کاظم اميری هم درگذشت. منتقد گوشهگيری که هربار آمد پيشم يک جوری ازش خواستم شماره تلفنش را بدهد که اگر خبری، برنامه ای، جمعی، نشستی بود بهش زنگ بزنم و دعوتش کنم، و او هربار سُر خورد گفت که خودش تماس میگيرد.
امروز دوست اهل قلمی گفت: «کاظم اميری پنجاه روز پيش مرده، و بالاخره همسايهها پليس خبر کردهاند و دو روز پيش او را بردهاند.»
«پنجاه روز پيش؟»
«آره، چيزی در همين حدود.»
«تا دو روز و سه روز بسيار شنيده بودم، ولی پنجاه...»
«آره، آدم منزوی و تنهايی بود. اوايل فدايی بود، بعد که از کار سياسی بريد، به نقد ادبی روی آورد...»
نقدهای بسياری روی رمان معاصر بهويژه کارهای گلشيری نوشت. چند نقد هم بر دو سه رمان من نوشته بود....
«آره، من از دوستانش پرسيدم شما چطور از غيبت طولانی او خبر نشديد؟ میگويند خودش نمیخواست.»
و حتا يکی گفته است: «آخرين بار که رفتم ديدنش، مرا از خانهاش بيرون کرد.»
نمیدانم بچهی کدام شهر بود، فقط شنيده بودم که در يتيمخانه بزرگ شده، در جوانی و در سالهای انقلاب به کار سياسی روی آورده، و بعد نامش در فهرست "قربانيان سياست در ايران" آمده است.
همين، آدمی بسيار مؤدب و بسيار خاموش و بسيار تنها، در غربت تمام کرده است.
کاظم اميری از سواد ادبی بالايی برخوردار بود، نقد ادبی مینوشت، و به ندرت با شاعران و نويسندگان نشست و برخاست میکرد. من چندباری ازش دعوت کردم که با "گربه ايرانی"، آخرين نشريهی کاغذی مان در شهر برلين همکاری کند، قول داد که مطلب بفرستد، اما خبری ازش نشد.
آخرين بار پارسال ديدمش. نمیدانستم ديگر او را نمیبينم، و نمیدانستم در غربت يخزدهی ما میشود که مردی در تنهايی خويش، پنجاه روز در خانهاش مرده باشد بیآنکه همسايهها نگرانش باشند، نمیدانستم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید