۱۳ سال پیش، رجب طیب اردوغان، نخستوزیر کنونی ترکیه که آن زمان شهردار استانبول بود، در اظهاراتی که هنوز بوی بنیادگرایی میداد، مساجد را پادگان مسلمانها، گلدسته آنها را خنجر مسلمانها، مناره آنها را کلاهخود مسلمانها و مومنان را لشکر اسلام توصیف کرد. او بعدها از این فکر و تصورات خود تا حدودی تبری جست و ترکیه تحت رهبری او به دمکراتیک ترین نظام در جهان اسلام (نسبیت موضوع را از یاد نبریم) بدل شد، هر چند که در باره ی انگیزه های اردوغان در گام نهادن به این سو هم هنوز می توان اما و اگر کرد.
ولی طرفه این که ۱۱ سال بعد از اظهارات اردوغان، تحت تأثیر ذهنیتهای قسماَ نادرستی که به ویژه از ۱۱ سپتامبر به این سو نسبت به اسلام و مسلمانها در غرب شکل گرفت، بخشی از مردم مسیحی اروپا نگاهی توام با بدبینی و ترس نسبت به آنها و آیینها و رویکردهایشان پیدا کردند. به مسجد مسلمانها هم کم و بیش همان نگاهی شد که اردوغان توصیف کرده بود، به ویژه که شکل و شمایل و ارتفاع گلدسته و مناره مساجد هم توجه برانگیز و نمادی از عرض اندام و برتری طلبی باشد .
این که در این سالها، قتلهای ناموسی،حجاب، ازدواجهای اجباری و درگیرشدن برخی از جوانان مسلمانان در اقدامات تروریستی حساسیتهای یادشده را تایید و تقویت کردهاند و اینجا و آنجا همهی مسلمانها در برخوردی فلهای با یک چوب رانده شدهاند، خود از تاثیرات فضای یادشده است.
حال با رفراندوم یکشنبه گذشته در سویس که ساختن مناره برای مساجد ممنوع اعلام شد، در کل جهان غرب، این سوال مطرح شده است که این تصمیم تا چه حد ناقض حقوق بشر و آزادی بیان و مذهب است.
شماری از رهبران مذهبی در جهان اسلام که چندان به ساخته شدن کلیسا و کنیسه و ... در ممالک خودشان روی خوش نشان میدهند، در محکومیت فوری همه پرسی سویس درنگ نکردهاند، گیرم که در لحن و الفاظی که به کار بردهاند به میزان معینی متفاوت بوده باشند. اما کسانی همچون ناوی پیلای، رئیس شورای حقوق بشر هم تصمیم سویسیها را نقض آزادی بیان و مذهب و نشانهای از رشد گرایشهای بیگانهستیزی و نژادپرستی توصیف کرده اند:
ولی به راستی، تا چه حد تأکید بر ابعاد مسجد و مناره آن امری خنثی و بیربط با هژمونیطلبی برخی از گروههای مسلمان در فضای عمومی است؟ و تا چه حد باید به این قول اعتنا نشان داد که نه ارتفاع مناره مسجد، بلکه آنچه که در آنجا وعظ میشود اهمیت دارد؟ آیا اجبار برخی از کشورهای غربی که باید وعظ امامان مسجد به زبان رسمی آن کشور ادا شود تا محتوای آنها قابل کنترل باشد، اقدامی منطقی و واکنشی قابل فهم در قبال رشد بنیادگرایی است؟
یا در مجموع تشدید بیش از حد حساسیت نسبت به مسلمانها راهی است برای شماری ازا حزاب و سیاستمداران غربی که نارضایتیها از بحرانهای مختلف را به مسیرهای کذایی کانالیزه کنند؟
رفتار انسدادگرایانه با اقلیتهای مذهبی در کشورهای مسلمان تا چه حد در برانگیختهشدن حساسیتها و نگاههای منفی در غرب نسبت به رویکردهای مسلمانان دخیل است؟
و ورای این مسائل، آیا تجربه سویس ما را وامیدارد که در بارهی سود و زیان دمکراسی مستقیم (رفراندوم) درنگ بیشتری داشته باشیم و آن را نسبت به دمکراسی مبتنی بر نمایندگی ریسکآمیز تلقی کنیم؟ آیا استفاده از رفراندوم درفرانسه و هلند و ایرلند برای محک زدن نظر مردم نسبت به پیمان لیسبون (قانون اساسی اروپا) و بعد نقض نتیجه آن توسط نیروهای حاکم نشاندهنده غامض بودن استفاده از راهکاری همچون رفراندوم نیست؟
هستند نیروهایی در غرب که معتقدند رایج کردن رفراندوم و رجوع مستقیم به آرا مردم باید به مسائل معینی محدود بماند و جایی که ممکن است نقض حقوق اساسی بخشهایی از جامعه به میان آید باید دور آن را خط کشید. ولی چه کسی میتواند تعیین کند که موضوع مناره مساجد یا قانون اساسی اروپا جز حقوق اساسی است یا نه؟ آیا اصولاَ تعریف مانع و رادعی از کاربرد رفراندوم ممکن است؟ آیا این نظر برخی محافل سیاسی می تواند محل اعتبار و اعتنا باشد که در پیشرفته ترین دمکراسی ها هم باید رفراندوم به توافق بر سر آن در چارچوب دمکراسی مبتنی بر نمایندگی (مثلاَ رای دو سوم نمایندگان مجلس) مشروط بماند؟ آیا رفراندوم جمهوری اسلامی که با 98 درصد آرا به تایید یک نظام نامتعین انجامید صرفاً به خاطر نامتعین بودن حکومت اشکال داشت یا اصولاً رفراندوم در کشورهایی مثل کشور بیش از جاهای دیگر تیغ دو لبه است؟ آیا ...
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید