رفتن به محتوای اصلی

خمینی را لعنت کنیم یا خود را؟

خمینی را لعنت کنیم یا خود را؟

مسئول کیست؟

آیا تا بحال از خود پرسیده ایم؛ چه کسی در چیره شدن چنین حکومت جباری بر سرنوشت و جان و مال و ناموس مردم ما مسئول است؟

آیا مقصر خمینی است که اعتماد، صداقت و پشتیبانی ملتی را بکار گرفت تا خونخوارترین حکومت جهانی را پایه گذارد، و یا مقصر ما هستیم که کشور، ثروت، سرنوشت و جان و مال و ناموس خود و فرزندان خود را در طبق اخلاص نهادیم و دو دستی تقدیم او کردیم؟

بررسی این سوال کلیدی و یافتن پاسخی صحیح برای آن، می تواند ما را به سرای سعادت رهنمون شود و سرنوشت جنبش نوین مردم ایران را به اوج موفقیت برساند. بهمان نسبت پیدا نکردن جواب درستی بر این پرسش، ممکن است خیزش را از راه خود منحرف سازد.

همه می دانیم که روح الله خمینی پس از آنکه توسط شاه به عراق تبعید شد، 15 سال در آنجا به کمین نشست تا روزی شانس باو روی آورد و بتواند به ایران باز گردد. اما آیا خمینی تصورش را می کرد روزی به عنوان "امام" وارد ایران شود و مردم او را حلوا حلوا کرده تا بهشت زهرا ببرند؟ هرگز!

این چه عاملی بود که مردم را واداشت تا سرنوشت کشور خود را به شخصی بسپارند که از فارسی صحبت کردن او بسادگی می شد به بیسوادیش پی برد؟! چطور میشود ملتی تمام اختیار ملک خود را به کسی واگذارد که پس از پانزده سال دوری از وطن، در بازگشت هیچگونه احساسی به کشور و مردمش نداشته باشد؟!

کجایش را اشتباه کردیم؟

آیا مردم ما بیش از آنکه بدانند خمینی دشمن شاه بود و شاه او را به عراق تبعید کرد، چه چیز دیگری در مورد او می دانستند؟ آیا از همان روزهای نخست نشنیدیم که او هندی زاده جاه طلبی است که حتی آرم حکومتش از علامت سیک های هندی گرفته شده؟

آیا به پشتوانه کشورداری های موفقی که او در گذشته داشت مردم کلید طلائی شهر را باو سپردند و یا چه چیز خاصی مردم ما در او دیدند که او را بر کرسی امامت نشاندند؟

روزهایی که انقلاب 57 داشت شکل می گرفت، زیاد نبودند اشخاصی که با طرح این سوال ها در ذهن، با خود کنجار می رفتند، چرا که حتی بسیاری از دانشگاه رفته ها و روشنفکران نیز به خمینی ایمان آوردند و سکان کشتی طوفان زده در گردباد تاریخ را به دست او سپاردند.

باید نخست دید چه عاملی سبب می شود تا مردم تصور کنند؛ آنها خود نمی فهمند و باید شخص دیگری به آنها بگوید در زندگی چگونه فکر کنند و به چه اعتقاد داشته باشند و آینده فرزندانشان را چگونه بسازند. این کدام نیرویی است که مردم را از تفکر باز می دارد و او را به دنباله روی و تقلید وا می دارد؟

و بالاخره کدام پدیده ای جز مذهب می تواند اینگونه مردم را کورکورانه بدنبال خود بکشد که باعث شود مادری فرزند خود را به جرم اینکه عقایدش مخالف تصورات خمینی است به دست جلادان او بسپارد؟!

تنها مذهب است که حلال را حرام و حرام را حلال می کند!

از کودکی بما گفته اند نباید در کار دین زیاد اندیشه کرده و سوال مطرح کنیم، زیرا ایمانمان سست خواهد شد! من از همان آغاز این حرف در ذهنم ماند، چون همانموقع پیش خود استدلال کردم، اگر نشود سوال کرد چگونه می شود فهمید آیا حقیقت دارد یا خیر!

سخن من در اینجا بر سر دینداری نیست، دین یک موضوع شخصی است، بلکه نقش مخرب آنست که جهالت و نادانی را ترویج می کند. سوال مکن! نادان بمان!

در کشورهای پیشرفته، گو اینکه کلیسا چون قبل مشتری ندارد، اما در آنجا هنوز بروی مردم باز است و هر کس برای نیازهای روحی خود می تواند به آنجا وارد شود. ولی بساط مذهب را از دستگاه های تصمیم گیری و اجرائی خود برچیده اند.

منظور تقلید از غرب نیست، ولی نیازی هم نیست که از شرق و عرب ها تقلید شود. مگر فرهنگ غنی ایرانی ما چه کم و کسری دارد که بخواهیم فرهنگ غرب و یا فرهنگ اسلام را جایگزین آن نمائیم؟!

چرا عید قربان را پر رنگ کرده، در حالیکه جشن مهرگان را به بوته فراموشی تاریخ سپرده ایم؟ مگر سِـپندار مَزگان چه ایرادی دارد که وَلنتاین را جایگزین آن کنیم؟

آیا ما نخست ایرانی هستیم بعد مسلمان، و یا مسلمانی هستیم که ایرانی شدیم؟!

از نظر پشتوانه تاریخی هم که حساب کنیم، ایرانیان بیش از سه هزار سال تاریخ مکتوب دارند، در حالیکه فرهنگ اسلام 1400 سال است که پا به عرصه وجود گذاشته. اگر ایران خاک ماست و ما به تاریخ و گذشته این خاک تعلق داریم، پس چگونه است که مبدأ تاریخ خود را هجرت پیامبر اسلام قرار داده ایم؟ آیا ایران پیش از هجرت پیامبر وجود خارجی نداشته است؟ آیا قبل از چیره شدن اسلام بر ایران، ما تاریخی نداشتیم؟

بر تک تک ما ایرانیان است که نزد خود به این پرسش ها اندیشه کنیم و برای آنها پاسخ صحیح بیابیم، چرا که آینده ایران در گرو اینست که ما تا چه حد به تاریخ کشور خود آگاهی داریم!

اکثریت شیعیان ایران که شاید بیش از نود درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند، تصور می کنند تنها قوم برگزیده خداوند هستند که در آن جهان با دوازده امام مشهور خواهند شد و وظیفه شان در این جهان از طرف خدا، پاسداری از خون ریخته شده امام حسین و زنده نگاهداشتن داستان کربلاست.

آیا واقعن چنین است که ما می پنداریم؟

آیا رسالت تاریخی ما ایرانیان سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی و روضه خوانی و گداپروری است، یا ساختن ایرانی آزاد و سربلند که مردمش تقلید را کنار گذاشته به تفکر روی آورند و ثروت کشور را در جهت شکوفائی استعداد ها و تربیت مدیرانی لایق بکار گیرند؟

آیا رسالت تاریخی ما ایرانیان، برگزاری شب های قدر است که از خدا برای گناهان سال پیش طلب مغفرت کنیم و یا اینکه گناه نکنیم تا مجبور نشویم هر سال توبه کنیم؟

اکنون که مردم بیدار شده و به پا خاسته اند، باید منتظر شد و دید که آیا موفق خواهند شد حکومت ولایت دروغین را سرنگون کنند، یا باز اختیار خود را بدست رهبران مذهبی خواهند سپرد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید