اگر از اشخاص که ازدواج نکرده اند بپرسید که برای چه می خواهند ازدواج کنند ؟ تقریبا همه آنها خواهند گفت که ، برای اینکه همدمی داشته باشیم ، تا از طریق او بتوانیم ، معنی عشق را درک کنیم و از طریق او بیاموزیم و بفهمیم که چگونه در زندگی مسوولیت خوشبختی دیگری و دیگران را بعهده بگیریم .
البته خوشبختی واژه ای نامحدود است ، اما اگر بخواهیم آن را در سطح یک زندگی معمولی توصیف کنیم ، همان معنای عشق ، احترام و تفاهم و برطرف کردن نیازهای یکدیگر را می دهد .
اینجانب، تضمین می کنم ، اگر هر انسانی بتواند ، نیازهای شخص مقابل خود را درک و به آن پاسخ صحیح بدهد، معنای ازدواج را درک کرده است و اگر هر چه غیر از این هدف ، در نیت ازدواج مستتر باشد، آن را به دروغی محض تبدیل می کند و دروغ همانا و ابطال ازدواج همانا .
از آنجا که در این زمانه، نیازهای انسانی ، بسیار پیچیده تراز زمان های پیشین هست ، طبیعی می باشد که، روابط انسان ها هم پیچیده بشود ، و اگر ما در راستای درک نیازهای انسانی یکدیگر مهارت های لازم را کسب نکنیم ، روابط ضعیف ، حتی محکوم به شکست خواهند شد .
فی المثل کی در دنیای قدیم مرسوم بود که همسران برای هم تکس بفرستند و با استیکرهای مختلف حالات روحی خود را نشان دهند؟
کی در دنیای قدیم مادران ما می توانستند به همسرشان بگویند بیا اشعاری را که نوشته ام و مردم تحسینش کرده اند بخوان ، بدون شک اگر اینچنین بود اول پدرهای ما می رفتند ببینند که اینهایی که لایک کرده اند مردند یا زن ، و در انتها هم کلی حرف و حدیث و داستانهای جنایی از داخلش بیرون می آمد .
یا اینکه آیا واقعا مرسوم بود که پدران و مادران بعنوان دو همدل و دو دلسوز بنشینندفقط به فقط به حرفهای هم گوش کنند ؟ نه چنین سطحی از فرهنگ بخاطر حضور نظام مرد سالاری ، قطعا خیلی کمرنگ بود .
اما رفته رفته با حضور اطلاعات بیشتر روابط رو به لطافت های خاصی می روند و این می شود که فی المثل می بینیم حاجی آقایی وسط روز به حاجی خانمی تکس می زند که عزیزم دلم برایت تنگ شده بود و دوست داشتم صدایت را بشنوم .
امروزه روابط پر از نیازند و این نیازها، از سطح بدنهای فیزیکی گذشته اند و وارد اندام های روحی و عاطفی ما شده اند ، که جای بسی خوشبختی است .
چرا که نشان می دهد نگاه انسانها از سطح ابزار نگر به سطح هستی نگر در حال صعود است .
بسیار می شنویم و می خوانیم که می گویند در ایران طلاق زیاد شده است و همه به دنبال مادیات هستند ، اما نگارنده اگرچه از این بابت متاسف است ، ولی فی الواقع درک می کند که این طلاق ها پشتش نیاز به عشق واحترام خوابیده ، چیزی که واقعی اش وجود ندارد و حالا باید در دنیای مادیات و پول و اجناس بدنبال آن برویم .
قاعدتا سخت است که اشیا را به انسانی ترجیح دهیم ، اما ما مردم خاورمیانه خوب هم می دانیم که اگر عشقی واقعی باشد حاضریم جان را برای آن بدهیم .
براستی چگونه می توان واقعی بود و واقعی زندگی کرد و واقعی انتخاب کنیم ، تا زندگی ما منجر به اینچنین وضعیت های بحرانی ، منفی و تدافعی نشود؟؟؟
آیا با شناخت عشق می توان امید داشت که زندگی ها بهبود پیدا کنند و اعتماد بنفس های آسیب دیده یا حتی از دست رفته احیا و با بازگشت خود زندگی ها را از ورطه سقوط نجات دهند؟؟؟
هر یک از شما که همسری دارید ، همین امروز بروید کنارش بنشینید و بدون خجالت و غرور از او بپرسید ، که چه احساسی نسبت به شما دارد؟ اگر عصبانی هست ، چرا دلیلش چیست؟ و اگر شما را دوست دارد ، چرا دوست دارد؟ با خودتان نگویید ، من که می دانم ، پیشداوری نکنید ، اجازه بدهید او از احساساتش حرف بزند . به او بگویید شما در امنیت هستید و من فقط می خواهم به تو گوش بدهم و تو را درک کتم ، لطفا به من اجازه بده احساس تو را ببینم . اگر رنجشی هست بیا با هم به آن نگاه کنیم و آنگاه شما معجزه کلام خود را خواهید دید . چرا که در گوش دادن اینچنین ، نفس شما محو شده و عشق حضور پیدا می کند ، و در چنین مرتبه ای از گفتگو و ارتباط بسیاری از ناپاکی ها پاک می شوند .
تنها و تنها با عشق روابط انسان ها معنا دارد ولی اگر در همین مرحله ارتباطی، شما با شنیدن رنجش های طرف مقابل خود ، حالت دفاعی ، یا احساس گناه پیدا کنید ، در محاصره بی اعتمادی قرار گرفته و درنهایت هم از هم فاصله خواهید گرفت .
اینها تنها مثال هایی هستند اما ما باید یادمان بماند که هیچکدام ما کامل نیستیم ضعف های بسیاری داریم که بتنهایی قادر به حل مشکلات خود نیستیم ، چنانچه هم در روابط دچار ضعف شدید هستیم بر ما واجب هست حتما به روانشناس و یا روان دمانگر مراجعه کنیم .
حضور عشق و شناخت آن برای همه انسان ها از اوجب واجبات است ، و حتی در دنیای سیاست هم
عشق معنی همبستگی می دهد که به واسطه آن ملت ها می توانند با یکدیگر جهت های درست زندگی را برای سرنوشت خود تعیین کنند . و البته در زندگی فردی هم ،عشق هم جهت کردن انرژی های دو انسان است در راستای رسیدن به وحدت همبستگی و سعادت.
در دنیای سیاست ، هر چقدر فاصله انسان ها بیشتر باشد ، و اهداف مردم پراکنده تر ، سیاستمدارن عوام فریب خوشحالتر هستند ، و البته همیشه گرد خود چاپلوسانی دارند که قدرت آنها را تحسین می کنند ، اما در حالت سازنده و طبیعی اگر کشوری بخواهد مقتدر باشد ، باید قدرت در دست کسانی باشد که پذیرای همه آحاد مردم هستند و در واقع آنها سعی می کنند ، قدرت خود را با قدرت مردم به ازدواج در آورند .
در چنین حکومت ایده آلی هست که، قطعا هیچ کشوری حق تجاوز به آن را بخود نمی دهد . اما اگر دیدید، قدرت حکومتی با سرکوب و ایجاد شکاف و چند دستگی حاصل می شود ، باید دانست سیاستمداران آن کشور عملا می خواهند ، کشور را به ورطه فنا سوق بدهند .
در اینصورت است که مشابه وضع فعلی ، رفته رفته خواست ملت به خواست ملت ها تبدیل خواهند شد .
علی ایحال، از بحث اصلی دور نشویم ، باید گفت ، چه آنهایی که ازدواج کرده اند و چه آنهایی که ازدواج نکرده اند ، خوب است که بنشینند و نیازهای خود را بررسی کنند و ببینند ، چگونه می توانند ، راهی پیدا کنند ، تا زندگی آنها به مسیری درست هدایت شود ، مسیری که هر انسانی دوست دارد از خلل آن ، احساس شادی توام با آرامش را تجربه کند ، و بیاد داشته باشیم ، تا ما شروع به خودشناسی نکنیم ، هرگزعشق و سعادت بطرف ما رو نخواهد آورد و در زندگی مانند باد سرگردان ، وقت خود را به بطالت و بعضا در راه فساد بهدر خواهیم داد.
امید است که قدر زندگی را بدانیم و به کمک یکدیگر به روی حقیقت لبخند بزنیم .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید