رفتن به محتوای اصلی

زلزله ۹۱ و نمایان شدن مظلومیت قاراداغ

زلزله ۹۱ و نمایان شدن مظلومیت قاراداغ

زلزله ۹۱ و نمایان شدن مظلومیت قاراداغ (یاداشتی در مورد سومین سالگرد زلزله قاراداغ)
۲۱ مرداد را می‌توان تداعی‌گر وجدان‌های بیدار از زلزله قاراداغ عنوان کرد. واقعه‌ای که اثرات و پیامدهای اجتماعی- فرهنگی آن بیش از وجه طبیعی این رخداد جلوه‌گری کرده و بی خیالی مرکز نشینان را نسبت به منطقه باری دیگر بیش از پیش نمایان ساخته است.
زلزله قاراداغ روایت‌های بسیاری از تنهایی را در خود دارد و چه دردهایی که در دل نهفته ...
از تنهایی کودکان و مادران آذربایجانی گرفته تا تنهایی گلین " گلی سعادت" که به تنهایی ۶ نفر را از زیر آوار بیرون می کشد و به جای تقدیر چندین ماه ساکن چادر می ماند و یا زن محمد که دست تنها آوار را کنار می‌زند تا جان شیرین فرزندش را نجات دهد، "هیچ کس در آن لحظات عشق و تلاش مادرانه زنم را برای نجات فرزندمان ندید." فرزندی که جانش را زیر آوار از دست داد؛ این حرف‌های محمد است پدر کودک از دست رفته در زیر آوار و بسیارند از این ماجراهای تلخ اما پرعاطفه و عمیق.
سکونت چندین ماهه در چادر به عنوان تنها مسکن و مامن داغ تنهایی و دردمندی را تشدید می‌کند و چه بسیار تنهایی‌های دیگر...
به راستی کدام یک از این تنهایی‌ها و دردها را می توان فراموش کرد!
روایت زنان و مردان دست تنها در نجات عزیزانشان؟!
تنها ماندن در محاصره برف و سرما در داخل چادرها بعد از چندین ماه از وقوع زلزله؟!
بایکوت خبری زلزله در همان روزهای اول و انعکاس وارونه اخبار در پس آن؟!
و یا انتظارات و چشم‌های دوخته شده به وعده‌های دروغین؟!
آری شب‌های بی خوابی قاراداغ، شور و شوق و احساس همدردی آذربایجان، بی خیالی مرکز نشینان را فراموش نخواهیم کرد.
"ما به تهران مشکوکیم"
این جمله زیبای یکی از دوستان به خاطر همین تبعیض‌ها و قائل شدن تفاوت‌ها است.
با گذشت سه سال از زلزله قاراداغ سؤال‌های زیادی هنوز بی جواب مانده‌اند. زلزله‌ای که به گفته مسئولان پایه یک ایران باید سکوی پرش منطقه می‌شد این در حالی است که این حادثه تنها به واقعه‌ای برای نمایان ساختن محرومیت‌ها تبدیل شد و شاید هیچ چیز به غیر از زلزله نمی توانست محرومیت‌ها و بی توجهی‌ها را نسبت به قاراداغ به تصویر بکشد.
قاراداغ با محرومیت‌های درشت و ریز خود،دردهای کهنه‌ای در دل می‌پرواند که مصیبتش کمتر از زلزله نیست.
جاده مرگش که آمار بالای ارائه شده از آن در مدت هر دوسال یکبار با شمار جانباختگان زلزله برابری می‌کند.
نرخ رشد منفی و کاهش جمعیت منطقه و یا آمار بالای نرخ بیکاری که بیش از ۲۳ درصد اعلام می‌شود و ده‌ها مصیبت دیگر.
مهاجرت به شهرها و خالی از سکنه شدن روستاها و نیز افزایش حاشیه نشینی که امروزه آن را شاهد هستیم دردی بر دردهای دیگر می‌افزاید که باید مورد توجه فعالان مدنی آذربایجان قرار گیرد.
فاجعه‌ای که اثراتش بیش از زلزله نباشد کم هم نخواهد بود و آسیب‌های اجتماعی فراوانی را به دنبال خود ایجاد می‌کند.
پاسخ همه سؤالات و عامل این دردها را باید در تمرکز گرایی سیستم حکومتی در ایران و نیز توزیع ناعادلانه امکانات جستجو نمود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منصور سیفی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید