ایران به کجا میرود؟ وضعیت کنونی ایران چقدر با مقصدی که به ناچار در حال پیمودن مسیر آن است فاصله دارد؟ کدام مولفهها به پیش میرانندش و کدام مولفهها محتمل است که مسیر یا مقصدش را تغییر دهند؟ البته که این پرسشها دشوار و پیچیده هستند. اما نمیتوان گفت هیچ چارچوب منطقی برای پاسخ به آنها وجود ندارد.
یک مدل اقلیمی از دگردیسی چشم انداز
بحث را با یک مدل ساده اقلیمی که در تصویر زیر ترسیم شده است پیش میگیریم. تصویر مراحل تطور و تغییر چشم اندازی را نشان میدهد که دچار خشکسالی بلندمدت شده است.
نمودار
به طور خلاصه، خشکسالی هواشناختی (کاهش بارش نسبت به متوسط معمول) در نهایت به خشکسالی هیدرولوژیک (کاهش موثر منابع آب جاری و زیرزمینی) منجر میشود. تداوم این وضعیت منتهی میشود به خشکسالی کشاورزی. خشکسالی بلندمدت میتواند عملا بخش عمده کشاورزی را به تعطیلی بکشاند و چشم انداز را دچار بحران اقتصادی کند. مرحله بعد خشکسالی اجتماعی-فرهنگی است. یعنی وضعیتی که عملا بحران اقتصادی ناشی از خشکسالی بلندمدت زیر ساختهای اجتماعی را تغییر میدهد و چشم انداز را به سمت شرایطی متفاوت و جدید به پیش میراند. اما این هم پایان کار نیست. خشکسالی میتواند حتی جامعه را دچار تنش روانی کند و به ویژه باعث افزایش تندروی و خشونت در چشم انداز شود، آنچه که خشکسالی روان شناختی نامیده میشود. از مرحله سوم این نمودار به بعد، یعنی مابعد خشکسالی کشاورزی، خشکسالی به تدریج قابلیت اثرگذاری در ساحت حاکمیت سیاسی را پیدا میکند. اما میزان تاثیر آن بستگی دارد به سه مولفه کلان:
الف) میزان وابستگی سرزمین به منابع طبیعی
ب) میزان آسیب پذیری سرزمین در برابر انواع تنشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
ج) واکنش حاکمیت به تغییرات ناشی از خشکسالی
توضیح این سه مولفه ساده است. برای مثال طبیعی است که قطر (کشوری با کمترین وابستگی به منابع طبیعی همچون آب و خاک) بسیار کمتر از کشورهای حوزه شاخ آفریقا (که معیشت عمده مردمان آن کشاورزی و دامداری است) نگران خشکسالی باشد. یا اینکه قاعدتا عراق و سوریه، به واسطه زمینههای نهفته بروز خشونتهای قومی و مذهبی بسیار سریع تر از کشورهای دیگری که در این زمینه کمتر آسیب پذیرند مستعد بروز خشونتها و ناپایداریهای سیاسی متعاقب خشکسالی بلندمدت هستند. و در نهایت اینکه قطعا تاثیر خشکسالی در کشورهایی همچون کویت و امارات و عمان و اردن، با برخورداری از منابع مالی کافی برای کنترل اثرات تغییر اقلیم و همچنین وجود حاکمیت متمرکز و مسئول، کاملا متفاوت خواهد بود با تاثیر همین پدیده در افغانستان و پاکستان، با شرایط حاکمیتی متفاوت.
میتوان گفت هر کدام از کشورهای حوزه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) هم اکنون در جایی از مرحله سوم تا ششم نمودار پیش گفته قرار دارند. اما برای اینکه بدانیم هر کشور دقیقا چه موقعیتی دارد و این موقعیت چقدر پایدار یا در حال گذار است نیازمند به دو گروه دادههای پیچیده هستیم:
الف) میزان تاب آوری سرزمین (در سه مولفه اکولوزیک، اجتماعی و اقتصادی)
ب) موقعیت کشور نسبت به آستانههای تحمل آن
محاسبه این دادهها دشوار است چونکه غالب تغییرات تدریجی هستند و در هر مرحله با ایجاد فیدبکهای مثبت خود موجد تغییرات دیگری با مقیاسهای متفاوت میشوند. و تغییر مقیاس در چنین مولفههای سرزمینی و انسانی گسترده ای غالبا به تغییر ماهیت موضوع منجر میشود. اما به هر حال در منتهای هر تغییر اقلیمی (در اینجا خشکسالی بلندمدت) یک آستانه نهایی وجود دارد که به تغییر نظام (Regime Shift) منجر میشود. با گذر از این آستانه، چشم انداز ماهیتا با آنچه که قبلا بوده تفاوت خواهد داشت.
هیوم شاید استقرایی تا به این حد سرراست را نپسندد، اما خوشبختانه به خاطر سرمایه گذاری علمی در زمینه موضوع تغییر اقلیم امروزه مدلهای نسبتا معتبری وجود دارد که با استفاده از آنها میتوان موقعیت یک سرزمین را نسبت به آستانه تحمل و نقطه تغییر نظام برآورد کرد. بر این مبنا قابل فرض است که مثلا گفته شود سومالی، سودان، افغانستان و یمن از آستانه تحمل گذشته، وارد مرحله تغییر نظام شده و هم اکنون در حال انطباق با نرمال جدید سرزمینی هستند. مصر، ترکیه، عراق، پاکستان و سوریه به آستانه تحمل نزدیک میشوند و قابل تصور است که با تداوم این وضعیت به مرحله تغییر نظام برسند. عربستان، کویت، عمان، قطر و امارات به واسطه وابستگی اندک به منابع طبیعی و عدم آسیب پذیری اقتصادی از میزان تاب آوری مناسبی برخوردار هستند و بسیار با آستانه تحمل فاصله دارند.
فاصله ایران از آستانه تغییر
اما ایران چه وضعیتی دارد؟ شبکه توسعه پایدار اروپا در گزارشی، ۹ اصل تاب آوری یک سرزمین را اینگونه برشمرده است: تنوع و تکثر، توان تغییرپذیری، توان همامیزی و همافزایی، شناخت (و تسلط بر) بازخوردها، شناخت (و انطباق با) تغییرات تدریجی، سرمایه اجتماعی، ابداع و ابتکار، مشارکت در حاکمیت و سرانجام بسندگی در منابع اکولوژیک. قابل نقد، قابل محاسبه و البته قابل مقایسه است که ایران در هر کدام از مولفههای نه گانه فوق الذکر چه وضعیتی دارد. پرسش اصلی کماکان این است که ایران کی به آستانه "رژیم شیفت" میرسد؟ (باید توجه داشت که عبارت رژیم در اینجا محدود به حاکمیت سیاسی نیست و همه مولفههای موجد چشم انداز را در بر میگیرد).
از نظر اکولوژیک تعریف این مرحله آسان است: زمانی است که خدمات قبلا رایگان طبیعت حالا دیگر امکان عرضه رایگان ندارند و برای آنها باید پول پرداخت کرد. در کشور خشکی مثل ایران "آب" مهمترین خدمات قابل عرضه طبیعت است و با توجه به روندهای سالیان اخیر حتی بدون نیاز به بهره گیری از مدلهای محاسباتی پیچیده میتوان گفت که ایران از آستانه تغییر رژیم اکولوژیک گذشته است.
روستای سیخسر، دریاچه خشکیده هامون
روستای سیخسر، دریاچه خشکیده هامون در ایران
اما چه زمان در چشم انداز ایران عبور از آستانه تحمل اکولوژیک میتواند به عبور از آستانه تحمل اجتماعی و سیاسی منجر شود؟ جمهوری اسلامی البته در سالیان اخیر در حوزه حاکمیت داخلی و سیاست خارجی کاملا باثبات نشان داده است. ولی باید توجه داشت که عبور از آستانههای تحمل اکولوژیک اساسا بازی بسیار بزرگتر، بسیار پیچیدهتر و در مقیاسی بسیار وسیعتر از بازی سیاست است. بازی سیاست مثلا این است که در عراق رفتن نوری المالکی و آمدن حیدر العبادی و یا حتی در مقیاس بزرگتر فروپاشی حکومت صدام و برقراری حکومت شیعی میتواند چه تغییرات مدیریتی یا اقتصادی در این کشور ایجاد کند. بازی اکولوژیک اما وضعیتی است که با صدام و بی صدام و با مالکی یا با عبادی یا با هر کس دیگری عراق را یک جا میبلعد.
نکته مهم این است که تاکنون لبه پرخطر و آسیب رسان چالشهای چشم انداز ایران عمدتا متوجه آن دسته از ساکنان این چشم انداز بوده که عرفا شریک حاکمیت جمهوری اسلامی نیستند. چالشهایی از قبیل اضمحلال جامعه مدنی، قهقرای طبقه متوسط، فقدان آزادیهای اجتماعی، نفی فردیت شهروندان با استیلای سیاستهای توتالیتاریستی در حوزه فرهنگ و نبود مشارکت سیاسی که اساسا چندان دلمشغولی و مطالبه شرکای اصلی جمهوری اسلامی در جامعه ایرانی یعنی اقشار تهیدست روستایی نبوده است. اما عبور از آستانه تحمل اکولوژیک، که بیان دیگر آن بحران آب و فروپاشی اقتصاد کشاورزی و معیشتهای بومی در مناطق روستایی و شهرهای کوچک است، مستقیما متوجه شرکای جمهوری اسلامی میشود.
این وضعیتی است که حکومت ایران برای کنترل آن باید آمادگی تن دادن به اصول یک چشم انداز پایدار و تاب آور (۹ اصل پیش گفته) را داشته باشد. اینکه این ظرفیت چقدر در جمهوری اسلامی وجود دارد (مواردی همچون بسط سرمایه اجتماعی، تنوع و تکثر فرهنگی، قابلیت تغییرپذیری، بسط مشارکت سیاسی و...) البته موضوعی قابل تاویل است. اما همچنانکه گفته شد با بهره گیری از مدلهای کمی، قابل تشریح است.
خلاصه اینکه ایران نیز مثل هر کشور دیگری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، به سمت یک نرمال جدید پیش میرود. شناخت اینکه چقدر ایران با این سرنوشت تازه فاصله دارد و اساسا مختصات این سرنوشت چیست میتواند مهمترین مسئولیت جامعه علمی و روشنفکران ایران به شمار آید. بدون این شناخت، تحلیل آینده ایران حکایت کشف فیل در تاریکی خواهد بود. به هر رو این میتواند اقتراحی عام باشد برای جامعه علمی ایران که با پژوهش و روشنگری در این زمینه فضای مباحث کلان تحلیلی مرتبط با آینده ایران را از سیاستبازانی پس بگیرند که مردم را به بازیهای کوچک سیاسی برای اهداف کوچک سیاسی عادت دادهاند و مقیاس، شدت، سرعت و جهت واقعی تغییرات در ایران را نشان دهند.
صدای آمریکا
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید