رفتن به محتوای اصلی

مسیح و برزخ ماکان و ندا

مسیح و برزخ ماکان و ندا

هدف از این نوشته، رهانیدن مسیح از برزخ ماکان و ندا نیست که خود ژورنالیست قهاری است و بهتر از هر کس می تواند گلیمش را از آب بیرون کشد. آنچه مرا به نوشتن این سطور وا داشت، راه دشوار کسانی چون مسیح علی نژاد است در مواجهه با جامعه ای است که ناموسش از نان شب مهمتر و غیرت مردانش نهفته در یک جای تن خواهر و مادرش.

در فاصلهء چند ساعت، سوژهء ایران به تعطیلی عید رفته و خالی از خبر، می شود کاسپین ماکان که به اعتبارنامزد ندا بودن، به اسراییل می رود و ....

مسیح علی نژاد هم همچون هر روزنامه گار دیگری به تفبیح این کار مبادرت می ورزد اما مضاف بر این، یک ایمیل خاک گرفته را از دفترچهء خاطراتش به بیرون می کشد که نشان دهندهء گفته ای از خواهر نداست با این مضمون که ماکان دوست سابق ندا بوده و نه نامزد ندا.

پاسخ اینکه در این بزنگاه، نامزد بودن یا نبودن ماکان را به رخش کشیدن، کار پسندیده ای بوده یا خیر، باشد با خود مسیح. اما بدون شک آن ایمیل ساخته و پرداختهء ذهن مسیح نبود. مسیح روزنامه نگار تازه کار و بی نام و نشانی نیست که از انعکاس خبر دروغ و تکذیبش توسط بستگان ندا نهراسد. این همه آبرو و اسم و رسم را هم از سر راه به دست نیاورده که یک شبه به بادش دهد. تنها یک احتمال می رفت و آن هم این بود که این ایمیل از اساس جعلی باشد و مسیح را فریفته باشند. که وقتی خواهر ندا می گوید که آن ایمیل را نوشته ولی این طور نبوده و فلان طور بوده، این احتمال هم منتفی است.

پس از دیدگاه ناظری چون من، تردیدی در صداقت مسیح نیست. اما...

اما آنچه که در این بین مایهء تعجب من گشت، غفلت مسیح و دست کم گرفتن سنت ها و باورهای رسوخ کرده در تار و پود جامعهء زن ستیز ایران است. او که خود از دل همین جامعهء سنت زدهء ایران به بیرون آمده، او که به جبر همین ملاحظات، هنوز نتوانسته در دنیای غرب، خود را از بند آن حجابی که گویا اعتقادی بدان ندارد، برهاند، او که خط به خط داستان زن ایرانی و حقوق پایمال گشته اش را از بر است، چگونه نمی داند که واژهء دوست پسر، هنوز هم در نزد میلیونها پدر و مادر ایرانی، واژه ای قبیح است.

چگونه نمی داند که مادر ایرانی، از شنیدن آنکه دختر از دنیا رفته اش، دست در گردن پسری دارد و آن پسر دوستی بیش نبوده، سرافکنده و شرمسار است.

چگونه نمی داند که برای مادر و پدر ایرانی، نامزد خواندن همین ماکانی که از استخوانهای ندا، دو پله یکی بالا می رود، شرافتمندانه تر از عبارت "دوست پسر سابق" است.

چگونه نمی داند که اگر زنان ایرانی، چون خواهر و مادر ندا، همدل و همراه مسیح بودند، دیگر نه این روسری بر سرشان بود و نه ارث و دیه شان نصف و حق طلاقشان با قیم و حاکم شرع و باکرگی سند نجابت و متانتشان.

درست یا غلط، ندا سمبل جنبش ماست و مادرش زخم دیده. هدف نمک پاشیدن بر این زخم نیست. اما مسیح زنده است. اگر ثمرهء این روزهای سراسر دروغ و فریب، سلاخی کسانی چون مسیح باشد، این راه صعب العبور به نیمه هم نمی رسد. ندا از میان ما رفت. داستان کاسپین ماکان و اسراییل رفتنش، زود تر از آنچه که تصور شود، به فراموشی می رود. اما مسیح ها می مانند.

کسانی چون مسیح می مانند و زنان ایران زمین. آنها می مانند و باورهای مندرسی که عزم تغییر ندارند. آنها می مانند و حقوق مسلمی که به زیرچرخهای ارابهء "سنت" مدفون گشته اند. آنها می مانند و راه دشوار آزادی.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
وبلاگ حسین قاضی زاداه

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید