در مورد پروژه دموكراسيخواهی كه از مشروطه به بعد دنبال شده است، ما با دو نهاد اساسي مواجه بودهايم كه هميشه در مقابل پروژه حاكميت مردم ايستادگي كرده و در واقع به نهادهاي ارتجاع تبديل شده بودند. يكي دربار است و ديگري نظاميان به عنوان قوه قاهره دربار. حکومت رضا خان به عنوان يك دولت نسبتاً مدرن، كه تا حدودی توسعه اقتصادي را در ايران ايجاد كرد، با دوره قبلش قابل تفكيك است، اما تا آنجايي كه به مفهوم دولت ملي و حاكميت مردم برميگردد به طور روشن نهاد دربار و ارتش و نظاميان مجدداً شكل گرفتند و حاكميت مردم را تضعيف كردند. به عبارت دیگر دولت و مجلس در مقابل دربار و نظاميان بياعتبار شدند. اگر چه پس از سرنگونی رضاشاه، در فضای جامعه گشايشي نسبی پيدا ميشود و و جامعه به خودش تذكر ميدهد كه اين بار از ميراث مشروطه محافظت كند، اما تا قبل از تلاش مرحوم مصدق از اواخر دهه 20 براي آغاز نهضت ملي این تلاشها راه به جایی نمیبرد و محمد رضای جوان كه توسط اشرافيت سنتي در ايران احاطه ميشود، مجدداً اهتمام ميكند كه مجلس را از حيز انتفاع بيندازد و مجدداً دربار را مسلط كند و موفقيتهاي زيادي هم به دست ميآورد. پروژهاي كه مرحوم مصدق انجام داد، اين بود كه تلاش كرد هم دربار و هم ارتش را تشويق كند به نفع دولت به عنوان عامل اقتدار مردم و مجلس حرکت کنند. پروژه مصدق فقط ملي كردن صنعت نفت نبود بلكه انتخابات آزاد بخشی از برنامه او بود. مصدق سعي ميكرد قدرت اقتصادي دربار را كم كند و از قدرت ارتش بکاهد، اما اين نهادها چون در تاريخ ايران ريشهدار بودند، در اوج و پيروزي نهضت ملي و پروژه مصدق، همچنان نيرومند بودند و فعالانه عمل ميكردند. این دو نهاد هم در متن جامعه ايران ريشه داشتند و هم با نيروهاي امنيتي خارج از كشور ارتباطات گستردهای داشتند. به عنوان مثال طبق اسناد موجود سازمان سيا به دلیل این که نگران بوده از دل ناسيوناليسم مصدق نهايتاً يك دولت چپ بيرون بيايد، فعاليتهاي ضدماركسيستي گستردهای انجام ميداده است و با نفوذی که در مطبوعات داشتند تجمعاتي به ظاهر مردمی راه ميانداختند و به این وسیله تشنجهايي ايجاد ميكردند. در خاطرات علم آمده که وقتي يك روزنامهنگار عليه خانواده یکی از وابستگان علم مطلبی مينويسد، او از طريق خوانين زيردستش دستور ميدهد آن روزنامه نگار را بگيرند و به شكل فجيعي شكنجه کنند. بنابراين مصدق اولاً دربار را تضعيف كرد و ثانياً ارتش را تضعيف كرد، ثالثاً وقتي ديد مجلس نماد حاكميت ملي مردم نیست، آن را منحل كرد. پروژه مصدق تامين حاكميت ملي بود و هر كجا كه ميديد اين تامين نميشود مقابله ميكرد. عدهای معتقدند مصدق با چنین رفتارهایی رفتهرفته از يك ليبرالدموكرات به یک سوسيالدموكرات راديكال تبدیل شد. او وقتي كه ديد نهادهاي موجود گنجايش و كفايت لازم را براي تحقق حاكميت مردم ندارند خودش اقدام كرد و بنا بر چنین عملکردی مصدق در مظان اين اتهام قرار گرفت كه ممكن است تبديل به يك ديكتاتور جديد شود. اما به اعتقاد من شاكله رفتار سياسي مصدق خلاف اين است. مصدق وقتي ديد اين دو نهاد(دربار و ارتش) تضعيف شده، تشخيص داد ريشه تقويت اينها درآمد نفت است و از طريق تسلط استعمار انگليس مجدداً بازتوليد ميشود. بنابراین نتیجه گرفت تا هنگامی که درآمد نفت در چارچوب نهادهاي حاكميت مردم و قدرت مردم قرار نگيرد مجدداً عامل ارتجاع دربار و ارتش تشكيل ميشود. به اعتقاد من اگر عامل خارجي را حذف كنيم تا آنجايي كه به توازن نيروها برميگشت مصدق موفق شد ارتجاع داخلي را تضعيف كند تا جايي كه شاه فرار كرد و از ايران رفت. با اتكا به نيروهاي داخل ضربه اساسي به ارتجاع داخلي وارد كرد. اما مشكل از آنجا ايجاد شد كه عامل خارجي خيلي توانمند بود. مطالعات نشان دادهاند دوره مصدق با وجود قطع شدن درآمد نفت، وضع اقتصادیش چندان بدتر از دوره قبل نبوده، اما با توجه به اينكه هواداران مصدق رفتهرفته ريزش كردند و نيرويهاي مذهبي حامي او به مخالف او تبديل شدند. در چنین فضایی دولت مصدق قادر نبود كه با عامل خارجي يكتنه مقابله كند و نهایتاً با کودتا از پا درآمد.
كودتاي 28 مرداد ضربه تاريخي مهلكي به جريان دموكراسي زد و به طور مشخص عامل ارتجاع امپرياليستي اين ضربه را به جريان دموكراسي در ايران زد و بلافاصله بعد از افول دولت مصدق، پروژه مصدق، تضعيف شد و مجدداً مجلس فرمايشي، ارتش نيرومند و ابزار پرقدرت ساواك، هر روز فربهتر شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید