‌های متمادی سرنوشت و تاریخ مشترکی داشته‌اند و تحت نام یک کشور زندگی کرده‌اند برای تأسیس یک دولت ملی نیست. دلیل این امر هم رفت و آمدی است که طی این تاریخ مشترک بین افراد این مناطق صورت گرفته‌است و آنان را به ملتی واحد تبدیل کرده است. سرمایه‌ها و ثروت‌های آنان در داد و ستدهای‌شان اندوخته شده و دانش و هویت‌شان در مبادلات انسانی و فرهنگی‌شان شکل گرفته‌اند. هر سیاستی که این ملت شدن تاریخی را نادیده بگیرد تا بر یک اساس دیگر که مصنوع ذهن بشری است و نه تجربه زیستی وی، دوباره ملتی را بسازد، جز نقض غرض و کفران نعمتی که نسل‌های متمادی برای به‌دست آوردن آن تلاش کرده‌اند نخواهد بود.

اما مشکل فدرالیسم برای ایران فقط در نشاندن یک امر ذهنی به جای یک تجربه عینی نیست، بلکه گشودن راهی است برای آنکه هر ذهنیت دیگری نیز هرچند به‌دور از واقعیت تاریخی یک کشور محلی از اِعراب بیابد. تاریخ چند هزارساله ایران به تاریخ ظلم یک قوم بر دیگر اقوام خلاصه شود یا جدا کردن خود از ملت خویش به عنوان راه نیکبختی تبلیغ شود. گویی نیاکان ما قرن‌ها بی‌دلیل و به اشتباه تصمیم گرفته بودند در کنار یکدیگر زندگی کنند.

در اینکه در طول تاریخ معاصر عده‌ای ارزش همزیستی اقوام مختلف در ایران را قدر ندانستند شکی نیست. اما این قدرنشناسی ویژگی یک قوم نبوده‌است، بسیاری از ما فارغ از خاستگاه منطقه‌ای‌مان از این مهم فارغ ماندیم. و دیگر اینکه تکرار قدرنشناسی این کسان جز صحه گذاشتن بر آنچه کرده‌اند نخواهد بود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید