میتوان گفت که هیچ پروژهی تبلیغاتی در ایران پس از پایان جنگ ایران و عراق، پرخرجتر، پیگیرتر وبیرحمانهتر از برنامههای ضدیهودی جمهوری اسلامی نبوده است. این برنامهها با هدایت و رهبری وزارت اطلاعات و با مشارکت وزارتخانههای گوناگون و موسسات ظاهراً دینی و آموزشی از طریق ترجمه و ترویج جعلیاتی مانند «پروتکلهای بزرگان صیهون» و انتشار کتابهای ظاهراً تحقیقی و تاریخی از قبیل «زرسالاران یهودی و پارسی...» آغاز به کار نموده و با مقالات فراوان در گسترهی مطبوعات مجاز و حمایت شده و سپس با تولیدات عظیم تلویزیونی، سینمایی و رسانهای ادامه یافتند. رژیم در تلاشی گستردهتر و با استفاده از تجربیات فاشیستهای بعثی سوری و دیاسپورای فلسطینی، تبلیغات ضدیهودی خویش را در دهسالهی اخیر جهانی نموده و با به کارگیری عوامل خارج کشوری خود، حمایت مالی و عملیات خویش را با چپ نوین ضدیهودی و بخشهایی از اپوزیسیون «اصلاحطلب» و «ناسیونالیست» در آمیخت. بدین ترتیب فاشیزم احمدینژادی با همیاری عناصر نزدیک به نئونازیهای آلمانی، اروپایی و آمریکای جنوبی، هم در عمل و هم به صورت نمادین به مثابه رهبر جریانات ضدیهودی جهانی خود را تثبیت نمود.
ماجرای تحریکات «پوریم»
در این میانه، ماجرای پوریم جایگاه ویژهای را در تبلیغات رژیم اشغال نموده و بُعد نژادپرستانهی آنتی سمپتیزم را در تبلیغات ضدیهودی برجستهتر ساخته است. عناصر «چپ» ضدیهودی و سایر افراد و گروههایی که از جانب فاشیستهای احمدینژادی به ایران دعوت شده و ظاهراً از کمکهای نظام نیز بهرهمند شدهاند، در بازگشت به آمریکا طی فعالیتهای برنامهریزی شده توسط احمدینژادیان و لابیهای رژیم، مسئله پوریم را بدون کوچکترین آگاهی و تحقیقی در برنامههای خود به عنوان مدرکی بر شرارت ذاتی و تاریخی یهودیان مطرح نمودهاند.
تحریکات ضدیهودی در زمینهی پوریم، دوبار در تاریخ ایران مورد استفادهی جریانات یهود ستیز قرار گرفته و در جهت ایجاد تنفّر تا مرز قتل عام یهودیان در ایران پیش رفته است. ما، چنین تحریکاتی را یک بار در زمان جنگ جهانی دوم به وسیلهی «رادیو برلن» از جانب کارگزاران هیتلری ایران (مانند بهرام شاهرخ، گویندهی فارسی این رادیو) و بار دیگر از جانب فاشیستهای احمدینژادی (مانند محمدعلی رامین، مشاور رئیسجمهور و ...) در چند سالهی اخیر شاهد بودهایم.
محتوای هر دو مورد این تحریکات کاملاً یکسان و اساساً بر مبنای جعل تاریخ باستان، و هدف هر دو جریان، تحریک مردم به حمله و کشتار یهودیان ایرانی بوده است. هر چند هر دوی این تحریکات تاکنون بر اثر مواجهه با شرایط غالب جهانی با شکست مواجه شدهاند، اما همان تعداد قلیل افراد تحریک شده، توانایی ایجاد فاجعه را داشتهاند و تخم تنفّر تاریخی را در خاک ما کاشتهاند. تحریکات فاشیستهای هیتلری موجب دهها مورد حمله به یهودیان ایران و هزاران مورد توهین و تهدید جانی به آنان گردید که تا امروز، پس از هفتاد سال، آثار تلخ روانی آن باقی است. تبلیغات فاشیستهای احمدینژادی هم به دنبال سالها تبلیغات یهود ستیزانهی سایر سران نظام، موج نوینی از مهاجرت یهودیان تهدید شده را ایجاد نموده و تا حد تهاجم نیروهای بسیج «دانشگاه همدان» با بیل و کلنگ، برای تخریب زیارتگاه موسوم به «ناوی» (نبی) یا «استر و مردخای» پیش رفت که تصاویر آن از طریق اینترنت در دسترس همگان قرار گرفت. در چند ساله اخیر، همواره در حوالی جشن پوریم این تحریکات از سر گرفته میشود و احتمال بروز فاجعه کماکان به جای خود باقی است. گسترش تبلیغات نئونازیستی در زمینه پوریم در عرصهی اینترنت این بار تا به حدی است که تعداد بسیاری، اعم از هواداران یا مخالفین نظام، به صرف ضدیهودی بودن این تبلیغات، جعلیات نظام را پذیرفته و هر کدام به نوبه خود به سربازانی در خدمت این جنبش مبدل شدهاند و اگر خود فاجعهآفرین نباشند، دفاعی نیز از مظلومان به هنگام فاجعه نخواهند کرد و ای بسا که آتشبیاران معرکه نیز بشوند.
روایت فاشیستها:
روایت فاشیستها در زمینهی تاریخچهی پوریم بر این فرضیهی جعلی استوار است که گویا یهودیان در دوران هخامنشی تصمیم به قتلعام ایرانیان گرفته و با اغوای پادشاه توسط همسر یهودی خود «استر»، دست به چنین کشتاری نیز زدهاند. راویان جمهوریاسلامی همچنین نتیجهگیری میکنند که بدون توجه به جنگهای خارجی، جدالهای جانشینی و موارد بیشمار شورشهای درون امپراطوری، سقوط امپراطوری هخامنشی بر اثر حادثهی پوریم صورت گرفته است! بنابراین، به زعم «میهن دوستان» نظام ضد ایرانی جمهوری اسلامی، لازم است که ایرانیان امروزی که لابد همگی از تخمه و نژاد هخامنشیان هستند(!) انتقام این فاجعه را از یهودیان امروزی که هنوز از نقطه نظر این فاشیستها، گروهی خارجی به حساب میآیند، بگیرند.
چگونگی این انتقام نیز بسته به اینکه چه کسانی آن را تجویز میکنند، از قتلعام یهودیان، تا تخریب زیارتگاه چند هزار سالهی «استر و مردخای» در همدان- که ضمناً در طول تاریخ مورد احترام و مراجعهی مسیحیان و مسلمانان نیز بوده است- تا تغییر اجباری مناسک دینی یهودیان را دربرمیگیرد.
آلمانیهای هیتلری، علاوه بر کشتار میلیونی یهودیان اروپا به مثابه نژادی پست، بارها یهودیان خاصی را به انتقام «کشتار» ده نفر از فرزندان هامان (وزیر یا رهبر دینی) در زمان هخامنشیان، اعدام کردهاند. در حوالی عید پوریم سالهای 1942 و 1943 میلادی، در چند نقطهی لهستان، یهودیانی را ده-ده به دار آویختند و از طریق رادیو برلن، ایرانیان «همنژاد» خود را تحریک به تهاجم به یهودیان نمودند. این عمل فاشیستهای هیتلری، حتی با فرض درست بودن فرضیات جعلی آنان، از نظر تاریخی و انسانی، عملی است به غایت شنیع که در تصور هیچ انسان متمدنی نتواند گنجید:
کشتار یهودیانی لهستانی، به دست فاشیستهای آلمانی، به انتقام ده تن از فرزندان یک وزیر «ایرانی» در شهر شوش، در 2500 سال قبل!
باز هم با فرض حقیقت داشتن جعلیات نامبرده، با توجه به وقوع هزاران جنگ خارجی و داخلی در جهان طی چند هزاره تاریخ تمدن، به موجب تجویز انتقامی اینچنین بیرحمانه و در ابعادی آنچنان وسیع، احدی، احدی را در پهنهی گیتی زنده نخواهد گذاشت! و چنین است منطق امروزی مشاورین رئیسجمهوری که ایران را مضحکهی جهانیان ساختهاند.
آیا چنین تبلیغاتی ایرانی است یا انیرانی؟ آیا طراحان چنین تبلیغاتی، شرارت خود را به یهودیان محدود خواهند ساخت یا مانند همنوعان آلمانی هیتلری خویش، سرانجام همگان را یکی پس از دیگری در شعلههای خشم خود خواهند سوزاند؟ آیا پراکندن همین نوع تحریکات عوامفریبانه و انتقامجویی کور هم اکنون بهانهای در دست انسان ستیزانی مانند شیعهکشان بیاحساس و بیرحم پاکستان، افغانستان و عراق یا آدمخواران عرصهی جنگ داخلی سوریه که شیعیان را با لفظ تنفر برانگیز «صفوی» خطاب میکنند، و تخریبکنندگان بناهای مذهبی و زیارتگاههای شیعیان در منطقهی خاورمیانه نیست؟ آیا راه بازگشتی برای پاکسازی چهرهی ایران ما از لوث چنین تبلیغات و تجویزاتی باقی مانده است؟
از سوی دیگر، فاشیستهای احمدینژادی، با هدایت مشاوران «دانشآموخته» در آلمان و خط گرفته از دوستان نئونازی خود، آنچه در کشورمان کمیاب بوده است را همانند یک کالای مسموم و انسانکُش به ایران وارد کردهاند و در معرض فروش به جوانانی که با سانسور سیسالهی نظام روبرو بودهاند قرار دادهاند. «آوخ ز فروشنده، دریغا ز خریدار!»
ابراز احساسات تصنّعی و تاریخنگاری جعلی فاشیستهای رژیم کنونی، همانند ادعاها و «انتقامجویی» نازیهای آلمانی، بسیار بیجا، و به غایت حیرتانگیز است، زیرا که اینان همان کسانی هستند که ضمن دشمنی دیرسال با فرهنگ و تاریخ ایران باستان، خود به نابودی آن تمدن و کشتارهای مکرر و بیحساب اعراب مسلمان از ایرانیان افتخار میکنند و از پاکسازی آن مردمان و دین و فرهنگ و آثارشان نیز شادمان هستند! معلوم نیست که اینان را به ایران چه کار است، جز آنکه در این پهنه، پاسدار تداوم اشغالگری و تبعات آن باشند و در صدد پاک کردن آخرین بازماندگان تمدن باستانی ایران، از جمله یهودیان، از صفحهی روزگار برآیند.
تاریخچهی پوریم:
داستان پوریم، حکایت وقایعی است که در دوران هخامنشی در شهر شوش و سپس در سراسر امپراطوری، از هند تا مصر و حبشه و از یونان تا سواحل دریای پارس اتفاق افتادهاند. به موجب این داستان، پادشاه هخامنشی که از او به نامهای «اخش-وروش» (خشایارشا)، یا آرتا- شرشس یا آرتا زاکسیس (اردشیر درازدست)، حاکم 127 ولایت یاد شده است، به خواستهی وزیر خود، یا رهبر دینی نوظهور خود به نام هامان، دستور قتل عام تمام یهودیان در سراسر ولایات امپراطوری را صادر مینماید.
در این میان، مردی یهودی به نام «مُردخای»، از نجات یافتگان اسارت بابل، که سابقاً جان پادشاه را از توطئهای نجات داده و رفت و آمدی در دربار نیز داشته است، به استر (نام یهودی: هداسا- نام ایرانی به قول طبری: استوریا) دختر عموی خود که پس از فوت والدین توسط مُردخای پرورش یافته و بعداً ملکه محبوب پادشاه شده بود خبر را میرساند و از او میخواهد که قوم خود را از نابودی نجات دهد. پادشاه، پس از باخبر شدن از سابقهی خدمات مُردخای و با عشق و اعتماد به ملکهی استر، از آنجا که قانوناً توانایی ابطال فرمان خود را نداشته است، فرمان جدیدی صادر میکند که براساس آن یهودیان اجازهی دفاع از خود را در برابر مهاجمین در همان تاریخ حملهی قوم هامان و هواداران او، داشته باشند.
بدینترتیب، یهودیان در همان تاریخ تعیین شده برای نابودی آنان، یعنی در 14 ماه ادّار، در حوالی ماههای بهمن و اسفند، در برابر حملهی هامانیان ایستادگی نموده و با همراهی ساتراپها، حکّام و نیروها و مردم محلی، هم در شوش و هم در گسترهی ولایات 127گانه، دشمنان خود را از میان برمیدارند. در این مبارزه، هامان بر سر داری که برای مُردخای ساخته بوده است حلقآویز شده و ده فرزندش را در درگیریها کشته شده بودند در شهر آویزان میکنند. مردخای در دربار هخامنشی به مقامی برجسته گمارده میشود، استر ملکه به قول طبری، مادر پادشاه بعدی میگردد و یهودیان نجات خود از انهدام کامل و مسلم را جشن میگیرند. نام این جشن که تا به امروز برگزار میشود، «پوریم» است، که وجه تسمیهی آن، «قرعه»ای است که روز کشتار آنان را تعیین کرده بود، اما تبدیل به روز نجاتشان گردید.
متفکرینی هستند که داستان پوریم را افسانهای پیش نمیدانند، زیرا که هیچ اثر باستانی در تائید آن نیافتهاند و هیچ کاوش علمی در بخشهای قدیمی ساختمان زیارتگاه مربوطه در همدان، یا در رابطه با قبور داخل آن که گویا متعلق به ملکهی استر و شخص مُردخای میباشد و یا در گورستانهای وسیع اطراف آن که امروزه به بهانهی ایجاد پارک و خیابان مصادره شده است، صورت نگرفته است.
اندیشمندان دیگر، برای این داستان تنها ارزشهای نمادین و اخلاقی قائلند و از جمله اینکه آن را نمادی از پیروزی ارزشهای ایرانی هخامنشی بر تلاشهای انحصارگرایانهی دینی، یکسانسازی فرهنگی و تمرکزگرایی سیاسی که توسط هامان نمایندگی میشده است، میدانند.
البته هر کدام از نظرگاههای نامبرده، به جای خود قابل بحث و طرح و بررسی میباشند، اما از آنجاییکه هم یهودیان و هم مسیحیان، عقیده و احساس خود را براساس متون اصلی داستان استر استوار ساختهاند و هم مخالفین فاشیست آنها، تحریک و تبلیغ خود را بر مبنای ماجرای پوریم به عنوان یک واقعهی تاریخی، مطرح نمودهاند و به خصوص از آنجا که تحریکات نامبرده و تبعات احتمالی و واقعی این تحریکات، براساس «قضاوتی تاریخی» انجام پذیرفته یا خواهند پذیرفت، لازم است که در اینجا نیز به چند نکتهی کلیدی از تاریخچهی پوریم اشاره نماییم تا کسانی که به جز تحریکات فاشیستهای احمدینژادی، چیزی از این داستان نمیدانند تشویق به مطالعه و نتیجهگیری مستقیم گردند.
منابع حکایت پوریم
منابع داستان پوریم، نوشتجاتی هستند معدود، مختصر و باستانی که با تفاوتهایی چند یا تحت نام «کتاب استر» به تورات ملحق شده و مقدس تلقی شدهاند یا تحت نامهای دیگر توسط مورخان یا تحلیلگران یهودی به عنوان تاریخ، نگارش یافتهاند.
بزرگترین معضل امروزی ما آن است که فاشیستهای احمدینژادی، به جای آنکه ادعای خود را لااقل در چهارچوبهی اطلاعات مندرج در این منابع، محدود نمایند، آنها را نادیده گرفته، اطلاعاتی را خود جعل نموده و آنها را به عنوان مدرک به دادگاهی عمومی و بیاطلاع ارائه مینمایند!
معروفترین منبع در این مورد، «کتاب استر» از ملحقات تورات سنتی عبری مرسوم است که به همهی زبانهای زنده ترجمه شده است. نسخهی فارسی آن به نام «کتاب مقدس»، شامل متون دین یهود و مسیحیت، در ایران موجود و انگلیسی آن به روی اینترنت قابل دسترسی است. در این منبع پادشاه را اَخَش- و روش نامیدهاند که گویا همان خشایارشاست.
«کتاب استر»گویا در قرن چهارم قبل از میلاد نوشته شده و بعدها به تورات ملحق شده است.
منبع دیگر، تورات موسوم به «70 تن» یا “Septuagint” میباشد که در فاصلهی قرون سوم تا اول قبل از میلاد، در اسکندریه به زبان یونانی ترجمه شده و بیشتر مورد استفاده و اعتماد مسیحیان ارتدکس شرقی است. در این تورات، پادشاه را «آرتا- شرشس» یا اردشیر اول معروف به درازدست معرفی میکنند. این منبع نیز به طور کامل و به زبان انگلیسی روی اینترنت قابل دسترسی است.
منبع جالب دیگر که متأسفانه از معروفیت چندانی برخوردار نیست و به فارسی هم ترجمه نشده است، «تاریخ باستان یهودیان» نام دارد (The Antiquities oft he Jews) که توسط سردار دولت یهودیه و تاریخنویس بزرگ یهودی موسوم به یوسف فرزند متتیا، یا به قول رومیان Flavius Josephus، به زبان یونانی و برای استفادهی رومیان در قرن اول میلادی یعنی 1900 سال پیش و در دوران اشکانیان نوشته شده است. در این منبع باستانی، بخش کاملی به تاریخ پوریم اختصاص داده شده و در آن، نویسنده پادشاه را اردشیر معرفی کرده است.
هیچ منبع باستانی دیگری که داستان پوریم را نقل کرده باشد در دسترس نیست و بین منابع نامبرده، هیچ تفاوت قابل توجهی در محتوای داستان وجود ندارد. معلوم نیست که فاشیستهای احمدینژادی ادعاهای خود را از کجا به دست آوردهاند که این چنین به اتهام زنی تاریخی پرداختهاند و داستان را به صورت «کشتار ایرانیان» به دست یهودیان جلوه دادهاند.
آیا شادمانی و جشن به مناسبت رهایی از کشتار جرم است؟
هر انسانی از رهایی از مرگ شادمان میشود و این شادمانی هنگام رهایی فرزندان و برادران و خواهران صد چندان میگردد. همینگونه است احساس ناشی از رهایی یک قوم و ملت کامل، از کشتار بیرحمانه و دردناک جمعی. از این روست که یهودیان پوریم را جشن میگیرند. آیا این جرم است؟ و آیا فاشیستهای احمدینژادی همانند همفکران آلمانی هولوکاست ساز خود، یهودیان را فاقد هر نوع حقی میدانند؟ و عکسالعمل طبیعی را نیز از آنان قبیح میپندارند؟
آیا کشتار دستهجمعی یهودیان امری پسندیده است؟
طبق اخباری که در منابع نامبرده آمده است، پادشاه وقت به مناسبت خواستهی هامان که بر طبق منابع توراتی وزیز و به قول «ژوزیفوس» (Josephus)، پیامبر دینی نوین معرفی شده است، فرمان قتلعام کامل یهودیان را در سراسر پهنهی امپراطوری در یک روز معین صادر میکند. این فرمان مشخصاً به یک جُرم و آن هم عدم تعظیم یک یهودی به شخص هامان و فرضاً عدم اقتدای یهودیان (؟) به رهبری یا پیامبری آن شخص صادر میگردد. کسانیکه امروز نیز چنین عملی را جرم محسوب میکنند و سزای آن را کشتار جمعی در سطح جهانی میدانند، بدون شک عقلاً و وجداناً تفاوت چندانی با جنایتکاران هیتلری ندارند و در صورتیکه قدرت کافی یا اسلحهی قدرتمندی در دست داشته باشند، باز هم به چنین جنایاتی دست خواهند زد.
آیا در هیچ مکتبی دفاع از خود جرم است؟
هر سه منبع نامبرده روی اینترنت به زبان انگلیسی در دسترس جهانیان است و «کتاب استر» ملحق به تورات، در ایران نیز به زبان فارسی قابل دسترسی و مطالعه میباشد. در تمامی منابع نامبرده، بارها به کلمات «دفاع و مقاومت» برخواهیم خورد و هیچ نکتهی ناروشنی در مورد ماهیت مبارزهی یهودیان وجود ندارد.
در این منابع تأکید شده است که چون حکم اولیهی پادشاه قابل برگشت نبوده، حکم دوم تنها در رابطه با دفاع در برابر تهاجم هامانیان جاری بوده است. جملات چندی در این منابع بر«کُشتن مهاجمین» صراحت دارند که در اکثریت موارد، تأکید بر عدم غارت نیز ماهیت دفاعی این مبارزه را نشان میدهد. منابع مزبور همچنین به شراکت ساتراپهای پارسی، حکام و بسیاری از مردم محلی در دفاع از یهودیان در برابر مهاجمین نیز اشارت دارند. بدینترتیب روشن است که حذف چنین اخباری از روایت فاشیستهای نامبرده، قدم اول در رابطه با یک جعل تاریخی است، وگرنه چگونه میتوان پوریم را «کشتار» وانمود کرد؟
آیا یهودیان باستان، «ایرانیان» (پارسیان) را «کشتار» کردهاند؟
تنها منابع در مورد داستان پوریم، که بدانها اشاره کردهایم، از آغاز ماجرا، هامان را عقاقی (اجاجی) و از اولاد «عمالیق» یعنی از اقوامی معرفی میکنند که در سرزمینهای عربی یا کنعانی غرب آسیا، یعنی در مناطق شمالی عربستان و جنوب اسرائیل کنونی در صحراهای نقب و سینا زندگی میکردهاند. ژوزیفوس، تأکید مشخص بر غیرپارسی بودن هامانیان میکند. در تورات موسوم به «70 نفر»، پادشاه هامان را «مقدونی» خطاب میکند که احتمالاً اشارهای به جاسوس بودن او و قصد او بر ایجاد جنگ داخلی در ایران دارد. بنابراین چگونه است که فاشیستهای احمدینژادی و نازیهای آلمانی از «کشتار ایرانیان» صحبت میکنند؟ واقعیت آن است که اینگونه حادثهآفرینان از هر بهانهای برای تحریک عوام و برانگیختن جوانان پراحساس و کمسواد، سوء استفاده کرده و خواهند کرد.
گویندگانی که به تخریب تمدن پارسی و ایران باستان افتخار میکنند، شنوندگانی که به احتمال قریب به یقین هیچ ارتباطی با پارسیان باستان ندارند (زیرا که ایرانیان امروزی اکثراً از نسل اقوام دیگری هستند که در این جغرافیا ساکن شدهاند) را تحریک به انتقامگیری از «کشتار» کسانی میکنند که قربانی پیشینیان همین گویندگانند! آیا چنین رفتار فریبکارانهای به جز اختلاف افکندن در میان یک ملت رنگارنگ و چندین قومی و به جز کاشتن تخم کینه در میان مردمی صلح جو و طالب دوستی نیست؟ کدامین توطئه انیرانی آرزوی تربیت نسل جدیدی از بیرحمان و کشتارکنندگان را در صحنهی ایران تدارک دیده است؟
منابع فوق ارقام تلفات مهاجمین هامانی را 77 هزار، 75 هزار و 15 هزار بیان کردهاند. این ارقام به جز مورد شوش که در آن جمعاً 800 تن کشته شدهاند، شامل تلفات در 127 ولایت امپراطوری هخامنشی است. باز هم به فرض صحت این ارقام یا به فرض نمادین بزرگ بودن رقم تلفات هامانیان، کدامین مغز توطئهگری، کشتهشدن کسانی را در هند و مصر و حبشه، در یونان و یمن و آفریقای شمالی، «کشتار ایرانیان» مینامد؟ آیا به جز این است که فاشیستهای احمدینژادی، تنها قصد تحریک احساسات نژادی یا ملی ایرانیان امروزی را در مسیر فتنهافکنی جنایتکارانه خود دارند؟
ایران بعد از پوریم
مطالعه تاریخ نشان میدهد که همزیستی یهودیان و پارسیان و سایر ایرانیان باستان، با افت و خیزهایی، تا یکهزار سال بعد بر جای خود باقی میماند. چنین تداومی با فرضیهی «کشتار ایرانیان» به هیچ روی خوانایی ندارد.
یهودیان ساکن یهودیه (اسرائیل خانهی دوم) تا زمان شکست داریوش سوم متحد نظامی هخامنشیان بودهاند و در زمان قیام یهودیان بر علیه رومیان، اشکانیان نیز آنان را متحد خود میدانستهاند.
زیارتگاه استر و مُردخای، صرفنظر از حقیقت نسبت تاریخی آن به این دو تن، قرنها به همین نام معروف بوده است، چگونه است که پارسیان و سایر ایرانیان باستان در هزارهی بعد از واقعهی پوریم یعنی در زمان اشکانیان و ساسانیان به فکر «انتقام» از یهودیان و تخریب این زیارتگاه، آن هم در میانهی شهری کلیدی مانند همدان نیفتاده بودند و تنها در قرن بیست و یکم بوده است که مفتخران به نابودی تمدن پارسی و ایرانی باستان ناگهان به فکر «انتقام» افتادهاند؟
به هر تقدیر، در دوران کنونی دیگر هیچ سیاهکاری و توطئهای از جانب وابستگان نظام، حیرت ما را برنمیانگیزد و تنها تأسفمان از سقوط میهن باستانی افزایش میدهد. در این زمان، کشتار اعراب و مغولها و تمدن براندازی آنان تحتالشعاع اختلافات دینی داخلی و منطقهای قرار گرفته است. کجاست سخنی از یهودیان احیاءکنندهی تمدن در ایران ویرانهی بعد از مغولها، از وزیرانی چون سعدالدوله و رشیدالدین فضلالله که مغولان را رام و ایران را آباد نمودند و البته هر دوتن به دست متعصبین همنوع همزادان امروزیشان به قتل رسیدند؟
آشتی با ویرانگران و کشتارکنندگان و دشمنی با سازندگان و دوستداران،خصیصهای انیرانی است. آنانکه خود را ایرانی میدانند، که خیر عالم بر آنان ارزانی باد، به هوش باشند.
2013
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید