معنی یک واژه :
ایرانیسم چیست: ناسیونالیسم ایرانی ست. مشخصات آن فارسیسم ، شوونیسم ، باستانگرایی و آریاگرایی و شاه گرایی و واحد گرایی ست در همه ی زمینه ها.
و از راسیسم فرهنگی و تبعیض و نابرابری تغذیه میکند. و به دنبال « قدرت گیری و اعمال سلطه» بردیگر خلقهاست.همچون کوروش، تخمه یشان.
**
در متنهای ترجمه شده از استوانه ی کوروش آنچه بیگانه است «حقوق بشری» بودن این متنهاست.
گویند « آزادسازی ده ها هزار برده توسط کورش بزرگ» انجام گرفته ؛ در صورتی که حتی به یک برده هم در این متنها اشاره نشده است.
شارلاتانیسم حدی ندارد.
در این متنها آنچه جلب توجه میکند اشغال سرزمین دیگران جهت استعمار و استثمار خلقهاست.
اصالت شئ باستانی:
1- از نظر کربن شناسی باید قدمت شئ آزمایش شود.
2- رونوشت تمامی متن اصلی باید با خود استوانه تطبیق داده شود.
3- محققین بی طرف و مورد اعتماد جهانی از نظر وجدان علمی، باید باستانی بودن و درستی ترجمه را گواهی کنند.
در دنیای جعل اسناد تاریخی و باستان شناسی جهت اهداف سیاسی و نفع مادی که مد روز است اصالت چنین چیزهایی همواره زیر سئوال است و تا تحقیقات جدیدی برای اثبات حقیقی بودن آنها صورت نگرفته باشد صحبت از اصالت آنها بی معنی ست.
با توجه به منابع زیر بدون توجه به اصالت شئ و سخن :
1- ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:
http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2…
2- ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش
http://ghiasabadi.com/manshur-02.html
3- منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1476-manshor-korosh-bo…
4- ترجمه ی موزه ی بریتانیا به انگلیسی
http://www.britishmuseum.org/research/collection_online/collection_obje…
نشان میدهند:
-اصطلاح « حقوق بشر» به عصر جدید تعلق دارد و ربطی به دنیای قدیم ندارد.
-در دنیای باستان قانون حمورابی مترقی ترین قوانین بوده که بر پایه ی تمدنهای پیش از خود تنظیم کرده بود.
- با توجه به منابع چهارگانه ی بالا - به فرض اینکه آنها درست باشند- چیزی در مورد « حقوق بشر» ندارند
و نشان دهنده ی « منم-منم»-گویی های یک غالب است برمردمان مغلوب.
-که اصل « غالب و مغلوب» نشان دهنده ی یک حرکت ضد بشری و استعماری و استثماری می باشد.
-اساساً جهانگیران و شاهان و لشگرکشان با اعمال ضد انسانی که انجام داده اند و حداقل آن همین « پادشاه خوانیها و لشگرکشی ها و جنگ افروزیها و کشتارهاست جهت تسلط بر دیگر مردمان»، آنها را از دایره ی « رعایت حقوق انسان» و مردمان مختلف حذف میکند. کسی که معتقد به حقوق انسانی مردمان مختلف باشد « لشگر کشی» نمیکند، بل در صورت خطر از خود « دفاع» میکند.
---
گرایش به « کوروش و داریوش» برای « احیای قدرت ناسیونالیستهای باستان گرا» ست که از « اعراب- ترکها- و آخوندها» شکست سختی خورده اند و خود را نابود شده می بینند-مخصوصا که « حق تعیین سرنوشت توسط خلقهای تحت ستم مضاعف90 ساله» مطرح شده و از آینده ی تاریک خود وحشت میکنند.
اینان به فکر ایران نیستند که ممکن است به چند کشور تجزیه شود-بل به فکر «قدرت و نفت خوری» خودهستند که از دست رفته می بینند. و در تلاش اند با بهانه قراردادن نامهای « ایران و ایرانی و تاریخ ایران و منافع ملی و غیره» نیرو جمع کرده کسب « قدرت» کنند و از این رو نیز « قدرت گرایی نیچه ای و ماکیاولی» شعار آنهاست.
مردمان مختلف ایران از مرحله ی « شاه ایسم و آخوندیسم و ایرانیسم» گذشته اند، هرچند که
دوره ای در چنگال خونریز آنان گرفتار باشند.شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.
این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.
اما با تمام زیگراگها سرانجام پیروزی از آن ستمکشان است و از این گریزی نیست.
در دوران انقلاب رسانه ای ، «شاه چی و اسلام چی و ایران چی» با عوام فریبی و تبلیغات کوروش پرستی، دیگر شانسی برای بقای ایده های خود ندارند.
ماهیت متن استوانه :
1- متن توسط فاتح نویسانده شده
2- نخست، قسمتی، مداحی ست ، در مورد کوروش ( که روشن است حامیان متجاوز- اعیان و اشراف- دارند مداحی او را میکنند).
3-متن فاتح نویسانده شده ، گوید شاه نبونید ظالم بود- و کوروش از ظلم نبونید همه را رهانید ( این هم برپایه ی حفظ منافع مداحان متجاوز صورت گرفته و قابل درک است)
4- در قسمت دوم که کوروش خود سخن میگوید، بعد از منم-منم گویی ها و تخمه ی خود پیش کشیدنها،باز خود مداحی میکند که نبونید ظالم بود و کوروش چنین و چنان کرد.
5- این متن فاتح نویسانده شده طبق اصل همیشگی، « فلانی بد است و من خوبم»، عرضه شده که باز روشن است ، وقتی تاریخ را فاتحان بنویسند حقیقت در کجای آن قرار میگیرد.
6- وای بر حال "خرد" کسانی که تاریخ را از زبان فاتحان می پذیرند. و حتی تبلیغ میکنند. براستی که اینان از خرد فارغ اند.
7- نبونید ظالم بود؟ تکلیف شاه ظالم -که فردی انتخاب شده بود- با خود همان مردم بود، که او را از قدرت کنار بزنند؛ تو آقای متجاوز آنجا چکار میکردی؟ به دنبال توسعه طلبی ارضی بودی،
و غارت و استعمار و استثمار؟ حتی با گرفتن « جوجه اردک و غاز و کبوتر»؟
8- عاقبت چنین استعمارگری همان میشود که شد . و جانش را در راه به بردگی کشیدن دیگرخلقها -اینجا ماساژت ها- از دست داد.
9- مردم ستمدیده ی بابل با « بوش» امروزی درگیر بودند و خود نمیدانستند.
منشور کوروش - ترجمه ی عبدالمجید ارفعی
منبع: http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1476-manshor-korosh-bo…
ارفعی بدون اینکه متن اصلی را بیاورد چنین ترجمه کرده:
1. .............................................................................................. [ بنا کرد ] (؟)
2. ............................................................................................. گوشه ی جهان.
3. .......................................... ناشایستی شگرف بر سروری [1]↓ کشورش چیره شده بود [2]↓
4. ............................................. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند [3]↓
5. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د ... از برای او ur و دیگر جای های مقدس
6. با آیین هایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانی ای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونه ای گستاخانه و خوار کننده سخن می گفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)[4]↓
7. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [ او (همچنین) در آیین ها (به گونه هایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی ] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
8. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا می داشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش ] را با یوغی بی آرام به نابودی می کشانید، همه ی آن ها را.
9. از شکوه های ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جای های مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاه ها (= آثار) به فراموشی سپرده شد ]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاه های خویش را ترک کردند.
10. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna'id) آنان (= پیکره های خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود ]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جای های زندگیشان ویرانه گشته بود،
11. و (از بهر) مردم سرزمین های سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد ] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
12. (مردوک) در میان همه ی سرزمین ها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر،[5]↓ آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.[6]↓
13. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
13. او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، [7]↓ را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت.[8]↓ او (مردوک) - (واداشت تا) - مردم، سیاه سران،[9]↓ به دست کورش شکست داده شوند.
14. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی می کرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او ( = کورش) نگریست.
15. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
16. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او [10]↓ که همانند (قطره های) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند،[11]↓ پوشیده در ساز و برگ جنگ،[12]↓ در کنار وی گام برمی داشتند.
17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد - به دست او (= کورش) سپرد.[13]↓
18. همه ی مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان [14]↓ به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
19. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،
21. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی [15]↓ کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
22. از تخمه ی پادشاهی ای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند [16]↓ (= مردوک) و نبو Nabû دوست می دارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،[17]↓
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.[18]↓
24. (و آنگاه که) سربازان بسیار [19]↓ من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده باشد.
25. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی [20]↓ داده بود (؟) نه در خور ایشان،
26. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.[21]↓
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
27. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را
28. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [22]↓ [ خدائیش ] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
29. و همگی (شاهان) جهان [23]↓ از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمین های دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری،[24]↓ باشندگان در چادرها همه ی آن ها
30. باج و ساو بسیارشان [25]↓ را از بهر من؛ (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از ... تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
31. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه - تورنو Mê - Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود،[26]↓ (از نو باز ساختم).
32. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جای های نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاه های خویش بازگردانیم.
33. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
34. در نیایشگاه هایشان بنشاندم - جای هایی که دل آن ها شاد گردد -
باشد که خدایانی که من به جای های مقدس (نخستین شان) باز گردانیدم،
35. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند [27]↓ و هماره در پایمردی من سخن ها گویند، با واژه هایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
36. بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند ... با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمین ها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
37. [ ......................... یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردک ها و قمریان (معین کردم)
38. [...............بل]ند و بر آن ها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای ] باروی «ایمگور - انلیل Imgur - Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم [28]↓ و
39. [................] دیوار کناره ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده ] بود،
40. [ بدانسان که ] بر پیرامون [ شهر (به تمامی) برنیامده بود ]،[29]↓ آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده ی [ کشورش ] در بابل نساخته بودند،
41. [ ..... از قیر ] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا]ن [30]↓ [ را به انجام رسانیدم. ]
42. [ دروازه های بزرگ وسیع مر آن ها را بنهادم ....... و درهایی از چوب سدر ] با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده ...... هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت می شد)،
43. [ استوار گردانیدم .................................................................................. نو]شته ای لوحه ای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال Aššur - bāni - apli شاهی پیش [31]↓ از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.
44. ....................................................................................................
45. ....................................................................................... تا به روز جاودان.
-------
ترجمه ی مرادی غیاث آبادی از منشور کوروش با ذکر متن اصلی به حروف لاتین:
منشور کورش هخامنشی
ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:
http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2…
اما چرا شونیستها به استوانه چسبیده اند؟
جامعه ی ایران از نظر ساختار اقتصادی-اجتماعی، و سیاسی در مرحله ی انقلاب دموکراتیک قرار دارد که خواسته های دو انقلاب ناکام مشروطیت و بهمن را بر اساس « رفع تبعیض-ایجاد دموکراسی و عدالت اجتماعی- و انتخاب سرنوشت جمعی با حق تعیین سرنوشت خلقها» جواب گوید. این روند ادامه خواهد داشت تا تحقق یابد هرچند که مسیر « با زیگزاکهایی» به همراه باشد.
در این مسیر جایی برای قدرت « شاه چی ها و اسلام چی ها و ناسیونالیستهای ایرانگرا» نیست.
اینان با بهانه ی ایران « قدرت نفت خوری» داشتند که باز به دنبال آنند.
اینان با بهانه ی اسلام به دنبال « قدرت نفت خوری» بودند که هستند.
اگر بر فرض باز هم « قدرت یابند» سرانجام با انقلاب مردمان تحت ستم سلب قدرت خواهند شد.
روند تکامل جامعه گذر از « شاه و آخوند و ایران چی» را دهه هاست کلید زده است.
گفتیم « شکست دو انقلاب پیشین به سبب« عدم آمادگی ذهنی و سازمان یابی» جهت پاسخ به اهداف انقلاب بود.
این ضعف هنوز هم وجود دارد و میتواند انقلاب سوم را نیز به شکست بکشاند.
شرط پیروزی رفع این ضعف است.»
شرط آمادگی ذهنی یعنی اینکه اکثریت مردم در مورد چگونگی « دموکراسی، عدم تبعیض، عدالت اجتماعی، اداره ی امور محلی خود» توافق داشته باشند .
« سازمان یابی» بدین معناست که بتوانند « ائتلافها و اتحاد ها و جبهه های» وسیع و بزرگ تشکیل بدهند.
در غیر اینصورت انقلاب رخ میدهد و آینده ی جامعه بستگی به « تصادفات» پیدا میکند. در تصادفات هم دیکتاتوری جای دیکتاتور قبلی را پر میکند.
تصادفاتی از نوع آلترناتیو سازی «خارجی-داخلی» مثل جریان خمینی، ربوده شدن قدرت توده توسط « یک گروه» و حذف نیروهای دیگر، بار مثل حرکت خمینی ستها، کودتا، جنگ داخلی مثل سوریه و غیره.
در همه ی این حرکات مقصر « خود مردم و افراد سیاسی» هستند که ضعف « ذهنی و سازمانی» را رفع نکرده میخواهد در جامعه تغییر مثبت ایجاد کنند. که کاری ست تصادفی.
خود افتاده را گریه نه شایاست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید