آقای حمیدرضا جلائیپور با سلام
نمیدانم چرا یه دفعه به ذهنم رسید که نامهای سرگشاده را با موضوعی دلخراش که به باور ما کردها از آن شماست بنگارم و برایتان بفرستم. من شما را از راه حضورتان در کردستان و پست فرمانداریتان در مهاباد که در سنین جوانی به شما دادهشد، میشناسم. همین الان که این جمله را مینویسم به یاد گوناگونی در ایران افتادم. چون مطمئنم قضاوت درباره شما یکدست نیست و این خودش نمونهی کوچکی از وجود واقع متنوع ایران است. هرجور که تخمین میزنم سن شما در سالی که فرماندار مهاباد شدید، نباید از بیست یا بیستودو فراتر رود. سنی که همهی انسانها آن را تجربه میکنند و اگر انسانی بهرهی هوشی بسیار بالاییرا هم دارا باشد به گمان من بدیل جوان بودن و کمی تجربه، مسایل عاطفی و غیره نباید فرماندار مهترین و حساسترین شهر غرب کشور میشد. این انقلاب کسانی را قربانی و آواره نمود و دیگرانی را بهرهمند و برخوردار . شما جزو کسانی بودید که از این انقلاب مردمی که متعلق به همهی احزاب و ملتها و گرایشات سیاسی و فکری و مذهبی بود، به شیوهی تصاعدی بهرهمند گشتید. شما بهتر از من به خودتان واقفید، زمانی کسانی در ایران قبل از انقلاب 57 برای بنیان نهادن دمکراسی در ایران تلاش میکردنند و در این ره هزینهها دادند از زندان و شکنجه و هتک حرمت گرفته تا بالاتر از همه تقدیم جان ، شما و همرزمانتان همچون آقایان گنجی، حجاریان، نبوی، میردامادی، عبدی ( در بخش سیاسی نظامی) و عبدالکریم سروش ( تئوریسین ) و دهها نفر دیگر به پیروی از پیر و مرشدتان خمینی در تدبیر پایهگذاری یکی از مرتجعترین نهادهای چند دههی اخیر بودید، ولی متاسفانه حکم تیغ تیز تکفیر، افراد جهاندیده ، تحصلیکره و میهندوست بیشماری را با دستان شما و یارانتان در میدان، کوچه و پس کوچههای ایران زمین به خاک و خون کشاند. شما یک بنیادگرای متحجر بودید که با بهرهمندی از برکات نظام جمهوری اسلامی توانستید خود را بالا بکشید و با تحصیل در رشتهای که من هم بوئی از آن بردهام زندگی خود را زرق و برق و جلائی دهید. گمانی در این نیست که هر انسانی جایزالخطاست و شما هم یکی از آنهایی هستید که خطاهای بیشماری را در حق ملتی روا داشتهاید که نه از حمیدرضای دههی شسصت ولی از دکتر حمید رضای جلائیپور کنونی این انتظار میرود که به گونهای در تبرئهی خود همت گمارد.
شاید مهمترین دلیل نگارش این نامه، دستگیرشدن فرزندتان باشد. از طریق رسانهها متوجه شدم که پسر حمیدرضا جلائیپور فرماندار سابق مهاباد دستگیر شده و دچار سرنوشت (شاید) دختران و پسران دیگری شده که شنیدن یا دیدن این غمنامهها هر انسان آزاداندیشی را ساعتها در غم جانکاهی فروخواهد برد. من یک کرد هستم. کردی که قسمتی از زخمهای تنم را که میهن مباشد شما وارد کردهاید. شما در اوان انقلاب در پی فتوای تکفیر و حکم جهاد پیرتان خمینی برخلاف همهی موازین حقوق بشری و داد، حکم اعدام 59 جوان مهابادی را صادر کردید. همهی این جوانان هم پدر و مادری داشتند. منظورم این است که آنان هم انسان بودند و دل و وجدان، عنصری اساسی در زندگیشان بود. اما ناگهان در یک چشم بر هم زدن، نماندن، نبودن و تعلق 59 نفر به زندگی را شما قطع نمودید. شاید هیچ وقت در آن زمان و سالهای پس از آنهم یکبار به ذهنتان خطور نکردهباشد که به آن دوران برگردید و حداقل آن چند روز را برای نهان خود آسیبشناسی نمائید، ولی امروز که فرزند دلبندتان که زادهای این انقلاب است و اکنون در غل و زنجیر انقلابیان است کمی بخود بیایید و طعم تلخ این شب و روزها، دلشوره پدران ومادران جوانان در بند زندان مهاباد را، شکنجه و اسارت یک فرزند و به طور کلی چگونه بودن این روزها را تجربه نمایید. حال که دچار همان دردی شدهاید که حدود سی سال پیش مادران و پدران مهابادی به خاطر حکومت و حکم شما در آن شهر دچار آن بودند، بهخود بیایید و از مردم کرد و بویژه پدران و مادران مهابادی طلب مغفرت نمائید و با نوشتن نامهای در جهت تبرئهی خود گامی بردارید. آقای دکتر جلائیپور، باور بفرمائید که از صمیم قلب خواهان آزادی فرزندتان هستم،چون انسان را دوست دارم و معتقدم که آزادی انسان را که در درجه اول با نگرفتن حق حیات میتوان پاسداست. شما میدانستید که هیچکدام از این جوانان اوباش و مفسدفیالارض نبوده، بلکه تنها گناه و بزرگترین خطای آنان این بود که همچون شما یک بنیادگرای شیعی در کسوت یک پاسدار نبودند. حال اگر فرض کنیم ( که فرض محال محال نیست) همهی آن جوانان عضو احزاب کردستانی بودهباشند، آیا الان هم فکر میکنید دمکرات بودن و برای دمکراسی مبارزه کردن خلاف حقوق انسانی و اسلامی است؟ شاید الان بگوئید که آنموقع مامور بودید و معذور، ولی اکنون چه؟ بارها پیش آمده که به شما و همقطارانتان همچون آقایان گنجی، حجاریان، میردامادی، عبدی و ... فکر کردهام و از خود پرسیدهام که اینان با گذشت این همهسال، با رخدادن این همه تغییر و کسب مراتب علمی در خارج از کشور، در دانشگاهای انگلستان و آمریکا و ...، آیا شده که یک بار هم به خود آمده و به نقد گذشته خود بنشینند؟ آیا شده که یکبار به کرده و ناکردههای خود بیندیشند ؟ اگر آری، نتیجه چه بودهاست؟ من یکی که هیچ خبری از این گفتگو و ماحصل آن در نهانگاهتان ندارم. شاید با یقین بتوان گفت که شما و دیگر نامبردگان هنوز خود را مقصر یا پشیمان ندانید؟ در اینصورت پیش من نوعی فرق شما و صادق خلخالی که تا پای گور از عدم پشیمانی و آرامش خود سخن میگفت چه باشد؟ شاید تنها تفاوت در جامهایست که بر تن دارید!
شما میدانید اگر اساتید غربیای که در نزدشان درس یادگرفتهاید، میدانستند که شاگردشان در سن جوانی چنین حکمی را صادر کرده و یک پاسدار معتقد به چنین نظامی مذهبی بوده چگونه به شما نگاه میکردند؟ حا اگر شده به خاطر فرزند دلبندتان و مقام علمیاتان هم به خود آمده و در رابطه با گذشتهاتان دمکراتیکترین و انسانیترین راه را انتخاب نمائید. شاید که مشمول تبرئه تاریخ قرار گردید.
بلژیک- سپتامبر 2009
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید