جنبش كوردستان روزگاری در نبرد و رزمی سنگین با نظام اسلامی ایران به مفهوم كلمه درگیر بود. مبارزهای شجاعانه و دلیرانه، كه شرق كوردستان را به سنگر آزادی بدل كرده بود و آوازهی مقاومت مردمان این خطه مرزهای كوردستان را در نوردیده بود. در حالی كه بسیجیان راهی كربلا و عاشقان ایران اسلامی به فرمان خمینی ها، منتظری ها، رفسنجانی ها و غیره به كوردستان می تاختند، ملت های رنگارنگ داخل مرزهای ایران نگاه خویش را به روی جنایات رژیم بسته بودند. سیل حوادث و رویدادهای سالهای اول انقلاب خون و رنج، برای ملت كورد مملو از بیدادی و ویرانی بود. سربازان امام زمان و رهبران كوچك و بزرگ این انقلاب تازه به قدرت رسیده برای سركوب مردمی به پاخاسته و شوریده پیامی جز مرگ، زندان، شكنجه و آوارهگی نداشتند. شرق كوردستان و كوردها در آتش دژخیمان و دشمنان انسانیت می سوخت. در ره حق تعیین سرنوشت فرزندان ملتی رنج دیده و مستضعف در میادین مخلتف با سیل عظیم ارتشیان، سپاهیان و بسیجیان سرسختانه می جنگیدند، تا كه شاید پیام دادخواهی خویش را به سردمداران نظام برسانند.
شرق كوردستان در صحنهی مبارزهی سراسری نیز پیشرو و پیشگام بود. كوردستان علاوه بر اینكه خود الگو و نمونهی مبارزهای عادلانه و برحق بود، این سرزمین به مأوا و پناهگاه سازمان ها و احزاب دیگر ایرانی بدل شده بود. از هر نگاه و زاویهای این سرزمین در اوان روزهای سخت مبارزه به مشعل به دستی می ماند، كه راه نجات و عبور از تنگناهای زمانه را به دیگران نشان می داد. شهدای مردمی و بی دفاع این خطه گواهی زنده بر تاریخ معاصر می باشند. در روزهایی كه مبارزان كورد و سازمانهای كوردستانی به جمهوری اسلامی جواب رد دادند، منتظری ها، رفسنجانی ها و دیگران در پس رهبر تشنهی قدرت فرمان جهاد علیه كوردستان را عملی می كردند. نمایندهگان رهبران تازه به قدرت رسیده در سرزمین كوردها به پیام آور سركوب و كشتار دستهجمعی مبدل شدند و با تازیانهی مرگ بر سر نونهالان كورد می كوفتند. فرمان و دستور كشتار بر علیه مردم بی دفاع در گوشه و كنار این سرزمین مستعمره و تسخیر شده، بر روی تخته سنگهای تاریخ قلم خورده و فراموش شدنی نیست.
در پس سه دهه عمر نظام و ایجاد نفاق بین رهبران این سیستم، دریغا معادلهی مبارزهی ملت كورد به دست فراموشی سپرده شده است. قاتلان دیروز و مدافعان فرمان جهاد علیه ملت كورد، در تهران در نتیجهی جنگ قدرت و به دلیل ترس از به حاشیه رانده شدن در نگاه شماری از كوردها و سازمان ها به رهبران مبارزه علیه رژیم قلمداد می شوند. به ویژه بعد از انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوریی میدان مبارزه علیه نظام برای ناراضیان بازتر شده است. در پشت پردهی مبارزه برای فاش شدن حیلههای انتخاباتی،چه بسا مبارزان دیگری به میدان آمدهاند. شركت كنندهگان در تظاهرات تنها به حامیان موسوی و كروبی ختم نمی شوند، اما مشكل اینجاست كه افراد نامبرده در دیدگاه عموم و جهان خارج به عنوان رهبران این مبارزه و جنبش شناخته می شوند. آشكار است، كه این افراد موسوم به رهبران جنبش از معتقدان به نظام ایران هستند. به قول یكی از شهروندان شرق كوردستان، اگر موسوی یا كروبی در انتخابات پیروز می شدند، در پست ریاست جمهوری با احمدی نژاد چندان اختلافی نداشتند. این رهبران همچون احمدی نژاد برای خامنهای لبیك می گفتند. در دید بسیاری از مفسران اوضاع ایران جنگ موسوی و كروبی برای احقاق حقوق مردم نیست، چرا كه آنها در قدرت بودهاند و در امتحان خویش رفوزه شدهاند. برای رسیدن به قدرت و ماندن در مسند این نعمت الهی این سری افراد در میدان هستند، اما انقلاب و امام، ولایت و قانون اساسی در نظر و دید ایشان عاری از هراشتباه و خطایی هستند.
معمای مشكل مبارزات عمومی و مردمی در اینست، كه یك سری افراد به عنوان رهبر و سیاستمدار در پیشاپیش مردم و سیل عظیم ناراضیان قرار می گیرند. در طول این مبارزه رهبران می خواهند در بازی سیاسی وارد شده و با پشتیبانی مردم به پاخاسته به حلقهی طلایی قدرت دست یابند! در این مورد تاریخ شاهدی زنده و رساست، كه اگر در ابتدای كار هدف و راههای رسیدن به هدف مشخص و روشن نباشند، نتیجه نارس و به دور از خواستههای مردمی می باشد. مبارزهی كنونی ملتهای ایران برای خلاص شدن از شر نظام اسلامی نمونهای زنده از این حركت می باشد، كه پایان كار و اهداف عمومی ناروشن هستند. این یك قاعدهی تاریخی است، كه نبود یك نیروی جایگزین (آلتر ناتیو) برای نظام كنونی در ایران راههای مبارزاتی را مسدود كرده و حركتهای مردمی را مهار می نماید. در مبارزهی اصیل و هدفمند زوایای كار و تلاش مشخص شده هستند. به این معنی كه هدف و وسیلهی رسیدن به هدف روش هستند و مسئلهی جایگزینی قدرت حل شده می باشد.
لب كلام این نوشته در مورد جایگاه مبارزهی كوردستان و كوردها در عرصهی سیاسیی ایران می باشد. با مقایسه كردن گذشته و حال روند این مبارزه به این نتیجه می رسیم، كه امروزه خواستههای مردم كورد در شرق كوردستان به حاشیه رانده شدهاند . سازمانهای سیاسیی در شرق كوردستان پس از سی سال مبارزه تحت فشار منطقهای در اوضاع سختی به سر می برند. جدا از اینها انشعاب و انقسام این سازمانها و عدم وجود پلاتفورم مشخص و گویا برای خواستههای ملت كورد،بر فضای عمومی در سراسر ایران و حتی در تفكر و تامل كشورهای غربی موثر واقع شدهاند. در طول سالیان گذشته توان و نیروی این سازمانها بیشتر بر محور سازماندهی دوباره و توجیه عملكردها صرف شده است. نبود وحدت كلمه در مورد خواستههای ملت كورد در شرق كوردستان بر روحیه و عملكرد ملت كورد در داخل كوردستان تاثیر گذار واقع شده است. اختلافات موجود بین این احزاب باعث توجیه عملكرد برخی از سازمانها شده، كه سقف خواستههای خود را در سطوح شعارات روز و سیاست تاكتیكی كاهش دادهاند. در تفسیرات برخی از سخنگویان این احزاب پیوستن به موج مبارزات مردمی (جنبش موسوم به سبز، كه ریشه در سبز بودن جنبش ندارد، بلكه از سیدبودن موسوی نشات گرفته) بهترین انتخاب می باشد. در داخل كوردستان مردم و شهروندان كورد در نبود تجربهی دمكراتیك برای تشكیل احزاب و سازمانهای مستقل به حاشیهی مبارزات سراسری رانده شدهاند. عدم هماهنگی در اتخاذ سیاست ملی و مردمی برای شرق كوردستان از سوی احزاب سیاسیی مردم را دچار سردرگمی و از هم گسیختگی كرده است. برای بسیاری از این مردم روشن نیست، كه سرانجام در چه صف و مسیری باید ایستاد و قد علم كرد.
عمده احزاب و سازمانهای شرق كوردستان به جای تلاش در جهت تغییر و محرك بودن برای عملكردهای گوناگون و سازنده، در چهارچوب رسانههای گروهی چرخ می خورند. بسیاری از آنها به پرداختن به سیاست روز بسنده كرده و در پس هر اتفاقی به درج و پخش بیانیه و اطلاعیه می پردازند. در حالی كه این سازمانها خود دارای مركز رسانههای گروهی هستند، بیشتر بر پخش اخبار و رویدادهایی می پردازند، كه در تبین و روشنگری مردم كورد موثر نیستند. پیوستن بدون شرط به جنبش موسوم به سبز در اصل از چاله درآمدن ودر چاه افتادناست. از دور نظارهگر بودن و خود را بی تفاوت نشان دادن به سیر حوادث سراسری و اوضاع مربوط به شرق كوردستان نقطهای منفی و كارساز نیست.
جنبش كورد در شرق كوردستان برای بازیافتن جایگاه خاص خویش راه و خط خویش می طلبد. نبود نقشهی عملی برای به انجام رساندن این وظیفهی خطیر و مهم سبب هرچه بیشتر بحرانی شدن وضعیت كنونی خواهد شد. هر چند احزاب و سازمانها در عمل در هالهای از واكنش مشغول فعالیت هستند، اما مسئلهی كوردستان وآیندهی این سرزمین رنجور در گرداگرد امواجی نامانوس دست و پا می زند . جنبش كوردستان به نظر من باید در ستراتیژی خویش به دنبال جایگزین باشد و هر هجرتی را حمل بر ذوب شدن ستون مبارزات نكند. بر همگان روشن است، كه خمینی تا زمانیكه در عراق بود در میدان عمل و صحنهی مبارزهی ضد شاه به ندرت قد علم می كرد. با انتقال وی و یارانش به فرانسه نفسی دیگر در كالبدمبارزه دمیده شد. در فرانسه بود، كه خمینی با رسانههای جهان در ارتباط بود و كشورهای غربی اندك اندك از شاه فاصله گرفتند و زمینهی بازگشت خمینی به ایران را فراهم ساختند. باید به فكر چاره بود و برای همیشه از معادلهی سكوت در مقابل وضعیت موجود در منطقه خرسند و راضی نبود. تا این امر مهم صورت نگیرد و كوردهای دیاسپورا و شرق كوردستان به آیندهی مبارزه با چشم امید نگاه نمی كنند. با اتخاذ تصمیمات عملی و منطقی و سود جستن از عقل عموم مبارزهی كوردستان در سطوح مختلف به حد اعلی خود می رسد. در پس این تغیرات دیگران نیز می بینند، كه كوردها در عمل هستند و خود به یكی از بازیكنان صحنهی سیاست در منطقه بدل می شوند. توسل به منتظری و دیگران ذوب شده در ولایت و پیوستن به مبارزهای، كه در اساس برای ملت كورد نفعی به دنبال ندارد به داستان چوپانی می ماند، كه با خیره شدن به كوزهی روغن آویزان خویش در بیداری به دیدن رویا فرو می رود. اما در پس بیداری از رویا با عصای دستش به كوزهی روغن می زند و روزگار خیال و رویاهای خویش را سیاه می كند. راه چاره اعتماد به خویش و پیوستن نیروها به همدیگر می باشد، تا وحدت كلمه و اتحاد عمل در میدان مبارزه به منصه ظهور برسد. نهادینه كردن خواستههای ملت كورد در شكلی شامل و كامل مرزهای وهم و گمان را پس می زند و برای همگان روشن خواهد شد، كه كوردها به عنوان صاحبان كوردستان در حق تعیین سرنوشت خویش به شیوه دلخواه و آزاد دارای قدرت تصمیم گیری هستند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید