رفتن به محتوای اصلی

جنبش سبز و مسئله روند اصلاحات

جنبش سبز و مسئله روند اصلاحات

*نقی حمیدیان فعال سیاسی سوسیال دموکرات مقیم سوئد است

آقای علی حاجی قاسمی در مقاله خود تحت عنوان "وداع با پروژه اصلاحات، آشتی با روند اصلاحات" که در تاریخ ۲۷ آوریل در سایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر شد، ضمن به چالش کشیدن برخی مسائل مبرم جنبش اصلاح‌طلبی، موضوعات متعددی را پیش کشیدند که محور اصلی آن را ضرورت نقد و تصحیح انحرافات تندروانه جنبش سبز تشکیل می‌دهد.

بررسی و بازنگری روند حرکت جنبش سبز برای تصحیح خطاها در هر دو حوزه راهبردی و کاربردی، اهمیت اساسی در استمرار روند جنبش اصلاحی در کشور دارد. به ویژه نقد آقای حاجی قاسمی اساساً متوجه ضعف نظری در باره مفهوم اصلاح‌طلبی در میان رهبران و فعالان تأثیرگذار این جنبش است. نوشته حاضر در راستای مقاله مزبور به پاره‌ای از مسائل جنبش سبز می‌پردازد:

 در مقاله آقای حاجی قاسمی بر نقش و تبعات "کودتای انتخاباتی" تقریباً اشاره‌ای نشد. روشن است که در کاربست هر تاکتیکی عمل و اقدام حکومت‌گران خود یک فاکتور و عامل اصلی است. تمامی شواهد نشان از این حقیقت داشت که کودتای انتخاباتی حاکمیت، یک اتهام سیاسی صرف برای توجیه واکنش اعتراضی میلیونی مردم نبود. درست در همان روز انتخابات، از سوی برخی از نهاد‌های مسلح، موضوع مانور در سطح شهر تهران مطرح شد. پیش و پس از انتخابات عده‌ای از شخصیت‌های منتقد اصلاح‌طلب بازداشت و حتا به برخی از ستادهای انتخاباتی آقای مهندس موسوی نیز حمله شد. محدودیت شدید رسانه‌های جمعی مانند روزنامه‌ها و قطع ارتباطات اینترنتی و محدودیت شبکه تلفن همراه و بسیاری از اقدامات مشابه از همان روز انتخابات شروع شد. حکومت از پیش با آمادگی و با طرح‌های بازدارنده کودتائی، علیرغم غافلگیر شدن از دامنه گسترده اعتراض‌ها، به مقابله با آن پرداخت.

 حکومت برای به پای صندوق آوردن هر چه بیشتر مردم، از چند هفته پیش، به فضای تبلیغات و رقابت‌های انتخاباتی به نحو محسوسی میدان داد. اما با دور گرفتن تبلیغات انتخاباتی و به خصوص مناظره‌های بی‌سابقه تلویزیونی، اکثریت بزرگی از صاحبان حق رأی به انتخابات جذب شدند. این انرژی چند ده میلیونی در آستانه انتخابات، به نقطه قلیان و هیجان خود رسید. حکومتگران این شورو هیجان را فقط تا آمدن به پای صندوق‌های رأی می‌خواستند تا آن را به رخ مخالفان و افکار عمومی جهانیان بکشند و برای نظام و قدرت انحصاری خود تبلیغ و بهره‌برداری کنند.

 اما با مشاهده امواج میلیونی مردم به طرفداری از آقای موسوی که در سراسر کشور گسترده بود، حاکمان متوجه شدند که کاندیدای مورد نظر آنان برنده نخواهد شد. آقای احمدی نژاد تنها می‌توانست با تقلب رئیس جمهور شود. بنا بر این چاره را در این دیدند که با تقلب انتخاباتی شرایط را به نفع خود برگردانند. اما متوقف کردن و به خانه برگرداندن مردم در اوج هیجانات ناشی از امید به پیروزی قطعی آقای موسوی چندان آسان و بدون عوارض نبود. لذا از پیش برای جلوگیری از اعتراضات احتمالی مردم طرح‌های بازدارنده را تدارک دیدند و از همان روز رأی‌گیری به اجرا گذاردند. چنین بود که تقلب بزرگ با "کودتای انتخاباتی" اجرائی شد.

در آن شرایط حاد برانگیختگی افکار عمومی، بدون کودتای انتخاباتی، اصولاً هرگونه تقلبی ناکام می‌شد و حتا اقتدار و انحصار حاکمان نیز می‌توانست به طور جدی به مخاطره بیفتد. همان‌طور که واقعیت نشان داد، عامل مستقیم فوران خشم و اعتراض در میان طبقه متوسط که نقش محوری در ایجاد جنبش اعتراضی سبز داشت، دست‌کاری در نتیجه انتخابات به نفع آقای احمدی نژاد بود.

 در انتخابات‌های پیشین، تقریباً همه گروه‌بندی‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مدافع دموکراسی، عملاً در پی تحقق مطالبات در حوزه سیاست کلان بودند. می‌خواستند به رئیس جمهوری رأی بدهند که خواست‌های اساسی و عمومی سیاسی کشور را برآورده کند. اما به تجربه دریافتند که باید بر مطالبات خاص صنفی و اجتماعی خود متمرکز شوند.

در دهمین انتخابات ریاست جمهوری، روند فعالیت‌های انتخاباتی "مطالبه محور" به شکل گسترده‌ای شکل گرفت. نهادهای مختلف زنان، کارگران، معلمان، دانش‌جویان، کارکنان رشته‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و خدماتی مطالبات واقعی خود را فرموله کرده و در برابر کاندیداها قرار دادند تا هر کدام که پاسخ مناسب دادند، آراء خود را به صندوق‌ها بریزند. به این ترتیب تا روز انتخابات اکثریت رأی دهنده‌گان به آقایان موسوی و کروبی نظر داشتند. اما با پیام تبریک شتابزده آقای خامنه‌ای به آقای احمدی نژاد، پیش از طی شدن مراحل قانونی اعلام نتایج انتخابات و به ویژه احساس قوی تقلبی بسیار سنگین و بی‌سابقه از سوی حکومت و انجام یک کودتای انتخاباتی، به یک‌باره تمامی مطالبات محلی و صنفی و اجتماعی، تحت شعاع یک اعتراض ملی علیه تقلب انتخاباتی قرار گرفت. به این ترتیب بخش عظیمی از گروه‌بندی‌های فعال در انتخابات، به اعتراض مشترک و همگانی روی آوردند. از آن پس بود که به تدریج یک رشته خواست‌های محوری حقوق شهروندی و حقوق سیاسی و مدنی و حاکمیت ملی و غیره به طور خود انگیخته وارد جنبش سبز شد.

 یک چنین جهش ناگهانی مطالباتی در صفوف میلیون‌ها مردم، بدون شک تحولی خود به خودی بود که از پتانسیل اعتراضی و "رادیکالی" برخوردار بود. طی چند دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، برای طبقه متوسط غیر سنتی و کمتر سنتی در طرح یک‌باره اعتراضات ملی، هرگز چنین امکان و فرصتی فراهم نشده بود. لذا در ذات جنبش اعتراضی، رادیکالیسمی خشمگینانه که حاصل سه دهه تحقیر و سرکوب و تبعیض و غیر خودی بودن بود به صورت میلیونی پا به عرصه خیابان گذاشت. پس موضوع تمایلات شورش‌گرانه صرفاً ناشی از گرایشات جریانات سیاسی رادیکال نبود. رادیکال‌های سیاسی آن هم از دور همیشه بر شورش و طغیان بدون توجه به شرایط تأکید می‌کردند، اما این بار بر خلاف میل و شعارهای آن‌‌ها، جنبشی گسترده و غافل‌گیرکننده از دل شرکت در انتخابات سر برآورد که به حد بالائی خشمگین و عصبانی بود. تأثیر رادیکال‌های شورشی به طور عمده بر این محتوای جنبش سبز قابل بررسی است.

 به گمان من رهبران و کادرهای مؤثر اصلاح‌‌طلبان در جنبش سبز خود کم و بیش حامل رادیکالیسم سیاسی بودند. آنان از "حزب پادگانی" سخن می‌گفتند و نماینده‌گان مجلس هفتم را به طعنه "راه یافته‌گان" به مجلس می‌نامیدند. گفتار و نوشتار آنان گاهاً تندتر از مقالاتی بود که در خارج کشور منتشر می‌شد. آنان پس از ناکام ماندن از نهادینه کردن فضای باز سیاسی دوره هشت ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی، از گفتگو و مذاکره با رهبران جمهوری اسلامی فاصله گرفتند و یا دست کم به طور آشکار بر گفتگو و به اصطلاح "چانه‌زنی در بالا" چندان سخنی به میان نمی‌آوردند. در ضمن طیف اصلاح‌طلبان (حکومتی) از انسجام نظری و راهبردی و به ویژه کاربردی برخوردار نبودند. حتا اجماعی در ارائه یک جمع‌بندی مشترک از تجربه جنبش دو خرداد نداشتند.

 جدا از این مساله، در همان چند هفته اول پس از انتخابات، هجوم گسترده حکومت به نیروهای منتقد اصلاح‌طلب و دعوت به تسلیم کامل در برابر کودتا و انکار تقلب انتخاباتی، بازداشت پی در پی طرفداران آقایان موسوی و کروبی و اعمال فشارهای سرکوب‌گرانه علیه روزنامه‌نگاران و خلاصه تمامی اقدامات خشونت‌آمیز و غیر قانونی که از خصائل هر کودتائی است، دایره مانور و اعمال تاکتیک مناسب برای قطع نشدن کانال‌های ارتباطی میان رهبران جنبش اعتراضی و حاکمان را به شدت محدود کرده بود.

اما باید گفت که در آن مقطع رهبران جنبش سبز نیز فرصت‌هائی را از دست دادند. آنان پس از اعتراض توده‌ای در همان دو سه هفته اول، موظف بودند راه گفتگو را باز نگاه‌دارند. رسیدگی به اعتراضات انتخاباتی را هرچند نا دل‌خواه از طریق نهادهای قانونی که خود متهم به تقلب بودند و یا با انجام نشست‌‌های حل اختلاف و غیره در میان گذاشته و پیگیری ‌می‌کردند. غیر از این راه دیگری جز تأکید بر خیابان وجود نداشت آن‌طور که واقعیت نشان داد، رهبران جنبش عمدتاً جاده یک‌طرفه "خیابان" را برگزیدند. و یا بهتر است گفته شود خود عملاً تحت تأثیر انرژی جنبشی معترضان میلیونی مردم قرار گرفتند. آنان به اعتماد توده‌های مردم وفادار ماندند و انتقادات و اعتراضات مردم را بازتاب می‌دادند. با این تعاملات متعهدانه، آنان شایسته‌ترین کسانی بودند که می‌توانستند جو قهر و فاصله‌گیری فزاینده دوطرفه را با برخوردهای ابتکاری خود کاهش دهند. حکومت‌گران را به طور جدی در تنگنای پاسخ‌دهی به تقلب‌های انتخاباتی و کلیه اقدامات غیر قانونی بعدی بکشانند.

 آقای موسوی به اعتراف حکومت با داشتن چهارده میلیون آراء ملت ایران خود یک وزنه بسیار سنگینی در صحنه سیاسی کشور بود که می‌توانست از این سرمایه عظیم در راستای احقاق حقوق مردم بهره بگیرد. او می‌توانست رسماً تقاضای ملاقات و گفتگو با رهبران جمهوری اسلامی بکند تا خودانگیختگی و اعمال فشار از پائین را با گفتگو و مذاکره در بالا تلفیق نمایند. این درست است که با سرریز شدن انرژی جنبشی مردم تعادل قوای سیاسی در همان روزهای اول دست‌خوش تغییر شده بود، اما در همان زمان به جز پاره‌ای از جریانات رادیکال دور از صحنه، همه اذعان داشتند که توده غیر متشکل میلیونی مردم در مصاف با حکومت متشکل و آماده به سرکوب، تنها با سکوت و رعایت موازین اعتراضات قانونی و اتکاء به قانون اساسی می‌تواند ابراز وجود کند.

 نکته دیگری که باید به آن توجه داشت روان‌شناسی طبقه متوسط از تجربه "جنبش دوم خرداد" است. در دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، سیاست و شعاری مبنی بر "فشار از پائین و چانه‌زنی در بالا" توسط آقای حجاریان مطرح شد. اما چندی بعد مشخص شد که این شعار کارآئی ندارد چرا که همه‌اش به چانه‌زنی (گفتگو و مذاکره) در بالا خلاصه شد و از فشار از پائین هیچ خبری نبود. در آن زمان دل‌سردی گسترده‌ای نسبت به آقای خاتمی و اصلاح‌طلبان مدافع وی در مجلس ششم، به وجود آمد به طوری که در تحصن اعتراضی ده‌ها تن از نماینده‌گان مجلس ششم به نظارت استصوابی شورای نگهبان، از سوی مردم عملاً هیچ حمایتی صورت نگرفت. بی‌اعتنائی نسبت به "چانه‌زنی در بالا" نیز در همان زمان در میان مردم وجود داشت.

 روی دیگر این سکه، باوری نانوشته به فشار از پائین بود که چند سال بعد، در پی تقلب انتخاباتی خود را با حضور میلیونی در خیابان‌ها نشان داد. در جریان جنبش دوم خرداد مردم پس از انتخاب آقای خاتمی و نماینده‌گان مجلس ششم، عموماً به انتظار نتیجه اقدامات آنان در خانه نشستند. اصلاح‌طلبان نیز در آن دوره سیاست روشنی در فعال نگاه‌داشتن مردم و بهره‌گیری از تحرک آنان نداشتند.

جنبش دوم خرداد در نهایت با انتخاب محمود احمدی نژاد، رسماً به حاشیه رفت. اما تجربه‌ای کم و بیش مشترک، در میان فعالان سیاسی جنبش اصلاح‌طلبانه از یک سو و توده‌های خواهان تغییر از سوی دیگر، مبنی بر ناکارآمدی مذاکرات در بالا و اهمیت تعیین‌کننده فشار از پائین در روند تغییرات سیاسی و اجتماعی به وجود آمد. با تولد جنبش سبز، این جمع‌بندی نانوشته به عمل در آمد. در چنین فضای تجربی- روانی و سیاسی و اجتماعی، رهبران جنبش سبز نیز نتوانستند اقدام مؤثری در امر مذاکره و گفتگو در "بالا" انجام دهند. آنان به دلیل ناکامی تجربه چانه‌زنی در بالا (بدون فشار از پائین)، تا حدودی به طور خود به خودی از بدنه اجتماعی معترض خود پیروی کردند و با طرح خواست‌ها و حقوق "شهروندی" و سایر خواست‌های مدنی، به طور جدی و اصولی در حفظ کانال‌های گفتگو، ابتکاری از خود نشان ندادند.

 متأسفانه هنوز اصل گفتگو و مذاکره و توافق و سازش‌های اصولی، در افکار و شیوه‌های فعالیت سیاسی در طبقه متوسط و فعالان سیاسی حتا اصلاح‌طلبان درون کشور، جای روشنی ندارد. هر گاه خبری از دیدار و مذاکره میان برخی از رهبران و شخصیت‌های اصلاح‌طلب با اقتدارگرایان حاکم منتشر می‌شود، بلافاصله نگرانی و تشویش همه را فرا می‌گیرد. البته نباید وجود چنین روانشناسی ریشه‌داری در میان فعالان سیاسی و توده‌های مردم را دست کم گرفت. تجربه تلخ کاربست تقیه و خدعه و نیرنگ و تاکتیک و غیره در ادبیات سیاسی ایران عوارضی جز بدبینی و ترس از مذاکره (بر خلاف کشورهای غربی) ندارد. به طوری که در میان بخش‌هائی از فعالان سیاسی قطع ارتباط و نفی مذاکره و ندادن هیچ امتیازی سلامت شخصیتی و عهد و میثاق مردمی تلقی می‌شود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
بی بی سی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید