رفتن به محتوای اصلی

تنگناهای هویت در ایران

تنگناهای هویت در ایران

دكتر حميد احمدي در سال 1336 در مشهد به دنيا آمد، تحصيلات متوسطه را در آنجا و تحصيلات دانشگاهي را در رشتۀ علوم سياسي در دانشگاه تهران و دانشگاه كارلتون كانادا به پايان رساند، در سال‌هاي 1360 تا 1369 در جایگاه مفسر سياسي و مترجم مسائل خاورميانه در مطبوعات فعاليت مي‌كرد. از جمله آثار وی مي‌توان به «ريشه‌هاي بحران در خاورميانه»، «حزب بعث در جهان عرب»، «قوميت و قوم‌گرايي در ايران»، «دموکراسی انجمن و ثبات سیاسی در جوامع ناهمگون»، «روابط ایران و عربستان» و كتاب‌هاي مختلفي در حوزۀ ترجمۀ آثار سياسي اشاره كرد. وي چندين‌ سال مدير گروه علوم سياسي دانشگاه تهران بوده و هم‌اكنون با درجۀ استاد تمام در اين دانشگاه مشغول به تدریس و پژوهش است.

هرچند مطالعات قومی در ایران سابقۀ دیرینه‌ای ندارد و ضرورت‌های سیاسی یکصد سال گذشته سبب رونق آن شده، مسائل قومی یا مسئلۀ قومیت‌ها در ایران موضوعی با پیشینۀ چندهزار ساله است. این مسئله برای کشوری که در چهارراه تمدن‌ها قرار گرفته و در قلب جغرافیایی تمدن‌های گوناگون واقع شده تا حدودی طبیعی است. هم شیوۀ شاهنشاهی قبل از اسلام اقتضای هویت متحد‌شده‌ای از اقوام گوناگون را داشت و هم پس از ورود اسلام، گسترش هویت دینی مبتنی بر امّت، اقوام مختلف ایران را تحت لوای واحدی قرار می‌داد. امّا در دورۀ معاصر که مدرنیتۀ غربی با رویکردی استعماری در جهان بسط ‌یافت، تنوع قومی در ایران و کشورهایی چون ما، فرصتی برای مداخلۀ سیاسی قدرت‌های دور و نزدیک در این کشورها فراهم آورد و مسئلۀ روز ایرانیان شد. اقوامی که تاکنون هویت متحد و یکپارچه‌ای داشتند و کشور ایران را می‌ساختند، هرکدام تحت نفوذ و شیطنت‌های گوناگون قرار ‌گرفتند و سبب بهره‌برداری‌‌های سیاسی و اقتصادی استعمارگران گردیدند.

اینها همه درست امّا افسوس که بعضی از سیاست‌های نادرست چندسالۀ اخیر نیز آب به آسیاب دشمن ریختن بود و عملاً به بحران هویت در سال‌های اخیر دامن زد که خود حکایتی دیگر است.

در این شماره از ماهنامه که به مسئلۀ قومیت توجه شده است، به سراغ جناب آقای دکتر حمید احمدی، استاد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران رفتیم تا از سال‌ها مطالعه و پژوهش ایشان استفاده کنیم.

● ضمن عرض تشكر از اینکه قبول کردید وقتتان را در اختیار ما قرار دهید. جناب آقاي دكتر احمدي به‌عنوان اولين سؤال از نظر شما چه ارتباطي بين موضوع قومیت و هویت وجود دارد؟

به نام خدا، بايد عرض كنم، هويت (Identity) داراي سطوح و انواع مختلفي است؛ از جمله سطوح شخصي، اجتماعي و ملّي، بنابراين قوميت و گروه قومي هم قطعاً ارتباطي با مسئلۀ هويت دارد؛ زیرا هويتِ گروهی خاص، مذهبی، زباني، یا نژادي است. آنچه در اینجا مدنظر است ارتباط هویت قومی با هویت ملّی است. امروزه مرزهاي ملّي اهميت تعيين‌كننده‌اي در مقولة هويت‌هاي ملّي دارند و معمولاً در هر كشوري (Nation State) يك هويت ملّي بيشتر وجود ندارد، اما اين هويت ملّي دارای زيرمجموعه‌هایی چون هويت‌هاي اجتماعي، صنفي، آموزشي، ديني و قومی است. البته هر یک از این زیرمجموعه‌ها هم سلسله‌مراتبی دارند که هويت قومي هم از این امر مستثنا نیست.

همان‌طورکه می‌دانید، در تاریخ ايران مفهوم قومیت وجود نداشته است، بلکه قبیله‌ها و طایفه‌ها مطرح بوده که خود سلسله‌مراتبی چون تیره، ایل و... داشته‌اند. بنابراین هويت ملّي ايراني مقولۀ كلاني است که خرده‌هویت‌هایی را دربرمی‌گیرد، ازاین‌رو تضادی میان هويت قومي ــ يكي از زيرمجموعه‌هاي هويت ملّي ــ و هويت ملّي وجود ندارد.

● از چه زماني به طور مشخص بحث قوميت به عرصة مباحث علوم اجتماعي وارد شد؟

علوم اجتماعي مقوله‌ای جدید است و تقريباً از حدود يك قرن پیش قالبی علمی یافته و به تدریج تکامل پیدا کرده است. مسائل قومي هم تقريباً در نيمۀ راه تکامل علوم اجتماعي و عمدتاً در اواسط قرن بيستم، وارد آن شده است. البته متونی که به این موضوع توجه نموده ابتدا فقط جنبۀ ديني داشته و بعد جنبۀ نژادي و كم‌كم فرهنگي پیدا کرده‌اند. بنابراین مطالعات قومی پدیده‌ای كهن و با سابقه نیست.

● مسائل قومي بيشتر در اروپاي شرقي، و منطقۀ خاورميانه و بعضي ديگر از كشورهاي آسيايي به صورت معضلي بزرگ مطرح شده است. با توجه به اينكه جنگ جهاني هم از اين سرزمین‌ها آغاز شده، از نظر شما آيا مسئلۀ قوميت‌ها و هويت‌ها برنامۀ ازپيش‌تعيين‌شدۀ قدرت‌های جهاني براي دسترسي به اهداف خود، یا سیاستی از نوع «تفرقه بيانداز و حكومت كن» بوده است؟

مطالعات قومي از امريكاي شمالي آغاز شده و هم‌اكنون نيز مطالعات اساسی دربارۀ این موضوع از آنِ این منطقه است؛ زیرا امريكاي شمالي پر است از گروه‌هاي قومي؛ يعني بيشتر از هر جاي ديگر جهان. جز سرخ‌پوست‌ها كه بومي‌هاي اوليه این منطقه‌اند، بقیۀ گروه‌هاي قومي مهاجرانی هستند که از دیگر سرزمین‌ها به این منطقه آمده‌اند. ازاین‌رو گروه‌هاي قومي امریکای شمالی مبناي مهاجرتي دارند. بعدها در خاورميانه و مناطق ديگر دنيا نيز به اين بحث توجه شد و گروه‌هايی كه از نظر مذهب، زبان و... با هم تفاوت‌هايي داشتند موضوع مطالعات قومی قرار گرفتند. بنابراین خاستگاه مطالعات قومي غرب است نه شرق.

مطالعات مسائل قومي را در ایران، در آغاز، انسان‌‌شناسان غربي مثل برايان اسپونر و پيتر سارزمن در بلوچستان، باسوارت میان بختياري‌ها، آقای ريچارد تادر میان شاهسون‌ها و خانم لوئيس بک میان قشقايي‌ها انجام دادند. البته این مطالعات جنبۀ انسان‌شناسي داشت نه سياسي. اما با وقوع غائلۀ كردستان و آذربايجان مطالعات دراین‌باره، جنبۀ ماركسيستي یافت. بنابراين نمی‌توان این مطالعات و علاقۀ انسان‌شناسان غربی را توطئه ناميد. در دهۀ 1960 كه نظریۀ مدرنيزاسيون و بحث‌هاي جهان سوم رونق یافت، خیل عظيم محققان و اندیشمندان، به منظور شناخت علمی ديگر جوامع به نقاط مختلف جهان سفر کردند كه از اين ميان ممکن است عده‌ای از آنها به دنبال منافع کشورشان برای سیاست‌گذاری بهتر بوده باشند.

به‌هرحال این مسئله در ایران عمدتاً در زمان جنگ جهاني دوم و قضایای مربوط به غائلۀ آذربايجان و كردستان سیاسی شد، البته عده‌ای معتقدند در زمان شورش اسماعيل‌آقاي سميتقو نشانه‌هايي دال بر سیاسی شدن این مسئله در حال بروز بوده، ولي در هر حال باعث نگراني دولت نشد؛ چون اصلاً در آن زمان چنين بحث‌هايی مطرح نبود.

● جناب آقاي دكتر احمدي، با توجه به فرمايشات شما، آیا مكتب ماركسيسم به دنبال هویت مارکسیستی دادن به مسائل قومي بوده است؟

همان‌طورکه مي‌دانيد مکتب ماركسيسم در قرن نوزدهم مطرح شد، و در قرن بيستم سازمان‌ و تشكيلاتی یافت. البته پس از ماركس و انگلس، تفرقه‌ها و انشعاب‌های بسیاری در جنبش‌هاي كمونيستي جهان به‌وجود آمد که از میان آنها می‌توان به جنبش حزب كمونيست جناح اتريشي و روسي اشاره کرد. در اوايل قرن بيستم این دو جناح اختلافاتي با هم پيدا كردند؛ از جمله اینکه جناح اتريشي بر مسئلۀ ناسيوناليسم اتريشي يكپارچه و اينكه ملّت گروهی يكپارچه و منسجم است تأکید می‌کرد. از آن سو در جناح روسی، استالین به دستور لنین در سال 1913 مقاله‌ای با عنوان ملّيت (Nation) نوشت و در آن به این نکته اشاره كرد که در يك كشور انواع ملّت‌ها وجود دارد نه ملّت واحد. علت طرح این مسئله از سوی جناح روسی این بود که روسيه ملّتی واحد با نژاد روسي نبود. سراسر آسياي ميانه، قفقاز، تاتارستان و...، قسمت‌هایی از سرزمین روسیه شده بودند و بدین‌ترتیب ازبك‌ها، تاجيك‌ها، تركمن‌ها، گرجي‌ها، مسلمانان قفقاز و ارامنه اقوام غیرروسی کشور روسیه محسوب می‌شدند. بر همین اساس استالين، بر خلاف نظريۀ ماركسيست‌هاي اتريشي، بر چندگانگي ملّي تأكيد مي‌كرد و می‌گفت اين چندگانگي ملّي در درون ماركسيسم اهميت ندارد، بلکه آنچه اهميت دارد طبقۀ استثمارشدۀ كارگر است؛ حال این طبقه، ايراني، ترك، تركمن یا... باشد مهم نيست. مهم این است که كارگران استثمارشده‌ مطابق نظریۀ ماركسيسم با هم متحد شوند. با این پيام رهايي در پی پیروزی انقلاب کبیر 1917 روسیه، تمام گروه‌هاي ملّي و قومي سر به استقلال برداشتند و هر یک کشوری تشکیل دادند و جمهوری‌های گرجستان، ارمنستان و آذربايجان سر برآوردند. بلشويك‌ها در مواجهه با اين پديده گفتند كه شوروي متشكل از ملّيت‌هاي مختلفي است و اصلاً ملّيت‌ها حق حيات، خودمختاری و استفاده از زبان‌هاي خودشان را دارند.

اما بعدها از طریق ستون پنجم خود توانستند ارامنه، گرجی‌ها، و ا‌هالی جمهوري آذربايجان را سركوب كنند. بدین‌ترتیب حكومت كمونيستي راه انداختند و خودمختاري این اقوام را گرفتند. پس از آن تنها مرجع تصمیم‌گیری در آن سرزمین پهناور حزب كمونيست بود که سیاست روسي كردن را در پیش گرفته بود. اين مرجع اگر هم اجازۀ صحبت کردن با زبان محلي را به اقوام غیرروسی می‌داد و نظریۀ خودگرداني را مطرح می‌کرد، بيشتر براي گسترش انقلاب کمونیستی شوروي به خارج از مرزها بود. از همین رو بود که گروه‌های قومی از چین و نقاط ديگر جهان جنبش‌هایی مارکسیستی برای کسب خودمختاری راه انداختند.

● براساس توضيحات شما آيا مي‌توان گفت مأموريت گروه 53 نفر در ایران دستيابي به هويت جهاني كمونيسم و اهداف حزب کمونیسم شوروی بوده است؟

خیر، گروه اراني (53 نفر) ارتباط سازمانی با مسكو نداشت و ظاهراً، گروهی علمي بود. دكتر تقي اراني هم، ايران‌گرا بود که خود مقاله‌های بسيار تندي دربارۀ ايران باستان، زبان فارسي و مخالفت با جريان‌هاي پان‌تركيسم عثماني نوشته است. البته این درست است که عده‌ای از اعضای اين گروه بعدها حزب توده را تأسیس کردند، اما 53 نفر گروهی مطالعاتي بود و با حزب توده، که با کمینترن و شوروی کمونیستی مرتبط بود، تفاوت داشت.

● سیاست کشورهای همسایه در قبال قومیت و تأثیر آن بر ایران را بیان بفرمایید.

در گذشته بعضی از کشورهای همسایۀ ایران، به‌ویژه همسایگان شمالی و غربی، از مسئلۀ قومیت در کشور ما بهره‌برداری ابزاری کرده و به سیاسی شدن آن دامن زده‌اند که در این میان می‌توان از مداخلات شوروی در مسائل آذربایجان و کردستان در سال 1345 نام برد و همچنین تلاش‌های عراق برای تحریک ایرانیان عرب‌زبان، و نیز تلاش‌های اخیر دولت جمهوری آذربایجان برای دامن زدن به تضادهای ترک و فارس و نظایر آن.

● اگر امکان دارد دربارۀ تعامل اقوام ایرانی توضیح دهید.

در گذشته، و حتی اکنون، میان اقوام ایرانی تعاملات گسترده‌ای وجود داشته است. فرهنگ ایرانی، تاریخ ایران و میراث تمدنی و سیاسی آن سهم بسزایی در این تعامل داشته است. این تعاملات را می‌توان به‌ویژه در دوره‌های بحرانی دفاع از کشور، و نیز در شهرهای کلان، از طریق ازدواج‌های میان قومی دید. فقط مسئلۀ اختلافات مذهبی است که تا حدی تأثیری منفی در این تعامل داشته، اما مانع آن نشده است. این تعامل به‌ویژه در زمانی بهتر جلوه می‌کند که دولت، با سیاست‌گذاری‌های مناسب، زمینه‌های آن را فراهم آورد.

● سؤال بعدي را اين‌طور مي‌خواهم مطرح كنم كه در دوره‌هاي قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه بحث‌ قوميت‌ها و دستيابي به هويت مشترك چندان ديده نمي‌شود، اما از زمان رضاشاه به بعد در جامعۀ ایرانی مباحث قوميت مطرح شد. آیا سياست‌هاي يكسان‌سازي رضاشاه و کارهای او در جهت دستيابي به هويت مشترك ايراني و از بين بردن قوميت‌هاي جداگانه چنین تأثیری را بر جای گذاشت؟

به لحاظ ذهنی بله، اما به لحاظ عملي خیر؛ زیرا اولاً هويت ملّي ايراني يا ناسيوناليسم را اولین‌بار رضاشاه مطرح نكرد، بلکه این مباحث حدود پنجاه سال پیش از به قدرت رسیدن او مطرح شده بود. بعد از بحران هويتی جامعة ايران و در پی جنگ‌هاي ايران و روس بحث ناسيوناليسم ايراني به تدریج طرح گردید؛ به ویژه زماني كه جامعۀ ایرانی با متون جديد ايران باستان آشنا شد. افرادي مثل جلال‌‌الدين‌ميرزاي قاجار، يغماي جندقي و اميركبير بحث يكپارچگي ملّي ايران را مطرح کردند و پس از آنها ميرزاآقاخان كرماني، آخوندزاده و... ، تا اینکه به دورۀ رضاشاه رسید. زمانی که رضاشاه روی کار آمد از حلقه‌هاي قدرتمند ديدگاه‌هاي ناسيوناليستي زمان خود براي سیاست بازسازي استفاده کرد؛ ثانیاً رضاشاه به دنبال نابودي اقوام نبود و هیچ اقدام عملی هم در این خصوص انجام نداد و هیچ سندی هم دال بر این امر در دست نیست. اين ديدگاه‌ گروه‌های چپ ماركسيستي است که می‌گویند رضاشاه در پی نابودی قومیت‌های ایرانی بود. خود رضاشاه مازندرانی بود و مادر و یکی از همسرانش آذربايجاني. او مستبد بود و استبداد زیادی به خرج داد، اما این ستم‌ها بر همۀ ایرانی‌ها وارد شد؛ آذري، تركمن، فارس، خراساني و... همه و همه. این نظر که رضاشاه سیاست نابودی اقوام را در پیش گرفته بود باید با سند و آمار و ارقام همراه باشد تا بتوان آن را تأیید کرد، مثلاً میزان بودجۀ هر استانی در دورۀ حکومت وي مشخص گردد و از مقایسۀ آنها این فرضیه رد یا پذیرفته شود. در این صورت حتی ممكن است متوجه شویم بودجۀ بیشتر استان‌های فارسی‌زبان به مراتب بدتر از مثلاً استان آذربايجان بوده است. به‌هرحال از نظر من اين بحث درست نیست که رضاشاه به دنبال نابودی اقوام بوده است.

● در حال حاضر شاهديم كه در ايران چندین قوم وجود دارد كه مطالباتي دارند و بر هويت قومي خودشان پافشاري می‌نمایند. از نظر شما چه عاملی سبب این مسئله شده است؟

این جدایی‌ها به مرور زمان در تاريخ بشر حادث مي‌شود و به‌تدريج میان جوامع بشری انشقاق‌هایی به‌وجود مي‌آيد؛ به طور مثال در ایران باستان، ابتدا بیشتر مردم زردشتی بودند، پس از آن با آمدن دین یهودیت، مسیحیت و اسلام به ایران، عده‌ای یهودی، مسیحی، و مسلمان شدند. بنابراین این انشعاب‌ها به تدریج در تاریخ به‌وجود می‌آید. با گذشت زمان نيز ممكن است این جدایی‌ها استمرار پیدا کند یا انشقاق‌های بیشتر و جدیدتری به‌وجود آید. به هر صورت مسئلۀ قومیت‌ها به لحاظ هویت ملّی براي ايران مشکلی پدید نیاورده است. اتفاقاً هنوز هم در میان آنان احساس ايرانيت و علاقه به كشور بسیار قوي است. در ضمن اکثر بحث‌های مربوط به مطالبات قومی را گروه کوچکی از نخبگان که دارای جهت‌گیری‌های سیاسی هستند دنبال می‌کنند و نه تودۀ مردم. حفظ ویژگی‌ها و هویت قومی نیز تضادی با هویت ملّی در ایران ندارد.

● بحث را مي‌خواهم به سوي تكلم منتقل كنم، به نظر شما آيا تكلم به زبان خاص یک قوم، دليل بر زنده بودن آن قوم است و در این صورت آيا اين زبان به مانعی بر سر راه دستيابي به هويت ملّي تبديل مي‌شود؟

هم ممكن است مانع آن شود و هم نه، این مسئله به شرایط بستگی دارد. به‌هرروی زبان بخشي از هويت است و تا زمانی که با آن صحبت شود عامل دوام هويت گروه می‌گردد؛ حال چه گروه كوچك باشد چه بزرگ. در طی تاریخ ایران تکلم به زبان‌های محلی هیچ‌گاه مانعی در راه دست یافتن به هویت ملّی نبوده؛ چراکه از قدیم (حداقل از آغاز ظهور اسلام) زبان فارسی زبان ملّي ايران بوده است. در خراسان، ماوراء‌النهر، تبريز، کردستان، بلوچستان و... همگی شاعران به زبان فارسي شعر می‌سرودند و زبان فارسي زبان آموزش و نوشتن تمامي ايرانيان بوده است. درواقع جامعۀ ایرانی از قدیم‌الایام، به‌طور عقلانی یا براساس حس مشترک، زبان فارسی را زبان ملّی خود دانسته است؛ به‌هرحال ممكن است گاهی در کشورهایی زبان محلی در تضاد با زبان ملّی قرار گیرد (مثل ترکیه). این بستگی به شرایط دارد و تا زمانی که زبان به عامل قدرت و ابزاری سیاسی مبدل نگردد چنین تضادی به‌وجود نخواهد آمد.

● با توجه به رشد شهرنشيني و شباهت يافتن زندگي انسان‌ها به هم، گسترش اينترنت میان مردم، ازدواج‌ افراد دارای قومیت‌های مختلف با هم، و سیر جهاني‌شدن آیا در آینده قومیت‌ها كم‌رنگ خواهد شد؟

بعيد به نظر مي‌رسد. درصورتی‌که زبان آن قومیت‌ها از بین برود، شاید مرزهای قومی نیز به‌تدریج کم‌رنگ شوند. اما زبان به‌آساني‌ از بين نمي‌رود؛ چون به‌هرحال در خانواده به کار گرفته می‌شود. لهجه ممكن است نسبت به زبان سریع‌تر از بين برود، البته ممكن است با اهرم‌های سياسي از جمله سركوب زبان نیز از بین برود.

● امام خمینی(ره) دربارۀ موضوع قومیت چه دیدگاهی داشت؟

به نظر من امام(ره) تأکید بر قومیت در برابر ملّت را درست نمی‌دانست، و بهره‌گیری از مسایل قومی در جهت تفرقۀ ملّی را محکوم می‌کرد. گرچه ایشان فردی روحانی و فقیه بود، بر وحدت ملّی کشور و نفی تفرقه‌های قوی تأکید می‌کرد. امام‌خمینی ضمن طرح بحث کلان همبستگی اسلامی در ایران با بهره‌برداری از مسائل قومی علیه وحدت ملّی مخالفت می‌کرد.

● جناب آقاي دكتر احمدي از نظر شما علل سياسي شدن مباحث قومي و اختلاف‌های میان اقوام ایران چیست؟

میان قومیت‌ها در ایران اختلافی وجود ندارد، نخبگان هستند كه اين تصورات را القا می‌کنند وگرنه مثلاً مردم تهران از اقوام مختلفی هستند که در کنار هم زندگی می‌کنند و با هم مشکلی ندارند. بنده در كتاب «قوميت و قوم‌گرايي در ايران» دو علت داخلي و يك علت بيروني را برای این مسئله مطرح کرده‌ام: اولین علت داخلي ظهور دولت مدرن در ایران بود. در آن دوره كانون‌هاي قدرت اقتصادي، نظامي و محلي، كه به طور عمده ايلات و عشاير بزرگ بودند، با ظهور دولت تمرکزگرا قدرت خود را از دست ‌دادند؛ به طور نمونه از آن زمان به بعد فقط دولت مرکزی حق داشت از قوۀ قهريه و اسلحه استفاده کند. با این قانون بسیاری از خوانين، که بعضی از آنها حتي متجاسر نیز بودند؛ مثل خزعل، خلع سلاح شدند. بعدها فرزندان آنها در برابر اين دولت مدرن به حربة قوميت متوسل شدند، بدون اينكه اصلاً احساس ستم كنند؛ درواقع اکثر رهبران گروه‌هاي قوم‌‌گراي سياسي فرزندان ايلات هستند، البته برخی از آنها هم ماركسيست بودند.

بااین‌حال مردم آن مناطق، که مزایای دولت مدرن را می‌دانستند، از آنها پیروی نکردند؛ زیرا می‌دانستند دولت مدرن بود که سلسله‌مراتب ستمگرانۀ ایلی و دیکتاتوری عده‌ای از رؤسای ایلات را بر هم زد.

علت داخلی ديگر هم، نبود دموکراسی و آزادی است که سبب شده است نخبگان، در كشاكش قدرت، به جای فعالیت در تشکل‌های حزبی، برای مبارزه با دولت، بحث‌هاي قومي را مطرح كنند، که از این میان می‌توان به فعالیت‌های گروه‌هاي ماركسيستي میان گروه‌های قومی در اوايل انقلاب اشاره کرد.

علت خارجی هم سیاست قدرت‌های جهاني است كه از مسائل قومي ايران به صورت ابزاري در جهت منافع خود استفاده می‌کنند و از میان آنها می‌توان به اتحاد جماهير شوروي و عراق اشاره کرد (همان‌طور که اشاره شد، یکی در طی جنگ جهانی دوم درصدد بود آذربایجان و کردستان را از ایران جدا کند و دیگری در زمان جنگ تحمیلی به تحریک احساسات قوم‌گرایانه در میان ایرانیان عرب‌زبان دست زد).

● جناب‌عالي تحولات قومي بعد از انقلاب اسلامي ايران را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

بعد از انقلاب اسلامي به‌هرحال تاحدی گفتمان رسمي تغییر پیدا کرده و فراملّي شده است. تا پیش از انقلاب، گفتمان حکومت گفتمان ملّيِ دولتي بود، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و فراملّی شدن گفتمان، مسائل ملّي فراوان شد، از سوی دیگر مسائل مذهبي و به‌ویژه اختلاف میان شيعه و سني به اختلافات محلي و قومي افزوده شد، به گونه‌ای که در سيستان و بلوچستان مسئلۀ قومي نداريم، بلکه مشکل، مذهبي است. در كردستان نيز مسئلۀ مذهب به مسئلۀ قومي آنجا اضافه شده و آن را تشديد کرده است.

● قومیت‌های ایران در انقلاب و دفاع مقدس و امنیت مرزها چه سهمی داشته‌اند و دارند؟

اصولاً بخش عمده‌ای از اقوام ایرانی در امتداد مرزها ساکن هستند و در گذشته سهم بسزایی در دفاع از یکپارچگی سرزمینی ایران داشته‌اند. نمونه‌های این را می‌توان در چند قرن گذشتۀ ایران از دوران صفوی به بعد به خوبی دید. البته باید بر این نکته تأکید کرد که وجود دولت مرکزی مردمی و قدرتمند تأثیر مهمی در بسیج اقوام ایرانی داشته است، و برعکس در دوره‌های بی‌ثباتی و ضعف دولت مرکزی، گاه اقوام حاشیۀ مرزها مورد سوءاستفادۀ نیروهای خارجی، چه منطقه‌ای و چه بین‌المللی، قرار گرفته‌اند.

● جناب دکتر اگر امکان دارد دربارۀ سیاست‌های دولت‌های پس از انقلاب در قبال قومیت توضیح دهید.

سیاست مدون خاصی در این باره وجود نداشته است. بحث تبعیض قومی در دولت‌های پس از انقلاب نیز چندان صحت ندارد، اما در مورد مسئلۀ مذهب تا حدی می‌توان به این نکته اشاره کرد که برای مشارکت دادن ایرانیان دارای مذاهب متفاوت با مذهب رسمی تلاش جدی نشده است.

● از نظر شما چه ارتباطي بين هويت ملّي و ديني در ايران وجود دارد؟

تضادی میان این دو در گذشته وجود نداشته است و چهره‌های دینی در گذشته تضادی میان دین و هویت ملّی یا ایرانیت نمی‌گذاشتند. در نیم‌قرن اخیر، تحت ‌تأثیر رقابت برای قدرت و منازعات ایدئولوژیک، تضاد میان ایدئولوژی‌های مذهبی با ایدئولوژی ناسیونالیستی به‌وجود آمده است که جنبۀ سیاسی دارد. باید کوشید که ذهنیت کنونی دربارۀ تضاد میان مذهب و ملّیت در ایران را با ذکر مثال‌های تاریخی و مطالعات دقیق از میان برد.

هويت ملّي و اسلامي (هويت ديني) هميشه در تاريخ ایران وجود داشته است، مثلاً زردشتي‌گري در دورۀ ساساني بخشي از دولت بود و بعد هم با آمدن اسلام، هویت دینی اسلامی با هويت ملّی تضادی نداشت. به‌طور كل بخشی از هویت دینی هر فردي مربوط به مسائل معنوی و وفاداري به يك دين است، حال ممكن است آن دین پيروان بسياري هم در جهان داشته باشد، اما این اعتقاد مانع وفاداری آن فرد به دولت خود نمی‌شود؛ زیرا هويت‌ ملّي، يعني احساس علاقه به سرزمين و وطن، منافاتی با هويت ديني ندارد. ازهمین‌روست که در ایران معمولاً هويت‌ ملّي تضادی با هويت‌های ديني ندارد؛ يعني در تاريخ ایران این طور نبوده است که با تأکید بر دینی خاص، ايران فراموش شود، برعکس بین دولت‌ها و دين همواره همخوانی وجود داشته و دین ياري‌كنندۀ ملّيت بوده؛ اگرچه در دورۀ معاصر با ظهور دولت مدرن و ایدئولوژی شدن ملّیت، و تحت تأثير مسائل داخلي و خارجي، دين هم سياسي شده است.

● با توجه به فضاي فعلي در نظام جهاني و نظريۀ حق تعيين سرنوشت و خودگرداني و...، شما آیندۀ کشورمان را در مورد تحولات قومي چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

نظرية حق تعيين سرنوشت، تقريباً حاشيه‌اي و منزوي است و هم‌اکنون در محور بحث‌های جهان قرار ندارد و ابراز آن هم بیشتر جنبۀ سياسي دارد؛ مانند بحث حقوق بشر که قدرت‌های جهانی با توجه به حساسیتی که در مورد ایران وجود دارد، به صورت ابزاری سیاسی از آن استفاده می‌کنند و این در صورتی است که در عربستان، اردن و... هم حقوق بشر زير پا گذاشته می‌شود، ولی فشاری که بر حکومت ایران وارد می‌شود بسیار بیشتر از این کشورهاست. بحث حق خودگرداني و خودمختاري نیز به همین صورت است. ممكن است كشورهايی بخواهند از این طریق بر دولتی که دارای قومیت‌های مختلفی است فشار آورند تا امتیازاتی کسب، و منافع خود را تأمین کنند. نباید نگران این تبلیغات بود. مسائل اصلی جامعۀ ما ايجاد شغل، آزادي‌هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي، گردش نخبگان، برابري همۀ شهروندان، به‌رغم داشتن زبان و دين مختلف، در ثروت ملّي و عدالت منطقه‌اي در بين بخش‌های مختلف كشور است که اگر اجرا شوند، اصلاً بحث حق تعيين سرنوشت معنا نمي‌دهد. به نظر من این حق شعار فراموش‌شده‌اي است كه در سياست بين‌الملل گاهي زنده ‌و گاهي رها مي‌شود؛ چون بحثي است كه اگر گسترش یابد، دامن‌گير همه مي‌شود و در این صورت مصر، اردن، تركيه و بیشتر کشورهای جهان به بحران قومیت و مشکلات مربوط به آن دچار می‌گردند.

● شبکه‌های محلی رادیو و تلویزیون در قبال مسئلۀ هویت اقوام چه جایگاهی دارند؟

بخشی از رسالت مطبوعات و رادیو و تلویزیون محلی، که به «شبکه‌های استانی» معروف هستند، رساندن اخبار و رویدادهای محلی و نیز پاسداری از آداب و رسوم و فرهنگ منطقه است. در این حال وظیفۀ آنها این است که در چهارچوب گسترش همبستگی ملّی و هویت ملّی ایران عمل کنند، اما ظاهراً کنترل چندانی بر کار این شبکه‌ها اعمال نمی‌شود و ممکن است گاه آنها میان فرهنگ و هویت محلی با هویت ملّی توازن ایجاد نکنند. بعضی از گزارش‌ها حاکی از این بوده است که گاه عملکرد این شبکه در جهت تضعیف هویت محلی و ترویج ملّی‌‌گرایی بوده است.

● در پایان، شما چه پیشنهاداتی برای دستيابي به هويتی مشترك با توجه به هويت ملّي ايراني و اسلامي دارید؟

واقعيت اين است كه در نظام جمهوري اسلامي چندان به بحث هويت ملّي توجه نمي‌شود و متأسفانه به طور غیرعمدی هويت فراملّي مهم‌تر تلقی می‌گردد. هرچند مقولۀ ملّيت در عرصۀ نظری مهم قلمداد می‌گردد، در سياست‌گذاري‌ چندان به آن توجه نمي‌شود. درحال‌حاضر کشور ما با تنگناهای مسئلۀ جهاني شدن مواجه است، اما ازآنجا‌که ايران کشوری بسيار قديمي و كهن است و هويت فرهنگی بسيار غني دارد، این مسائل چندان آن را تهدید نمی‌کند. باوجوداین نباید از مسئلۀ آموزش و انتقال هويت‌ به نسل جدید غافل شد؛ چون امروزه هويت ملّي سنگ بناي هر كشوری است.

من اعتقاد دارم كه هم‌اکنون دو نهاد ملّي كه با اقدامات خود هویت‌های محلی را تقویت، و هویت ملّی را تضعیف نموده، نظام آموزش عالی و نظام وظیفه عمومی است. درحال‌حاضر شیوۀ پذیرش دانشجو در نظام آموزش عالي ما بومي شده که این مسئله خطر بزرگي براي وحدت ملّي ماست؛ زیرا هر دانشجو در شهر خودش بزرگ مي‌شود و در آنجا آموزش مي‌بيند و بدین‌صورت نه تنها سطح كيفيت علمي پايين می‌آید، بلكه ادغام ملّي هم انجام نمی‌پذیرد، حال‌آنكه دولت، با صرف مقداری بودجه و حل مسئلۀ خوابگاه، می‌تواند این مشکل را برطرف کند.

از سوی دیگر آموزش رایگان نیز روزبه‌روز کمتر می‌شود. به نظر من به‌هرحال وظيفۀ دولت است كه به جای گسترش دانشگاه‌ها ایجاد اشتغال کند تا فقط استعدادهاي بالقوۀ نخبه درس بخوانند و بقيه جذب بازار کار شوند.

شیوۀ سربازگيري هم بسیار مخرّب شده است؛ امروزه سربازها برخلاف گذشته در شهر خودشان دورۀ سربازی را می‌گذرانند و همانند سابق با اعزام به سایر مناطق کشور، با ویژگی‌های ملّی ایران آشنا نمی‌شوند که این مسئله نیز برای هویت ملّی ما پیامدهای بسیار منفی دارد.

علاوه بر اين اقدامات، صداوسیما نیز در تبليغ وحدت ملّي بسيار ضعيف عمل مي‌كند و در مورد تاريخ كشور، به‌ویژه دورۀ باستان و قهرمانان ملّی، برنامه‌ای نمی‌سازد. همین امر سبب شده است که مذهب را مخالف مليّت ايراني قلمداد کنند، درحالی‌که در تاريخ، مذهب هميشه ياور مليّت ايرانی بوده است.

همان‌طورکه می‌دانید، يكي از اركان اساسي هويت ملّي ما نوروز است که عامل همبستگي ايراني به‌شمار می‌آید، البته متأسفانه بعضي از اختلافات فرقه‌اي باعث بی‌تفاوت شدن گروه‌هایی از مردم ایران به این جشن شده است.

وزارت خارجه ما نیز بیشتر به مسائل فراملّي توجه می‌کنند. این در حالی است که اتحاديه عرب پس از ده سال تلاش توانست در سایت گوگل (Googel) نام خلیج فارس را به خلیج عرب تغییر دهد. بیشتر كرسي‌هاي ايران‌شناسي نیز در دانشگاه‌هاي دنيا تعطيل شده‌اند، باوجوداین وزارت خارجة ما و نهادهای زیرمجموعۀ آن برای جلوگیری از این امر تلاش نمی‌کنند.

هرچند مردم نيازها را درك مي‌كنند و به بخشی از هویت ایرانی که در دهه‌های اخیر در سیاست‌گذاری دولت جایگاه کم‌رنگی داشته است توجه می‌کنند، نمی‌توانند نقص‌هاي دولت را پوشش بدهند؛ زیرا حوزۀ تأثیر تلاش‌های آنها داخل کشور است و در عرصۀ خارجی اقدام چندانی نمی‌توانند انجام دهند.

به نظر من برای خروج از این تنگنا و جلوگیری از تبدیل تنوع قومیت‌ها به مشکل اختلاف قومی در ايران، باید تدابیری اندیشید و در نظام آموزش عالی، شیوۀ سربازگیری، برنامه‌های صدا و سیما تغییراتی ایجاد کرد، به‌گونه‌ای‌که همگی در جهت تحکیم هویت و همبستگی ملّی ایرانی فعالیت نمایند. از سوی دیگر برای جلوگیری از اقدامات مخرّب قدرت‌های رقیب در عرصۀ بین‌المللی نیز باید در برنامه‌های وزارت خارجه تحولی ایجاد، و سیاست‌های مناسب و مؤثری برای اعتلای هویت ایرانی اتخاذ نمود.

● از شما که وقت ارزشمندتان را در اختیار این نشریه قرار دادید و با بررسی قومیت‌ها، که از مسائل روز کشورمان است، بیش از پیش به شناخت صحیح این مسئله و شیوه‌های مقابله با تهدیدهای ناشی از آن کمک نمودید بسیار متشکرم.

بنده نیز امیدوارم که مسئولان حکومتی بیشتر از گذشته به این موضوع توجه نمایند و به منظور جلوگیری از تبدیل شدن آن به بحرانی برای کشور، هرچه زودتر تدابیر سازنده‌ای به کار گیرند تا ایران در آینده نیز یکپارچه‌تر از گذشته با مردمی متحد و دارای هویتی ایرانی بدون درگیری قومیتی در سطح بین‌المللی بدرخشد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
مجله زمانه

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید