این یک گفت و شنود کوتاه با محمدرضا نیکنژاد است که خودش را آموزگار معرفی میکند؛ گپی درباره عدالت و بیعدالتی آموزشی و تأثیر کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت آن بر جامعه. نیکنژاد از اعضای فعال کانون صنفی معلمان است که دغدغه آموزشوپرورش از اصلیترین دغدغههای اوست. این آموزگار سالیانی است که میکوشد با نوشتن مستمر درباره اوضاع نظام آموزشوپرورش در کشورمان، مسئولان و افکار عمومی را با زوایای مختلف کاستیهای آموزش عمومی در ایران آشنا کند.
از وضع عدالت آموزشی کشور و تحلیل این وضع در گذشته و امروز میپرسیم.
نیکنژاد میگوید: متاسفانه هرچه به سمت شهرهای کوچک و حاشیهای پیش میرویم، امکانات آموزشی کاهش مییابد...
واقعیتها نشان از این دارند که ما فاقد عدالت آموزشی هستیم؛ آموزش بهطور ناعادلانه در سطح کشور توزیع شده و کاملا محسوس است که در شهرهای مختلف، در نقاط دورافتاده، مناطق مرکزی و کلانشهرها، امکانات آموزشی متفاوت است. درواقع عدالت آموزشی وجود ندارد، گرچه بخش اعظمی از امکاناتی را که در شهرها و کلانشهرها وجود دارد، خانوادهها تأمین میکنند، البته آموزشوپرورش نیز نگاه ویژهای به کلانشهرها دارد؛ دلیل این نگاه ویژه برآورد و ارزیابی سطح و امکانات آموزشی با معیار کلانشهرهاست. متاسفانه هرچه به سمت شهرهای کوچک و حاشیهای پیش میرویم، امکانات آموزشی کاهش مییابد؛ نمونه این توزیع نامتوازن مدارس روستایی سیستانوبلوچستان، هرمزگان و ایلاماند. درواقع تنها چند استان مرکزی ما از امکانات نسبی بهرهمند هستند. نبود امکانات و البته مسائل فرهنگی و اقتصادی حاکم بر این مناطق باعث شده ما ترک تحصیل را در این مناطق بیشتر شاهد باشیم. نکته قابل توجه این است که در همین مناطق با توجه به سطح فرهنگی، تبعیض بین پسران و دختران را نیز داریم.
میپرسم: ریشه این توزیع ناعادلانه را باید در کجا جستوجو کرد؟
او میگوید: باید دید کلانتری به این مسأله داشت ....
وقتی سرمایهگذاریهای کلان اقتصادی را در شهرهای حاشیهای نمیبینیم، طبیعی است شاهد آموزش قدرتمندی در این مناطق نباشیم، البته باید دیدی کلانتر به این مسأله داشت، یعنی عدمتوزیع ناعادلانه ثروت، امکانات و سرمایهگذاریها در مناطق روستایی و حاشیهای باعث شده ما مهمترین تأثیر آن را در بعد آموزشی نظارهگر باشیم. اما تجربه کشورهای پیشرفته در زمینه آموزش نشان از این دارد که آموزش با تمام مسائل متفاوت است. درواقع تهیه امکانات آموزشی حتی برای یک دانشآموز در هر نقطه از کشور وظیفه آموزشوپرورش است، جدا از اینکه چه نژادی دارد، جدا از اینکه در چه منطقهای زندگی میکند، جدا از اینکه چه زبان و گویشی دارد. همه ما این واقعیت را میدانیم که بودجه آموزشوپرورش کفاف خیلی از هزینههایش را نمیدهد، حتی در شهرهای بزرگ با توجه به همه امکانات موجود، ما آموزشی با کیفیت بالا را شاهد نیستیم. برخی از وزرا بر این مسأله اشاره داشتند که قصد دارند کیفیت آموزشی را ارتقا بدهند اما نکته قابل تامل این است که کیفیت و کمیت آموزشی رابطه مستقیمی با هم دارند. زمانی که ٤٠درصد دانشآموزان دوره راهنمایی وارد دبیرستان نمیشوند، نمیتوان از کیفیت صحبت کرد. به نظر من در این مناطق نخستین اولویت کمیت آموزشی است، یعنی فراهمکردن شرایطی که بتوان تعداد بیشتری از دانشآموزان را جذب مدارس کرد و بعد به کیفیت آموزشی آنها پرداخت.
متاسفانه در گام نخست نگاهی وجود دارد که آموزشوپرورش را جزو اولویتهای خود قرار نمیدهد. در گام دوم خود آموزشوپرورش و پیشزمینه ذهنی آن است که وجود دارد، خب بدیهی است همان اتفاقی میافتد که برای المپیکیها رخمیدهد، یعنی تمام تمرکز و انرژی صرف نخبگان کشور میشود، این قشر پرورش مییابد و آزمونهای سختی را میگذراند و در سطح بینالمللی بهترین نتیجه را کسب میکند اما در کنار آنها، دانشآموزانی را میبینیم که از کمترین امکانات آموزشی محروم هستند، البته این محرومیت تنها به شهرهای مرزی و دورافتاده معطوف نیست و در حاشیه تهران نیز ما این محرومیت را داریم. نگاهی که در این مسأله وجود دارد این است که ما ویترینمان را تمیز نگه داریم و اینکه پشت این ویترین چه اتفاقاتی میافتد، مسألهای نیست یا نمیتوان دغدغهاش را داشت! معنای حرفم این است که بودجه و امکاناتی که دولت در اختیار آموزشوپرورش قرار میدهد نسبت به وضع ایدهآل، ناچیز است. زمانی که ٩٨درصد بودجه صرف دستمزدها میشود و سهم کیفیت تنها ٢درصد است، طبیعی است که نمیتوان پیگیر عدالت آموزشی بود.
آسیبهای عدم عدالت آموزشی در کشور را از این فعال حوزه آموزشوپرورش جویا میشوم.
نیکنژاد از الفبای توسعهیافتگی میگوید، از اینکه توسعه انسانی، محور اصلی آن است...
این مسأله را میشود از چند منظر بررسی کرد. کمترین آسیب این است که طبیعتا یکسری از دانشآموزان که شاید اتفاقا نیاز به آموزشوپرورش داشته باشند –آموزشوپرورش بهعنوان یک فعل نه وزارتخانه- مثل خانوادههای محروم از نظر اقتصادی و فرهنگی، از آموزش باز میمانند و مسلما خانواده اینها در یک دور بیسوادی، آموزشندیدگی و پرورشنیافتگی قرار میگیرند و این مسأله سلسلهوار ادامه مییابد. واقعیت غیرقابل انکار این است که زمانی که تعداد بیسوادها و آموزشندیدههای یک کشور بالا باشد در مرحله نخست نتایج آن به خود افراد بهعنوان کسانی که حق استفاده از امکانات، چه اقتصادی، چه اجتماعی، چه فرهنگی و چه آموزشی دارند، برمیگردد. از طرفی هم وقتی این عدم تعادل وجود داشته باشد، این افراد دچار سرخوردگی شده و تا آخر عمر عقدهای را با خود به همراه دارند و سوالات متعددی برایشان مطرح میشود و با دیدن تفاوتها و بسیاری از مسائل اجتماعی شاید واکنشی مانند خشم را که عموما در شکلهای مختلف شاهد آن هستیم، بروز بدهند. مسلما تمام اینها پیامدهای سنگینی را برای کشور درپی خواهد داشت، چون یکی از فاکتورهای مهم توسعهیافتگی یک کشور توسعه انسانی است. زمانی که جامعهای نمیتواند در توسعهیافتگی انسانی موفق ظاهر شود، مسلما نمیتواند امیدی به توسعهیافتگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته باشد. اینکه توسعه انسانی محور توسعهیافتگی است جزو الفبای توسعه پایدار است.
از راهکارهای عبور از این کاستیها سوال میکنم
او از تنها راه چاره و افزایش بودجه میگوید ...
به نظر من دولتمردان انرژی خود را باید بر افزایش بودجه صرف کنند، چون راهی جز این ندارند. در قانون اساسی کشورمان، تحصیل رایگان است اما فعلا خیلیها مخالف آن هستند. درواقع سیاست این بخش، سیاست تعدیل اقتصادی است، حتی اگر ما بخواهیم اقتصاد لیبرالی را دنبال کنیم، متوجه میشویم که در کشورهای پیشرفته دو حیطه را از اقتصاد بازار آزاد جدا کردهاند؛ یکی آموزش و دیگری بهداشت و سلامت. این دو حیطه نمیتوانند در بخش خصوصی تعریف شوند. درواقع ورود مردم به این دوعرصه درست نیست و دولتها نباید در این دو زمینه چشم امید به مردم داشته باشند. یکی از ریشههای بیعدالتی آموزشی استفاده از کمک مالی خانوادههاست. در تهران و کلانشهرهایی که پول بیشتری در دست افراد است، از والدین کمک گرفته میشود و مدارس این مناطق از نظر ظاهر و محتوا پربارتر است و دانشآموزان تواناتر بار میآیند اما خانوادههایی که در مناطق دورافتاده و روستایی زندگی میکنند، به دلیل مشکلات اقتصادی نظارهگر مشکل آموزشی، ترک تحصیل فرزندانشان و... هستند. به نظر من در این مسأله باید دیدی کلیتر داشت. به اعتقاد من گره آموزشی بهویژه در بخش بودجه به دولت برنمیگردد، چون ما از دهه هفتاد این مشکل را داشتهایم و درحالحاضر هم با تغییر تمام دولتها مشکل بودجه همچنان وجود دارد. این نشان از این دارد که نگاه کلان به آموزشوپرورش این مشکل را دارد. اگر بودجه کم است میتوانیم با نهادهای حاکمیتی وارد گفتوگو شویم تا نتیجه افزایش بودجه باشد. درواقع ما هیچ راهحلی جز افزایش بودجه نداریم. چشم امید داشتن به مردم بیشتر به بیعدالتی آموزشی دامن میزند.*
* محمد رضا نیک نژاد عضو کانون صنفی معلمان ایران است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید