رفتن به محتوای اصلی

تحقیر جوانان این مرز و بوم

تحقیر جوانان این مرز و بوم

در اوقات بی کاری به قهوه خانه ی سر خیابان رفته ساعتی با آشنایان هم محله گپ می زنیم . امروز کسی آنجا نیست . جز دو سه جوانی که گرم صحبت اند . نا خودآگاه به سوی شان کشیده شده گوش به سخنانشان می سپارم . اصغر نامی که صافکار اتومبیل است ، با موی سری از ته تراشیده یک ریز حرف می زند . می گوید : چند روز بعد موعد دادگاهمان است تا در مورد قطعه زمینی که از پدرم به ارث رسیده تصمیم گرفته حکم قضایی دهند . برای همین ناچاراً موهای سرم را در پیرایش گاه تراشیدم . بی اختیار می پرسم : چرا ؟ مگر قاضی قرار است با نگاه به اندازه ی موی سرت قضاوت نماید یا بر مبنای محتویات پرونده؟ متوجه حضورم می شود . دورادور مرا می شناسد . بیشتر به خاطر مراعات کبر سنم به احترام دست و پایش را جمع می کند . و می گوید :

خوب آخه اگر سرم را کچل نمی کردم قاضی گیر می دهد . گفتم : یعنی چه گیر می دهد . این مسئله کاملاً مربوط به خود شخص است . مگر وظیفه ی قاضی متراژ موی سر افراد است . یا امعان نظر به محتویات پرونده ؟ با رخساری خجلت زده می گوید : خوب اومدیم قاضی گفت چرا مو ی سرت بلند است آن وقت چه جوابی دارم ؟ گفتم : اصغر جان باز هم تأکید می کنم همچین مسئله ای پیش نمی آید . تازه اگر قاضی همچین سؤال نامربوطی کرد شما خیلی صریح و قاطع اعتراض کرده می گویید : این مطلب به خودم مربوط است .

با تعجب خیره نگاهم کرده گفت : شما مثل اینکه تا حالا به دادگستری نرفته اید وگرنه همچین حرف هایی نمی زدید مگر من می توانم جلو روی قاضی در بیایم . هیچ می دانید چه بلایی سرم می آورد …. نه من اصلاً توان تحمل زندان وشلا ق را ندارم .

دیدم رعب و وحشت چنان اعماق وجودش را فراگرفته ذره ای در صحت درستی نظر و عمل خویش تردید ندارد . بحث را وقت تلف کردن دیده با نوشیدن چایی قهوه خانه را ترک کردم .

بی هیچ هدفی در خیابان قدم می زدم . سخنان اصغر در مغزم می چرخد . خشم و عصبیت سراپایم را فراگرفته است . به راستی جوانان کشور ما را چه شده اینچنین وحشت زده و مرعوب هستند . اعتماد به نفس ، خود اتکایی و خود باوری در وجودشان زایل ، دچار بی هویتی گشته اند . ترس ، تحقیر و توسری خوردن برایشان امری عادی تلقی می شود . همه ی این موارد نشانی شوم از زوال ارکان اجتماع و تخریب روحی و روانی افراد است که در تداوم رشد سرطانی خود فروپاشی جامعه را در پی خواهد داشت . ما را چه شده است که اینسان بی خبر و بی تفاوت از آن چه بر سرمان می

امد گشته ایم ؟ از کنار هر مطلبی هر قدر هولناک و هر خبر هرچند دهشتناکی بی تفاوت می گذریم ....

وحشت و ارعاب وجودمان را تسخیر و در پیامدش با ضرباتی که بر شخصیت و غرورمان می خورد ما را به افرادی مسخ شده از شکل افتاده و بی محتوا در می آورد . یا شیوع این روحیات فرجام و عاقبت جامعه چه خواهد شد … ؟

فاجعه ی عظیمی در راه است . برای درمان ریشه ای اینسان آسیب های اجتماعی نمی بایست چاره ای عقلانی اندیشید …. ؟

صادق شکیب

Sadeg.shakib@yahoo.com

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید