تصمیم اعلام شده میرحسین موسوی رهبر جنبش سبز ایران در بیانیهی شماره نه او مبنی بر برپایی یک گروه کاری سیاسی برای پیگیری خواستههای جنبش، از سوی ناظران سیاسی و اطرافیان موسوی به تشکیل حزب سیاسی تعبیر شده است. ایده تشکیل حزب در امتداد کمپین انتخاباتی، پیش از این، از سوی مهدی کروبی به اجرا درآمده بود. مهدی کروبی در فردای انتخابات ریاست جمهوری گذشته، حزب «اعتماد ملی» را تشکیل داد. اما پرسشی که امروز مطرح است اینکه هدف موسوی از تشکیل حزب چیست؟ چه خلائی را موسوی میخواهد با تشکیل یک حزب جدید پر کند؟
موسوی در آخرین بیانیهاش به این پرسشها پاسخ داده و برنامهاش را اعلام کرده است.
آنچه به عنوان هدف موسوی برای تشکیل حزب - یا آنچه آن را کار جمعی خوانده - اعلام شده را در سه دسته میتوان تقسیم کرد. یکم، مطالباتی که تحقق آن نیازمند تغییر قانون اساسی است مثل برخورداری از کانالهای مستقل تلویزیونی در داخل کشور؛ دوم، مطالباتی که تحقق آن نیازمند تغییر قوانین عادی است، مثل تغییر قانون انتخابات، قانون مطبوعات، قانون رسانههای مجازی، قانون اساسنامه سازمان صدا و سیما و تغییر نقش هیات نظارت بر این سازمان؛ و سوم، اعمال فشار به حاکمیت برای تمکین در برابر قانون و اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی، مثل اصل 27 که متضمن حقوق مردم برای برگزاری آزادنه تجمعات اعتراضآمیز است و وادار کردن حاکمیت به آزادی زندانیان سیاسی و پایان دادن به پروندهسازی برای مردم توسط دستگاههای امنیتی. پرواضح است که این مطالبات، مطالبه امروز و نوخواسته مردم ایران نیست. اینها بخشی از مطالبات انباشته شده و بعضا تاریخی مردم ایران است که همواره از سوی حاکمان با بیاعتنایی مواجه شده است. ولی آیا بیپاسخ ماندن این مطالبات ناشی از فقدان حزبی پیگیر بوده است؟ با کدام ابزار حزبی میتوان این مطالبات را محقق ساخت؟
تجربهی هشت ساله جنبش اصلاحات، به روشنی نشان داده است که اصلاحطلبان، زمانی که قدرت را به طور کامل در قوای مجریه و مقننه در اختیار داشتند و همزمان احزابی را تشکیل و از توان آنها برای تحقق همین مطالبات و البته از مجاری قانونی و در چارچوب نظام استفاده بردند، نتوانستند به مطالباتشان جامه عمل بپوشانند. شاید برخی ضعف تشکیلاتی و رهبری جنبش اصلاحات را عامل اصلی شکست اصلاحطلبان در دوران خاتمی عنوان کنند، که البته خیلی بیراه نیست، اما قطعا نباید از اشکالات ساختاری نظام و بنبستهای موجود در ساختار حقوقی و حقیقی نظام غافل ماند. گرههایی که به دست احزاب و با حرکت در مدار جمهوری اسلامی گشودنی نیست.
به فرض امروز حزب موسوی با نام حزب سبز ایران یا هر نام دیگری تشکیل شد، روشن است که این امر خود با چالشهایی روبروست. چرا که چنانچه موسوی یا هرکس دیگری اگر بخواهد حزبی تاسیس کند، ابتدا باید تقاضای خود را به وزارت کشور ارائه کند، که این خود قبول مشروعیت دولت و ناقض ادعای قبلی موسوی مبنی بر نامشروع بودن دولت احمدینژاد است و حتی هیچ تضمینی برای صدور مجوز حزب با مسوولیت موسوی از سوی وزارت کشور دولت احمدینژاد نیست. و اگر بخواهد بدون اخذ مجوز حزبی را راهاندازی کند که از اساس نقض غرض است. بنابراین تنها راه موسوی همکاری با یکی از احزاب موجود اصلاحطلب یا فعالیت جمعی به شیوهی سنتی و هیاتی است که به نظر نمیرسد مد نظر موسوی باشد. این حزب از چه طریقی میخواهد این مطالبات را محقق سازد؟
اتخاذ راهکار حزبی برای تحقق مطالبات، وقتی معنا پیدا میکند که مقدمهای برای کسب قدرت از طریق مبارزهی پارلمانی و انتخاباتی باشد. حال آنکه تجربهی چند انتخابات گذشته و با استناد به بیانیههای اخیر «سازمان مجاهدین انقلاب» و «جبهه مشارکت ایران اسلامی»، باید کسب قدرت را از طریق مبارزات انتخاباتی به طور کامل فراموش کرد. چراکه رهبری نظام جمهوری اسلامی به عنوان قدرت مطلقه کشور نشان داده است که اعتقادی به انتخابات، رای مردم و توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت ندارد. حتی اگر بگوییم با اعمال فشار از پایین بتوان رهبری را وادار به صیانت از آراء مردم کرد که فرضی نزدیک به محال است و به قدرت بازگشت- با بنبستهای موجود و دور باطل حاکم بر نظام سیاسی کشور-، چگونه برخورد خواهد شد. مگر مجلس ششم با اکثریتی اصلاحطلب و محکم و مقتدر، برای تحقق آزادی مطبوعات، اصلاح قانون انتخابات، منع شکنجه و اصلاح رویکرد سازمان صدا و سیما تلاش نکرد؟ نتیجه این تلاشها چه شد؟
تحقق مطالبات به حق میرحسین موسوی که در زمرهی مهمترین مطالبات تحولخواهان، دموکراسیخواهان و آزادیخواهان ایرانی است، نه به یک حزب بلکه به ارادهی ملی و رهبری مقتدر و رها از قید و بندهای حکومتی است. این به معنای نفی ضرورت توسعه و نشر حزبمداری و بیاعتنا بودن به حاکمیت قانون نیست، بلکه نکته این است که همهی راهها را در راهاندازی حزب و جمعیت جستوجو کردن و بیقید و شرط مقید به قانون بودن – حتی قوانین ظالمانه – نه تنها تحقق مطالبات را تسریع و تضمین نخواهد کرد، بلکه بیش از پیش جنبش سبز ایران را دچار انشقاق، یاس و ناامیدی و در نهایت با شکست مواجه خواهد کرد. ارادهی ملی به صورت چشمگیر و کم نظیری برای تحقق مطالبات شکل گرفته، که تنها کافی است به آن اعتماد شود و تصمیمات با در نظر گرفتن این اراده ملی اتخاذ شود. بنابراین موسوی بیش از آنکه به تشکیل حزب بیاندیشد باید نقطه اتکای خود را بر بدنهی اجتماعی این جنبش قرار دهد و نقش تاریخی خود را به عنوان یک رهبر ایفا کند. کاری که خاتمی از زیر بار آن شانه خالی کرد و هیچگاه حاضر نشد رسما رهبری جنبش اصلاحات را برعهده بگیرد و نقش اصلی خود را ایفا کند. درست برعکس دکتر مصدق که وقتی به او پیشنهاد شد حزبی تاسیس کند، وی در جواب گفت: "اگر حزب تشکیل دهم شکست میخوریم" (نقل به مضمون). منظور مصدق این بود که من یک رهبر ملی هستم در حالیکه حزب متعلق به بخشی از ملت است. بنابراین با تاسیس حزب مخالفت کرد و آن را ردایی مناسب برای رهبری جنبش ندانست، در حالیکه او مخالف حزب نبود.
بنابراین نیاز اصلی امروز جنبش سبز ایران، ایفای نقش رهبری توسط میرحسین موسوی است. هر راهی جز این بیراهه است. کار حزبی را باید به احزاب موجود و نخبگان سپرد و از توان آنها برای پیشبرد برنامهها استفاده کرد. موسوی نمیتواند ردای رهبری یک حزب را جایگزین ردای رهبری جنبش تودهای کند و به تحقق مطالبات امید داشته باشد. با اتکای به این جنبش و با استفاده از نیروی ایجاد شده از همراهی احزاب و گروههای اصلاحطلب، موسوی میتواند دولتی که آن را نامشروع خوانده است عقب براند و رهبری جمهوری اسلامی را به تمکین در برابر رای مردم وادار سازد. کسی که خویشتن را محصول جنبش مردمی میداند، نباید خود را محدود به چارچوبهای حزبی کند. رهبری جنبشی به این وسعت، محتاج شجاعت، زیرکی و انعطاف است. در چنین شرایطی ملاحظهکاریهای ناشی از مصالح حزبی، نباید جایگزین تهورات لازمهی رهبری جنبش مردمی گردد. حزب لازم است و باید ساخته شود، اما اولا نباید دقت، وقت و انرژی رهبری محدود به یک امر بوروکراتیک شود. ثانیا رهبری جنبش نباید محدود به پاسخگویی حزبی شود. نکته دیگر اینکه همانگونه که در مجالس نباید به شیوهی خیابانی عمل کرد در خیابان هم نباید مقاومت مردمی را محصور در قواعد مجلسی کرد. به عبارت دیگر درست است که حتی قانون بد را نباید شکست، بلکه باید برای تغییر آن تلاش کرد. اما این قاعده زمانی جاری است که قانون برای همه باشد، وقتی حاکمیتی خود قانونشکن است، به طریق اولی این حق مردم است که قوانین را تغییر دهند و رهبری جنبش نمیتواند خود را در قالبهای خویش ساخته محدود کند.
موسوی در آخرین دیدار علنی و منتشر شدهی خود، که به مناسبت میلاد امام علی (ع) با جمعی از دوستان و همراهانش داشته، بار دیگر تاکید کرده است که "تصمیم و تلاش دارم که با جمعی به صورت منظم و سازمان یافته کار کنم و از اول هم عادت به کار فردی و تک نفره نداشتم". این سخن اگر به منزله استفاده از خرد جمعی در پیشبرد و رهبری جنبش باشد، دقیقا آن چیزی است که امروز از موسوی انتظار میرود. ولی تاکید او بر کار گروهی و تشکیلاتی بیشتر این تحلیل ناظران سیاسی از آخرین بیانیهی او مبنی بر اراده موسوی به تشکیل یک حزب سیاسی را به ذهن متبادر میسازد، تا ارادهی او بر رهبری جنبش؛ که اگر اینگونه باشد، این راه در امتداد حرکت خاتمی بسوی گریز از رهبری جنبش و حرکت در مدار حزبی، آنهم در حکومتی که رهبران احزاب آن، هم اینک در گوشه زندان تنها مانده و برای آزادی خود التماس دعا دارند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید