خنده هاى ظريف و تبسم هايى كه از لبان سردمدارانش به خون آغشته است.
امروز همان انعكاس ديروز است ديروزى كه تاريخ امروز ميشود. روزى كه جمهورى اسلامى اين رژيم فاسد و ضد بشرى با سركوب و ارعاب ملت هاى داخل كشور ايران را كنترل ميكند و در خارج كشور با ديپلماتى حرفه اى مثل آقاى ظريف با لبخندى بر لب كه خون هزاران جوان و پير را از بيش از سه دهه بر لب دارد ظاهر داده ميشود. روزنامه و اصحاب رسانه اين ميان دنبال بوجود آمدن فضاى باز سياسى و پرهيز از هرنوع خشونت و جنگ ناخواسته وارد بازى ميشوند كه استمرار و بقاى اين رژيم جنايتكار را تضمين ميكند.
خبرهاى ناخوش آيندى به گوش ميرسد از مرگ فعال سياسى در زندان گرفته تا اعتصاب مردى كه براى ملتش از همه چيز ميگذرد و بصيرت چشمانش عقل او را وا ميدارد تا دست به اين كار بزند. مرگ مشكوك شاهرخ زمانى در زندان اندوه بزرگى را بر پيكر جامعه و قشر كارگرى مى اندازد. هيچ كس پاسخگو نيست و انگار زندان جمهورى اسلامى بخشى از زندگى مردمان ايران است كه هيچ يك از رسانه هاى خارجى را به اندازه مرگ كودك غرق در امواج نمى آزارد. هفت روز اعتصاب عباس لسانى در هيچ رسانه اى از بخش هاى خارجى انتشار نمييابد حتى در رسانه هايى كه به زبان فارسى در خارج كشور به ادعاى خود عنوان يك ميدان بى طرف خبر فعاليت دارند ولى به راستى بى طرفى اين دسته از رسانه ها براى ما كه معلوم بود براى شما نيز آشکار مى شود كه وقتى حرف از يك كشور واحد ميزنيم بايد همه را يكسان ببينيم نه اينكه با شك و ترديد به هموطنانمان نگاه كرده به آنها القابى واهى چون تجزيه طلب و بيگانه دهيم، شايد به زبان نگوييم ولى عملكرد ما در اين راستا شاهد بر اين ادعا است. عباس لسانى يك تنه به جنگ جمهورى اسلامى رفته است برايش ملت و فرهنگش اهميت دارد برايش تحمل انكار هويت كه توسط عده اى در داخل و خارج دست به اين كار ميزنند غير قابل قبول است. او آزاد مرد است آزاد مردى كه امروز به سان شيرى در بند شده ولى زمان همچنان ماهيت اصلى همه چيز را آشكار ميسازد و تاريكى را كه سايه هاى ظلم و ستم وسركوب برآن سيطره افكنده را نورانى خواهد كرد و جلايى به آن خواهد داد كه تبلور رنگها در آن به گونه اى متفاوت از هرآن چه ديده ايم خواهد شد.
خبر روزنامه ها بيشتر بر مضمون اين موضوع كه جمهورى خواهان آمريكايى به استمرار نامه نظام راى دادند يا نه و.. است. با اين موضوع داغ به قول خودشان كه بيشتر از ١٢ سال است آنها را منجمد كرده هيچ پيشرفتى از حال و روز جامعه كشور ندارند و اين گونه ديده ميشود كه نياز به يك ساختارى نوين دارند. ساختارى كه در آن همه ملت هاى ساكن در ايران اين وارثانى كه هزاران سال بر اين خاكها و سرزمين ها زندگى كرده اند را همانطور كه هستند قبول كنند نه اينكه به واسطه قدرت رسانه اى خود حكم ديكتاتورى و سانسور كردن خبر را بازى كنند. اين دسته از اعمال باعث ايجاد نفاق و نوعى تضاد بين ملت ها ميشود. اگر ميخواهيم كشور ايران بماند حداقل قدرى آزادتر به موضوع ها نگاه كنيم و اين متد ١٠٠ سال پيش تاريخ سازى را كنار بگذاريم و اجازه دهيم ملت ها حرف هايشان را بزنند به آنها بها دهيم . به همان ميزان كه براى خودمان كار ميكنيم به آنها نيز عرصه براى ابراز خوديت و موجوديتشان دهيم. چرا كه اگر آنها را آنگونه كه هستند نقبولانيم خود را دور ميسازيم به مرحله اى ميرسيم كه ديگر زمينه اى متفاوتتر ايجاد شده و ما ديگر آن سوى مرز را براى خود ترسيم كرده ايم.
اين مطلب شايد براى برخى تبليغى بى پايه باشد ولى براى آن دسته كه چشمهاى بينا و گوشهايى شنوا دارند نياز به تلنگر است. تلنگرى كه اگر امروز آن را نشنويد فردايى ديگروار خواهيم داشت.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید