چه میتوان کرد؟ آیا راهی هست که بتوان از تلاشهای انجام گرفته نتیجه ی راهگشایی گرفت؟
مانند: ائتلاف بزرگ چپ- جبهه ی چپ و...
تنها جهت «همکاری در تعدادی اصول مورد توافق» در زمینه ی :
1- دموکراسی(آزادی و برابری)- جدایی دین و دولت
2- رفع تبعیض (همه جانبه در تمام عرصه ها)
3- اجرای عدالت اجتماعی برای همه به خصوص زحمتکشان یدی و فکری
4- مبارزه با حکومت حاکم (هرجریان با اهداف و شیوه ی خود)
5- برای دموکراسی و سوسیالیسم( هرجریان به شیوه خود و با برداشت خود)
و مانند اینها که می توان تا شماره ی 10 یا 20 و بیشتر ادامه داد.
تکرار سئوال : آیا نمی توان به شکل دیگری از تشکل -غیر از وحدت- تحقق بخشید؟
می تواند برداشت خود را داشته باشد.و به روش خود در ارتباط با اهدافش مبارزه کند.
1- گفته میشود بخشی از چپ ایران هنوز که هنوز است دموکراتیزه نشده. از نظر من ، کل چپ ایران به قدر لازم دموکراتیزه نشده است.
2- حول شعارهای واحدی گرد نمیایند. ( یعنی شعارهای مختلف دارند )
-از نظر من لازم نیست چپ شعار واحد داشته باشد. چون عملا نمی تواند داشته باشد.
- دموکراتیزه نشدن هم واقعیت است. نمی توان انتظار داشت که همه به قدر کافی دموکراتیزه شوند.
مسئله کدام است؟
« هم بستگی-همکاری- ائتلاف-اتحاد-حتی وحدت» چگونه ممکن است با توجه به
شرایط عینی 1-2:
راه حل:
- در حل یک مسئله درست نیست که «آرزو» را «هدف» قرار داد. پیاده نمی توان با سرعت ماشین حرکت کرد.
گفته اند:« یورقانا گؤره -قئچی ین اوزات»-به اندازه ی لحاف باید پا را دراز کرد.
پیش از جبهه هم لازم است قدمهای «همبستگی-همکاری-ائتلاف» صورت گیرد. بعد به جبهه برسد. بعد هم در پراتیک به سازمان واحد. چپ ایران قدمهای اولیه ی همبستگی و همکاری درونی با خود را برنداشته . پرش ناگهانی در جایی که امکانش نیست پارا می شکند. وحدت چپ بدون توجه به این اصل شکست را تجربه میکند.
مشکل چپ آنست که :
-خود را نمی شناسد
-با «خیال» حرکت میکند- واقعیت را نمی بیند. گرفتار اتوپی ست.
نه تنها در مورد خود-تشکل- حتی در کل «تئوری و پراتیکِ»خود نیز گرفتار خیالات است.
این مشکل اول است. مشکل دوم و مهمتر از هر چیز «خیال میکند که علمی » می بیند. و فاجعه اینجاست.
شاید گفته شود چپ خواهان وحدت تشکیلاتی، بعضی قدمها در «همکاری با هم »، در طی سالهای گذشته، برداشته است.
بله ممکن است. و کارهایی باهم کرده اند. اما این همکاری ها «اختلاف و تضاد و تفاوت» را در آن حد برطرف نکرده که به
وحدت برسند. یعنی گذشته « برای پرش» نتوانسته سکو شود. باید «تمرین را از نو شروع کرد».
چپ بیش از 30 سال است در جوامع دموکراتیک نسبی ساکن است. متأسفانه 30 سال هم «عقبگرد» دارد. یعنی از دید من
60 سال از واقعیت روز عقب مانده است. با این مشکل اگر وحدتی هم صورت گیرد نتیجه طبق معمول «انشعاب» است.
نمونه عقب ماندگی همین «نشناختن خود» است. با دنیایی «اختلاف و تضاد و تفاوت» وحدت تشکیل میدهد.
اختلافات نظری نشان میدهد دوستان عملا همدیگر را «نفی» می کنند یا میخواهند که هر جریان «خود خویشتن را نفی کند»! که به وحدت برسند.
پدیده ی « نفی» ، طبیعی و خود آگاهانه است که هر جریان شخصا باید به آن برسد. در خواست از همدیگر برای نفی خویشتن بی معنی ست. دلیل بر نشناختن ماهیت پدیده ی «نفی درونی و خود آگاهانه و طبیعی» ست. درخواست نفی خویشتن از یکدیگر به معنای نوعی «عمل مکانیکی نفی» دیگری ست. و نادرست. که نتیجه اش عمده شدن «اختلاف و تضاد» فی مابین است.
دوستان برای موفقیت تشکل چپ ضروریست «اختلافات و تضادها را بپذیرند- براساس اشتراکات» تشکل مناسب تشکیل بدهند. مانند «جبهه».
یگانگی- با داشتن برخی تضادها -در بعضی چیزها- ممکن است . ولی با این وضعیت متضاد و متفاوتی که دوستان چپ دارند وحدت را ناممکن میکند.
نباید خواهان «رفع تضاد و اختلاف و تفاوت» شد. این پدیده در طی زندگی-پراتیک سیاسی- تغییر می یابد. رفع شدن آن روی کاغذ مشکل را حل نمیکند.اما منطقی آن است که با توجه به همین تضادها راهی برای همکاری و همبستگی یافت.
آنهم :شروع « هم بستگی-همکاری- ائتلاف....» و تمرین دوباره ی «پراتیک سیاسی» ست.
آیا چپ «قدرت تمرین عمل سیاسی» را دارد. اگر دارد - یا بیشتر هم دارد- باید درعمل نشان دهد. شکل تشکل جبهه میتواند عرصه ی این خود آزمایی باشد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید