مجله آمریکایی فارن پالسی؛ تحلیلی با عنوان «دفاع از اقدامات موازنه ساز خاورمیانهای باراک اوباما « به قلم «آرون دیوید میلر» کارشناس مسایل خاورمیانه و عضو سابق وزارت خارجه آمریکا، منتشر کرد.
به گزارش سرویس بین الملل فرارو، میلر برای ۲۴ سال - از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۳ میلادی- در وزارت خارجه آمریکا خدمت کرده است.
بخشی از تحلیل میلر؛ به گفت وگوهای وی با «رابرت مالی» دستیار ویژه اوباما در شورای امنیت ملی آمریکا باز میگردد. این گفتوگوها تقریباً تصویری روشن از سیاست خارجی دولت اوباما را در منطقه خاورمیانه برای خوانندگان ترسیم میکند.
«میلر» در مقدمه گزارش خود آورده است: برای افرادی که مسئول تبیین سیاست گذاری خارجی آمریکا هستند، اغلب تشریح و دفاع از سیاست خارجی این کشور از جمله چالش برانگیزترین جنبههای کار در دولت محسوب میشود. هدف غایی در توجیه و قبولاندن سیاست خارجی همواره شاخصههایی مانند صادقانه بودن، آبرومندانه بودن و پاسخگو بودن آن و در عین حال اطمینان یافتن از این موضوع است که محور این سیاست خارجی از نکات مورد تایید گفته شده خارج نشده باشد و البته برقرار ساختن و حفظ این موازنه و تعادل همیشه کار سادهای نیست.
در سال ۱۹۸۹ هنگامی که در دوران تصدی «جیمز بیکر» در وزارت امور خارجه آمریکا کار میکردم، در جمع گروهی از مخاطبان در دیترویت که اغلب آنان یهودی بودند، سخنرانی داشتم. من نهایت تلاش خود را کردم تا این جمعیت بدبین و حتی گاهی اوقات دشمن را متقاعد سازم که «جرج دبلیو بوش» رئیس جمهور و «جیمز بیکر» وزیر خارجه سیاستهایی را دنبال میکنند که سرسختانه از اسرائیل دفاع میکند. آخرین پرسشی که یک مرد کهنسال که ردیف آخر سالن نشسته بود از من پرسید این بود که اگر همه چیز به این خوبی که شما توصیف میکنید است پس چرا من اینقدر احساس بدی دارم؟
این روزها دفاع از سیاست خاورمیانهای آمریکا کار سادهای نیست و به هیچ وجه با صحبت کردن از آن احساس خوبی به آدم دست نمیدهد. «باراک اوباما»در حالی که کمتر از شش ماه به پایان دوره ریاست جمهوریاش باقیست با چشم اندازی قطعی روبروست.
وی در حالی کاخ سفید را ترک میکند که اوضاع خاورمیانه از زمانی که وی عهده دار ریاست جمهوری آمریکا شده بود تا این زمان به مراتب وخیم تر شده است. با این همه اگر بخواهیم صادق باشیم باید بپذیریم که قطع نظر از اقدامات دولت اوباما، تقصیر مشکلات کنونی خاورمیانه اساسا بر گردن این رییس جمهور نیست. بلکه بخش اعظم این مشکلات به دولتها و رهبران و نهادهای فرومانده یا در حال فروپاشی در خاورمیانه باز میگردد که آن را به منطقهای از هم گسسته و ناکارآمد با مردمی خشمگین تبدیل کردهاند چون نتوانستهاند آن نوع اصلاحات مورد انتظار را به اجرا در آورند؛ اعم از اداره مناسب و فراگیر و شایسته کشور، پاسخگو بودن در برابر مردم، شفافیت، احترام به حقوق بشر، و در نهایت برابری جنسیتی.
ولی از دید منتقدان دولت، فقدان رهبری و هدایت صحیح، طفره رفتن از مسوولیت پذیری و اتخاذ سیاستهایی در مماشات با دشمن عامل اصلی این مشکلات در خاورمیانه بوده است.
از توافق هستهای با ایران گرفته تا روابط آمریکا با اسرائیل و عربستان سعودی تا چالش داعش و نیز واکنشهای عافیتطلبانه و اقدامات ریسکگریزانه اوباما در سوریه و همه آنچه که دولت اوباما باید انجام میداده یا انجام نداده است، موجب شده بسیاری از افراد هم در آمریکا و هم در منطقه از عملکرد اوباما و دولت وی ناراضی و ناخرسند باشند.
ماه گذشته من با «رابرت مالی» دستیار ویژه رئیس جمهور اوباما در شورای امنیت ملی آمریکا دیداری داشتم. رابرت مالی از مشاوران ارشد رییس جمهور در امور مبارزه با داعش و هماهنگکننده کاخ سفید در امور خاورمیانه، شمال آفریقا و منطقه خلیج فارس به شمار میرود. وی با پیشینه فعالیت در شورای امنیت ملی آمریکا در دولت بیل کلینتون - به ویژه در مسائل اعراب و اسرائیل، در اواخر دهه ۱۹۹۰- از تجربه خوبی در منطقه به ویژه در زمینه داعش و سوریه و خلیج فارس برخوردار است.
و به علت این ارتباط دولتی -خاورمیانهای، مسیر فعالیت کاری ما در طول دو دهه گذشته بارها با یکدیگر تلاقی کرده است. در اواخر دهه ۱۹۹۰ ما از نزدیک در سالهای پایانی دولت کلینتون در خصوص ترغیب گفتوگو و دستیابی به توافق میان اسرائیل و سوریه و فلسطینیان همکاری داشتیم که البته تلاش بیهودهای بود و به جایی نرسید. با این همه اختلافات ما در سیاست خاورمیانهای - بیش از هر چیز دیگر بر موضوع ایران معطوف بود - جایی که من بیشتر از وی نگران این مساله بودم که ایران در خصوص مسئله هستهای بر سر توافقی بهتر کنار نیاید - این روزها ما هر دو بر دو چیز اتفاق نظر داریم.
در آن زمان خاورمیانه منطقهای کمتر پیچیده محسوب میشد که میشد توافق خوبی در آن حاصل کرد ولی امروز آمریکا گرفتار منطقهای شده است که نه میتواند آن را درست کند و نه از آن خارج شود.
در این مباحثات که بخشی از آن به صورت رو در رو و بخشی دیگر تلفنی صورت گرفت، من از رابرت مالی درباره سیاست خاورمیانهای دولت سئوالاتی پرسیدم. از وی درباره نقطه نظرات منتقدان اوباما درباره مسائل کلیدی مانند سوریه و داعش سئوالاتی مطرح کردم و از وی خواستم تا درباره نحوه نگرش و تحلیل دولت از گزینههای سیاست واقعی دولت اوباما توضیح دهد. در کمتر از شش ماه به زمان روی کار آمدن رئیس جمهور جدید آمریکا، پاسخهای رابرت مالی بازتابی ارزشمند از نحوه نگرش به این مسئله در منطقهای بود که بزرگترین مسئله سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری اوباما به شمار میرود.
در ذیل خلاصهای از مباحثات و ایمیلهایی که طی دو هفته میان ما رد و بدل شد میآید:
● گفته میشود اوضاع خاورمیانه در شرایط کنونی در مقایسه با زمانی که اوباما رئیس جمهور شد بدتر شده است. چه بخشی از قصور این وضعیت بر گردن اوباماست؟
رابرت مالی: ناظرانی مانند شما و تاریخ نویسان آینده بهتر میتوانند به ارزیابی عملکرد اوباما بپردازند. من اطمینان دارم که مسائلی وجود دارند که دولت اوباما بهتر میتوانست آنها را رتق و فتق کند یا لااقل به گونه دیگری درباره آن عمل میکرد، و به همان اندازه مطمئن هستم که هنگام قضاوت درباره بخش اعظم آنچه که انجام دادیم در آینده خواهند گفت هم موثر و هم معقولانه بوده است.
ولی در این مورد ذکر چند نکته ضروری است. نخست آنکه اولویتهای رئیس جمهور -در واقع اولویتهای هر رئیس جمهوری- باید بر مبنای دفاع از امنیت آمریکا و البته امنیت و رفاه حال شهروندان آن صورت گرفته باشد.
در بحث خاورمیانه این به ویژه به معنای ممانعت از دستیابی یا کاربرد تسلیحات کشتار جمعی از سوی بازیگران دولتی یا غیر دولتی، مقابله با گروههای تروریستی که آمریکا را تهدید میکنند و اجتناب از اقداماتی است که به صورت غیر عمدی و سهوا ما را در معرض تهدیدات بزرگتر قرار میدهند. باید عملکرد دولت آمریکا را بر اساس این معیارها و شاخصهها مورد ارزیابی قرار داد.
نباید این نکته را فراموش کرد که وقتی اوباما رئیس جمهور شد، آمریکا حدود ۱۵۰ هزار نیروی نظامی در عراق داشت -یک تخصیص ناپایدار نیروی انسانی و منابع مادی که به پیکره امنیت جهانی ما لطمه وارد میکرد. از سوی دیگر ایران نیز به تدریج در حال پیشبرد برنامه هستهای خود بود و این به نوبه خود تهدید یک رویارویی نظامی خطرناک را تشدید میکرد. از این دو جنبه بسیار مهم، گزینههایی که اوباما انتخاب کرد تضمین کننده این موضوع بود که از لحاظ تامین منافع آمریکا- منطقه در مقایسه با شرایط قبلی یا آینده، قابل مدیریتتر شده است.
نکته دوم و از همه مهمتر اینکه اگرچه آمریکا به روشنی در منطقه نقش و مسئولیت محوری ایفا میکند، ما نباید در تبیین ابعاد قدرت خود در شکل دهی به سرنوشت و آینده منطقه، بزرگنمایی و اغراق کنیم. از سالها پیش قدرتهای خارجی درصدد اعمال نفوذ و تاثیرگذاری بر خاورمیانه بوده اند، اگرچه این نفوذ برای بهتر کردن اوضاع صورت گرفته ولی در اغلب موارد موجب بدتر شدن اوضاع شده است. ولی باید توجه داشت در نهایت این سیاست گذاران محلی و دینامیکها و تحولات منطقهای هستند که حرف آخر را در تعیین سرنوشت خاورمیانه زدهاند.
بنابراین بله تاریخ به ما یاد داده است وقتی درست درباره مسائل فکر میکنیم اهداف ملموسی که در خدمت تامین منافع ملی ما بودهاند و به اندازه کافی با واقعیات و حقایق محلی مطابقت داشتهاند محقق شدهاند - اعم از پیشبرد صلح میان اسرائیل و مصر، بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت در سال ۱۹۹۱، دستیابی به توافق هستهای با ایران که مانع از دسترسی تهران به سلاح هستهای میشود- با توجه به اینها باید گفت ما موفق شدهایم تا به دستاوردهای دیپلماتیک و نظامی چشمگیری نائل شویم.
ولی تاریخ درسهای مهم دیگری درباره محدودیتهای قدرت به ما یاد داده است به ویژه هنگامی که بحث تعیین مسیر حرکت یا سرنوشت کشورهای خاورمیانه پیش میآید. مانند قدرت قبایل کوچک که موفق شدهاند با توجه به شناسایی بهتر موقعیت جغرافیایی محل و آمادگی برای فداکاری، قدرتهای بزرگ را شکست دهند. نباید فراموش کرد که یکی از محرکهای اصلی بهار عربی، قدرت مردم برای تعیین سرنوشت بود. در این میان نقش دخالتهای خارجی و نحوه واکنش محلی به آن از اهمیت زیادی برخوردار میشود. هر گونه تلاش دیپلماتیک یا نظامی باید ریشه در واقعیات محلی داشته باشد چون در بدترین حالت موجب بازخورد منفی جوامع محلی میشود. مثال از دخالتهای غربی در خاورمیانه که در نهایت با نتایج و پیامدهای منفی همراه بودهاند بسیار است.
● پس با توجه به این شرایط به نظر شما آمریکا برای محافظت موثر از منافع خود چه کاری میتواند صورت دهد؟
رابرت مالی: برای پاسخ به این سئوال باید تصویر گستردهای از شرایط امروز منطقه ترسیم کنیم.
در طول پنج سال گذشته منطقه خاورمیانه درگیر بحرانیهای بزرگی بوده است؛ بحرانیهایی که فساد گسترده مقامات، توزیع ناعادلانه ثروت و تمرکز قدرت در دست تعداد معدود، احساس از دست رفتن شان و منزلت مردمان در برابر حاکمانشان، و اختلاف میان گروههای مختلف جامعه با انگیزههای فرقهای، نژادی، جغرافیایی یا ایدئولوژیکی در کنار تشدید تنش فزاینده میان قدرتهای منطقهای به ویژه میان ایران و عربستان سعودی، عامل و انگیزههای اصلی آن بودهاند.
نتیجه این مناقشات در برخی کشورها فرو افتادن در منجلات هرج و مرجهای گسترده، گسترش اراضی خارج از کنترل دولتها، قطبی شدن فرقهای جوامع و جنگهای نیابتی بوده است. تمامی اینها موجب ظهور گروههای تروریستی شد که برجسته ترین آنها داعش بود و سهم خواهیهای منطقهای موجب شد تا بسیاری از کشورها به جای پرداختن به اولویت اصلی که همانا مبارزه و شکست دادن گروههای تروریستی بود - درصدد پیگیری دستور کار مورد نظر خود بر آیند.
اینها همه پشت صحنه حوادث است. در بحبوحه این بی ثباتی و هرج و مرج لازم بود آمریکا در تبیین و شناسایی اهداف سیاسی که بدون کشاندن پای واشنگتن به یک مناقشه بسیار پرهزینه و بی پایان با پیامدهای پیشبینی نشده، منافع اولیه کشور را محقق سازد، با دقت زیاد وارد عمل میشد. باید توجه داشت در صورت برانگیخته شدن واکنش منفی بازیگران محلی اوضاع به مراتب بدتر میشد. بنابراین ما باید به طور پیوسته درگیر نوعی اقدام موازنهساز در منطقه میبودیم.
برای جلوگیری از کاربرد و اشاعه تسلیحات کشتار جمعی اوباما توجه خود را بر تضمین این موضوع معطوف ساخت که ایران در موقعیت دسترسی به سلاح هستهای قرار نگیرد و از طرفی سوریه از زرادخانه تسلیحات شیمیایی خالی شود. هر دوی این اهداف از طریق توسل به دیپلماسی دشوار چندجانبه محقق شد و از طرفی آمریکا را درگیر ماجرا جوییهای نظامی که ممکن بود اوضاع را بدتر سازد، نکرد.
● این درست، ولی آیا توافق هستهای با ایران، موجب تیرگی روابط سنتی ما با متحدانمان یعنی اسرائیل و عربستان سعودی نشده است و آیا این دورنمای غلط را حاکم نساخته که واشنگتن به علت ترس از ناراحت کردن ایرانیها در قضیه مساله هستهای از به چالش کشاندن تهران خودداری میورزد؟
رابرت مالی: این نکته درستی است. ما با به چالش کشیدن نحوه برخورد با ایران ناخواسته موجب بروز نگرانی در برخی از شرکای خود میشدیم و البته نباید اهمیت اسرائیل یا عربستان سعودی برای آمریکا نادیده و دست پایین انگاشته شود. ولی باید سناریوی جایگزین را نیز مد نظر قرار دهیم: یک ایران که در آستانه دستیابی به سلاح هستهای قرار داشت. تصور اینکه تحت این شرایط چطور میتوانستیم شاهد یک اسرائیل امن تر یا خلیج فارس امن تر یا آمریکای امن تر باشیم دشوار بود.
چالش دیگر یافتن راهی برای مقابله با منابع تهدید کننده ما بود. این مستلزم مداخله در فضایی بود که تروریستها فعال هستند. جنگ در سوریه، یمن و لیبی، تروریستهای مهار نشدنی، نظامی گری، فرقه گرایی، جنگ نیابتی میان ایران و عربستان سعودی، دولتهای ضعیف و فرومانده ، فقدان پاسخگویی و در نهایت نقض حقوق بشر.
به همین علت بود که تصمیم گرفتیم در فرایندهای صلح در سوریه و یمن و لیبی مشارکت کنیم، به همین دلیل است که تلاش میکنیم تا شرایط لازم برای ازسرگیری مذاکرات معنادار و معتبر میان اسرائیل و فلسطینیان مهیا شود، و به همین دلیل است که میکوشیم تا میان ایران و کشورهای عربی تنش زدایی کنیم.
● همه اینها درست، ولی یکی از انتقادات اصلی بر ضد این دولت این است که خیلی عافیت طلب و بیش از اندازه ریسک گریز بوده است. به ویژه در خصوص توسل به زور و نیروی نظامی چرا که برخی چنین استدلال میکنند که کلید اصلی قدرت و نفوذ آمریکا، کاربرد توسل به زور است؟
رابرت مالی: درست ولی پاسخ باز میگردد به همان مثالی که قبلا درباره قدرت قبایل کوچک در برابر قدرتهای بزرگ مطرح کردم یا درباره لزوم نگاه معقولانه به کارهایی که میتوانیم انجام دهیم و اقداماتی که از عهده ما خارج است.
درباره بحث توسل به زور و قدرت نظامی اسطورهسازی شده است، کاری که دولت اوباما از توسل به آن ابا دارد. این دولت در حمله نظامی به اهداف تروریستی، هر جا و هر گاه که رئیس جمهور احساس کرده که منافع امنیت ملی کشور به خطر میافتد، شتاب به خرج نداده است. افسانهپردازیهای دیگری درباره توسل به قدرت نظامی میشود مانند اینکه قدرت آمریکا با شاخصههایی مانند تناوب و شدت اقدام نظامی آن سنجیده میشود، یا اینکه هر پیروزی نظامی همواره باید به مثابه موفقیت سیاسی پایدار تلقی و قلمداد شود، و اینکه هر وقت دخالت نظامی انجام شد ما میتوانیم آزادانه درباره زمان یا نحوه عقب نشینی از آن منطقه تصمیم بگیریم. لازم نیست خیلی در تاریخ به عقب بازگردیم، زیرا عراق مثال بارزی است که نشان میدهد که تا چه اندازه این تصورات میتواند نادرست یا گمراه کننده باشد.
افزون بر آن در میان برخی این باور غلط ریشه دوانیده است که قدرت نفوذ آمریکا بر تصمیمسازان محلی با دامنه و ابعاد حضور نظامی ما در آن منطقه نسبت مستقیم دارد. این باوری است که در طول چند دهه در کشورهای مختلف به بوته ازمایش گذارده شده است. گاهی این ارتباط دقیقا خلاف جهت تصور اصلی نشان داده است. یعنی سرمایه گذاری مستقیم نظامی آمریکا موجب مخدوش شدن روابط شده است و این یکی از دلایلی بود که برای رئیس جمهور مهم بود تا به دنبال کاهش حضور سنگین نظامی آمریکا در عراق براید - حضوری که به لحاظ نیروی انسانی و منابع مادی بسیار برای آمریکا پرهزینه و گران تمام میشد.
حضوری که نتایج سیاسی دلخواه را به همراه نداشت و دیگر اولویتهای منطقهای و بین المللی آمریکا را به خطر میانداخت و موجب تیرگی روابط ما با رهبران عراق شد که ممکن بود منافع حیاتی آمریکا را به شدت به خطر بیندازد. در هر حال این درسی است که روسیه نیز ممکن است به زودی در سوریه بیاموزد.
● سوریه دقیقا در نوک پیکان انتقادات از دولت اوباما قرار دارد، جایی که منتقدان میگویند آمریکا باید در آن دخالت نظامی میکرد. چه پاسخی برای این منتقدان دارید؟ و به کسانی که شما را به اعتماد کورکورانه به روسیه در شرایط کنونی متهم میکنند چه میگویید؟
رابرت مالی: اول باید بگویم هیچکس نمیتواند بگوید از شرایط سوریه راضی است و ثانیا هیچکس و حتی من نمیتوانیم با اطمینان بگوییم برای پایان دادن به این تراژدی چه کاری باید انجام داد.
واقعیت این است که نمیتوان با قطعیت گفت که دخالت نظامی بیشتر در سوریه منجر به کسب نتایج بهتر یا بدتر میشود و آیا به مبارزه با تروریسم کمک میکند یا نه تروریسم را تقویت میکند. آنچه من میتوانم انجام دهم تبیین نوع تفکر دولت، تبیین اهداف و منافع است و اینکه چطور امیدوار باشیم که این منافع و اهداف محقق خواهد شد.
اهداف اولیه ما در این مرحله کاهش سطح خشونتها میان رژیم و مخالفان به ویژه ضد غیر نظامیان، همچنین شکست داعش و جبهه النصره یعنی شاخه القاعده در سوریه و پیشرد انتقال واقعی قدرت سیاسی از دست بشار اسد رئیس جمهور سوریه است. همه این اهداف از نزدیک به هم گره خورده است. چرا که تازمانی که خشونتها میان رژیم و مخالفان ادامه دارد، تا زمانی که رژیم به حملات بی محابای خود بر ضد غیر نظامیان ادامه میدهد، بسیج همه توانمندیهای لازم محلی یا تمرکز بر مبارزه با تروریستها به شدت دشوار خواهد بود. در غیر این صورت بدون یک فرایند سیاسی معتبر که منجر به روی کار آمدن دولتی فراگیر و منتخب همه آحاد جامعه سوریه شود، تداوم کاهش خشونتها یا تضعیف گرایش به سمت گروههای تکفیری غیر ممکن خواهد بود. تلاشهای دیپلماتیک ما با روسیه با هدف تحقق به این اهداف شکل گرفته است.
● بنابراین شما مایل هستید که روی همکاری با روسها سرمایهگذاری کنید؟
رابرت مالی: نه روی روسها سرمایهگذاری نمیکنیم. آنها را مورد آزمایش قرار میدهیم و این آزمایش از طریق دیپلماسی دشوار و سختگیرانه و سختبینانه انجام میشود تا ببینیم آیا میتوانیم به سمت حل وفصل مناقشات به گونهای که الزامات اساسی رعایت شوند حرکت کنیم یا خیر. این الزامات عبارتند از پایان دادن به خشونتها بر ضد مردم سوریه، دستیابی به روند انتقال قدرت سیاسی که در طی آن نهادهای دولتی حفظ و از بروز هر گونه هرج و مرج در کشور پرهیز شود، و در نهایت شکست دادن گروههای تروریستی.
همانطور که میدانید دولت در ماه فوریه با روسها در زمینه توقف خصومتها به تفاهم رسید و این توافق برای مدتی موجب کاهش سطح خشونتها در بسیاری از مناطق این کشور شد و موجب شد روند انتقال محمولههای کمکهای بشردوستانه به مردم نیازمند در سوریه افزایش یابد. ولی به تدریج با وجود برقراری آرامش در برخی نقاط، در بسیاری دیگر از مناطق مانند حلب، لاذقیه و حومه دمشق، اوضاع به مراتب بدتر شد. دو دلیل برای این وضع وجود داشت نخست آنکه رژیم به تلاش برای تصرف اراضی بیشتر و تحکیم موقعیت خود از طریق نقض آتش بس با استفاده از نیروی هوایی و کاربرد بمبهای بشکهای اعلب با حمایت روسها ادامه میدهد و ثانیا جبهه النصره نیز از طریق توسل به اقداماتی که گاهی با همراهی گروههای مخالف صورت میگیرد، به نقض آتش بس و ادامه درگیریها روی آورده است.
اینجا بود که در گفت و گو با روسها درصدد تحکیم مجدد توقف درگیریها با تکیه بر مبنایی محکمتر و قاطع تر برآمدیم و محدودیتهای روشن تری در زمینه استفاده از قدرت هوایی اعمال کردیم و درصدد تشدید تلاشها هم بر ضد داعش و هم النصره و همگرایی در فرایند سیاسی مبتنی بر ایدههای استفان دی میستورا فرستاده سازمان ملل برآمدیم.
روسها اعلام کردهاند که مخالفتی با فرایند انتقال قدرت سیاسی در سوریه ندارند ولی خواهان اجتناب از فروپاشی نهادهای دولتی یا تجزیه سوریه هستند و میگویند تکفیریها نباید به قدرت برسند. آنها نیز بر لزوم توقف درگیریها تاکید دارند ولی نمیخواهند جبهه النصره از این وضعیت به نفع خود سوءاستفاده کند. ما در این هر دو نکته با آنها موافق هستیم. بنابر این فرصتی وجود دارد که بتوان راهی برای تحقق همه این اهداف پیدا کرد. اگر همکاری با روسیه موجب تحقق اهداف میشود چرا این کار صورت نگیرد؟
البته دلایلی برای بدبینی هم وجود دارد. روسیه یا مایل نیست یا نمیتواند رژیم بشار اسد را به رعایت کامل خشونتها و درگیریها وادار سازد. ولی بیایید روشن تر صحبت کنیم. اگر روسها مایل به این کار نباشند یا از عهده آن برنیایند ما در این میان چیزی را قربانی یا فدا نکردهایم. چرا که حمایت از مخالفان بشار اسد همچنان ادامه خواهد یافت و رژیم اسد پایدار باقی نمیماند. البته این نتیجه دلخواه برای ما یا ملت سوریه نیست زیرا جنگ ادامه خواهد یافت. ولی این نتیجه دلخواه برای روسیه هم نخواهد بود چرا که ممکن است جنگ به درازا بکشد که با توجه به تداوم حمایتهای تسلیحاتی و سیاسی از مخالفان، به واقع هیچ چشم اندازی برای پایان جنگ متصور نخواهد بود. هر چه جنگ سوریه بیشتر به درازا بکشد، روسها بیشتر مجبور به سرمایهگذاری خواهند بود و رهایی از آن برای مسکو دشوارتر خواهد بود. بار دیگر تاکید میکنم این درس عبرتی است که خود ما هم پیشتر به سختی آن را فرا گرفته بودیم.
ما نیز باید این گزینه را سبک سنگین کنیم و نباید درگیر گزینه نظامی در سوریه شویم زیرا در این صورت وارد یک چرخه رو به وخامت خواهیم شد که یک طرف آن روسیه و ایران و قرار دارند یعنی مستقیم وارد جنگ نیابتی در سوریه میشویم. البته مسلم است که وضع سوریه و جهان بدون بشار اسد بهتر میشود ولی نباید به این دام بیفتیم که وضع سوریه با روی کار آمدن برخی گروههای تکفیری در دمشق بهتر میشود.
● ولی آیا در خصوص بحران سوریه دولت [اوباما] چند بار مجبور به تغییر لحن و گفتار خود نشده است. چنانچه دولت اوباما مکررا عباراتی مانند اسد باید برود، خط قرمز ما در سوریه یا توقف جامع درگیریها را به عنوان سیاست اصلی مطرح کرده بود ولی هم اکنون از همه آنها عدول کرده است؟
رابرت مالی: نمیتوانم ادعا کنم که همیشه بین حرف و عمل ما موازنه و تعادل برقرار بوده است. من خودم از طرفداران سکوت هستم ولی اینطور نیست که اگر نتوانیم چیزی را انجام دهیم از صحبت کردن درباره آن خودداری کنیم. مثلا اگر نمیتوانیم جلوی نقض حقوق بشر را بگیریم، آیا نباید درباره لزوم آن حرف بزنیم؟ یا چون نمیخواهیم برای سرنگونی یک دیکتاتور وارد جنگ شویم، نباید از درخواستها برای سرنگونی وی حمایت کنیم؟
واقعیت این است که هیچ حمله نظامی نمیتوانست نتایجی را که هم اکنون دولت اوباما در سوریه به دست آورده محقق سازد. نهایت اینکه آمریکا به اهداف اعلام شده خود در خصوص اعلام خط قرمز دست یافته است.
● یک انتقاد دیگر از دولت اوباما این است که دولت به اندازه کافی به متحدان سنتی آمریکا وفادار باقی نمانده است؟
رابرت مالی: این یکی از انتقاداتی است که بر پایه تصوراتی مبهم و مشکوک مطرح میشود: دولت اوباما همواره و در برخی شرایط حتی به گونهای بیسابقه حمایتهای امنیتی خود را از شرکا و متحدان خود نشان داده است و ثابت کرده از آنها در برابر حمله خارجی محافظت میکند. این در خصوص اسرائیل کشورهای عرب حوزه خلیج فارس صادق است. ولی این حمایت به مثابه دادن چک سفید یا کسب رضایت کورکورانه متحدان، در توسل به اقداماتی که با منافع ملی آمریکا مغایرت دارد و ممکن است پیامدهای منفی در بر داشته باشد، نیست.
حمایتی که آمریکا از طریق فرایند کمپ دیوید از متحدان عرب ما در خلیج فارس ارائه میکند بر پایه تقویت اعتماد به نفس آنان و مقابله با فعالیتهای بی ثبات کننده ایران در منطقه شکل گرفته است. ولی این به معنای ادامه دادن به یک مناقشه و درگیری بی پایان با تهران نیست، چه برسد به اینکه پای آمریکا به اختلافات میان شیعه و سنی یا رویارویی اعراب و ایرانیان کشانده شود. چرا که تنها پیامد آن به نفع گروههای خشونتگرای تندرو و فرقهای تمام خواهد شد. و البته واضح است که حمایت قدرتمندانه و جانانهای که دولت اوباما از اسرائیل میکند، به سیاستهایی که موجب پیچیده تر شدن روند تحقق راه حل دو کشور میانجامد تعمیم نخواهد یافت. بنابراین هر گاه تمامیت ارضی عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در معرض تهدید قرار بیگرد، ما در مقام دفاع از آنها بر خواهیم آمد، و از اسرائیل هم دفاع میکنیم. ولی این بدین معنا نیست که ما باید از بیان نگرانیهای خود درباره جنگ در یمن دست برداریم و یا اقدامات رژیم بحرین را ضد جمعیت شیعه این کشور نادیده بگیریم، یا از اقدامات و فعالیتهای شرکت سازی اسرائیل در کرانه باختری و شرق بیت المقدس که با منافع ما در چارچوب راه حل تشکیل دوکشور مغایرت دارد، چشم پوشی کنیم.
● در فاصله کمتر از شش ماه به پایان دوره ریاست جمهوری باراک اوباما شما چگونه اهداف دولت را در منطقه خاورمیانه اولویت بندی میکنید؟
رابرت مالی: اولویت نخست همانطور که قبلا گفتم حفاظت و صیانت از آمریکا و شهروندان ما در برابر حملات تروریستی است. هدف دوم ما اطمینان از این نکته است که داعش در مسیر شکست پایدار قرار گرفته است. واژه پایدار در این میان به اندازه شکست اهمیت دارد. این مستلزم همکاری با دولت عراق و نیروهای محلی است و باید جنگ در موصل تا سوریه و مقر داعش در رقه و دیگر کشورها به ویژه در لیبی ادامه یابد. ولی این کار باید هوشمندانه صورت بگیرد تا وضعیتی ایجاد نشود که داعش یا گروههای جانشین آن از خاکستر این جنگ بار دیگر سر بیرون آورند.
اولویت سوم لزوم تلاش برای محافظت از توافق هستهای با ایران است که به معنای نظارت مطلق بر پایبندی تهران به تعهدات خود و در عین حال پایبندی عادلانه ما بر تعهدات خودمان است. در نهایت ما باید مجدانه پیگیر تلاشها برای پیشبرد راه حل سیاسی به ویژه در سوریه و نیز در یمن و لیبی باشیم.
در خصوص قضیه اسرائیل و فلسطین نیز تلاشهای ما باید شکل متفائتی به خود بگیرد. باید در ابزارها بازنگری شود یعنی روش شناسی مورد استفاده باید تغییر کند تا شرایط لازم برای تعامل معنادار دو طرف در مذاکرات فراهم شود.
● بنابراین آیا اینها همان میراثی هستند که میخواهید برای دولت آینده آمریکا به ارث گذارده شود؟
رابرت مالی:شش ماه زمان زیادی است به ویژه که میتوان کارهای زیادی طی این مدت صورت داد. ولی دست کم ما میخواهیم پایه و اساسی برای کار و فعالیت دولت آینده برقرار سازیم که بر مبنای آن آمریکا امنتر شود، گروههای تروریستی شکست بخورند، پایبندی به توافق هستهای با ایران تداوم یابد. و اگر رهبران ایران رویه متفاوتی را در پیش بگیرند، بابهای روابطی دوجانبه و متفاوت با ایران گشوده شود و پیشرفت به سمت حل و فصل مناقشات منطقهای تداوم یابد.
در یک کلام فکر میکنم زمینه برای ایجاد روابطی واقع بینانهتر، صادق تر و در نهایت سالمتر هم با متحدان منطقهای و هم دشمنان منطقهای مهیا شده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید