نتیجهی انتخابات ریاستجمهوری دقایقی پیش اعلام شد و حسن روحانی توانست با کسب 57 درصد آراء پیروز این انتخابات لقب بگیرد و برای چهار سال دیگر در رأس قوهی مجریهی جمهوری اسلامی باقی بماند. صحنهی این دوره از انتخابات ریاستجمهوری طوری پیش رفت که گویی رقبا، در «مخالفت» و «دشمنی» با یکدیگر، هیچ «رحم» و «شفقتی» ندارند! اما در پشتِ سطح پدیداری، چه روندی بر انتخابات ریاست جمهوریِ اردیبهشت 96 حاکم بود؟
1
در تبلیغات این دوره از انتخابات ریاست جمهوری، نامزدها حملات بسیاری «شدیدی» به یکدیگر داشتند. از املاک نجومی گرفته تا حقوقهای نجومی و خانهای که برخی از نامزدها در آن زندگی میکردند، همه به عنوان مصادیقی از فساد ذکر شد. نامزدها آنچنان بیپرده به هم اتهام میزدند که بعضی وقتها مخاطب گمان میکرد که تا ثانیهای دیگر، کار به زد و خورد و درگیری فیزیکی میکشد! با این همه، به طرز شگفتانگیزی در سطح روایتهای کلان، در سطح استراتژیهای کلانی که دولت باید دنبال کند، در سطح گرایشات دولت در سیاست خارجی و منازعات ژئوپلیتیک، و در سطح پارادایم حاکم بر «توسعهی اقتصادی» نزاعی در کار نبود.
برادر رئیسجمهور یا خانوادهی شهردار تهران، سوژهی مناسبی برای یک «حملهی اساسی» بود، اما مناظره به برجام که میرسید انتقادات در این سطح مطرح میشد که تنها مشکل این است که «چِک برجام» «نقد» نشده است و «دولت اصولگرای» رئیسی می تواند این «چک» را «نقد» کند. به خصوصیات غالبِ مناظرههای انتخاباتی که توجه کنیم، کسی این فرضیه را مطرح نمیکرد که دولت روحانی در لوای برجام، جمهوری اسلامی را دو دستی به آمریکا تقدیم کرده و با این معاهده رسماً «تغییر رفتارِ» جمهوری اسلامی، یا «استحالهی» آن، چیزی که آمریکاییها مدتهاست به دنبال آن هستند، حاصل شده است. کسی نمیگفت برجام، حلقهی ابتدایی در تبدیل دولت جمهوری اسلامی به یکی از اقمارهای آمریکا است و به زودی این حلقه به حلقههای دیگری پیوند میخورد. کسی این فرضیه را مطرح نمیکرد که دولت روحانی، بعد از «دست شستن از توان هستهای در قضیهی برجام»، سوریه و دولت این کشور را به پشیزی به آمریکا خواهد فروخت و آن را «وجهالمصالحه» قرار خواهد داد تا از این طریق بتواند به یک «دولت متعارف» تبدیل شده و در «جامعهی جهانی» ادغام شود.
آنکه از 4 درصدیها و 96 درصدیها میگفت، سریعاً اذعان میکرد که کلانسرمایهدارها، انحصارات بزرگ، سرمایهداران ریز و درشت، «تولیدکنندگان و تجار» و غیره جزو این 4 درصدیها نیستند و تنها «رانتخواران» و «مفسدان اقتصادی» در این دایره میگنجند. او که مدعی بود، «دولت مردم» یا «دولت 96 درصدیها» را تشکیل خواهد داد، آنچنان از عدم اقبال 96 درصدیها به خود مطمئن بود، که زودتر از نامزدِ «4 درصدیها» کنار کشید و صحنهی انتخابات را به سایرین واگذار کرد.
حتی این فرضیه مطرح نشد که «اهالی فتنه»، در دولت جا خوش کردهاند و قصد دارند که کاری را که در 88 در خیابان نتوانستند انجام دهند، با استقرار در دولت به صورت تدریجی انجام دهند. گفته نشد که سبزهای مستقر در دولت، همان پروژهی تغییر رژیم سال 88 را با ابزار دیگری به پیش میبرند و با استقرار در دولت، چون موریانه، پایههای نظام جمهوری اسلامی را میخورند تا ابتدا با «تغییر رفتار» جمهوری اسلامی، استحاله تکمیل شود و پس از این استحاله، اصلاً مهم نیست که تغییرِ شکلِ رژیم صورت بگیرد یا نگیرد. این فرضیه که مطرح نشد، هیچ! دولت روحانی به «بیبصیرتی» نیز متهم نشد.
از سوی دیگر، «دیپلماسی اقتصادی» و جذب شرکای اقتصادی خارجی و سرمایههای بینالمللی مورد تأکید همگان بود. قالیباف، یکی از نامزدهای جریان اصولگرا، تا آنجا پیش رفت که گفت ساختار وزارت خارجه را تغییر میدهد و یک وزارتخانهی جدید به نام «وزارت امور خارجه و تجارت بینالملل» تشکیل میدهد. محل نزاع، نه در روایتهای کلان و استراتژیها، بلکه در کارآمدیِ پیگیریِ یک روایتِ کلانِ موردِ توافق بود. دولت به «پیر بودن، به تنبل بودن و فَشَل بودن» متهم شد، به «ناکارآمدی» و «فساد»، آنهم نه فساد سازمانیافته و سیستماتیک، بلکه فسادِ موردی، متهم شد.
نقدها به رئیسجمهورِ مستقر از این زاویه مطرح شد که دولتاش «ناکارآمد» است، نمیتواند شغل ایجاد کند، به اندازهی کافی از «توان داخلی» استفاده نمیکند و با این دولت نمیتوان به اهداف «چشمانداز بیست ساله» یا «برنامهی ششم توسعه» دست یافت.
روایت کلانی در مقابل روایتِ مستقر پیشنهاد نشد! بلکه نامزدهای منتقد میگفتند که این دولت نمیتواند این روایتِ مورد پذیرش را با «کارآمدی» دنبال کند. نامزدها «بیمحابا» یکدیگر را «متهم» میکردند، اما این متهم کردن، در سطح صورت میگرفت و به عمقی که حاکی از پیشنهادِ یک روایتِ بورژوایی جدید یا یک استراتژیِ بورژواییِ جدید باشد، نمیرسید. کاری به این نداریم که ترامپ در چندین ماهی که در کاخ سفید مستقر بوده چه کرده و چه عملکردی داشته است؛ اما در مقابل، او در «مبارزات انتخاباتیاش» یک روایت کلان جدید را مطرح کرد؛ او جهانیسازی، «تجارت آزاد»، پیمانهایی که آمریکا عضو آنهاست و حتی نظامی که اتحاد آمریکا با همپیماناناش بر آن مبتنی است را به چالش کشید. او صراحتاً از متحدانی میگفت که آمریکا را میدوشند؛ شعار ترامپ تا حدی به این شباهت داشت: «نه ناتو، نه عربستان، نه آلمان، جانم فدای آمریکا». حرفهای او شعار «نه غزه، نه لبنانِ» جنبش سبزیها را به ذهن تداعی میکرد. ما در تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری ایران شاهد چنین چیزی نبودیم.
2
چرا شاهد چنین چیزی نبودیم؟ واضح است چون چنین دعوایی وجود نداشت. چنین فرضیههایی وجود نداشت. این برداشت از برجام، در ذهن یکی از جناحهای کلانِ بورژوازی وجود نداشت که برجام، «ستون پنجم» آمریکا و غرب در جمهوری اسلامی است و این معاهده، حلقهی نخستین در «روند تسلیم شدن جمهوری اسلامی به غرب» است. این برداشت وجود نداشت که رئیسجمهور و دولت مستقر، همان پروژهی «تغییر رژیمِ» سال 88 را دنبال میکنند و همچون موریانه به دلِ پایههای جمهوری اسلامی افتادهاند.
بر سر روایت کلان در این انتخابات، بین جناحهای کلان بورژوازی، اجماع وجود داشت. حتی بر سر «آزادی اقوام و اقلیتها» هم اجماع وجود داشت! نشانههای افول هژمونی در این انتخابات دیده نمیشد. ممکن بود بخشهای حاشیهای این جناح یا آن جناح بورژوازی، فرضیههایی از سنخ چیزهایی که در بالا آمد را در ذهن داشتند، اما این فرضیهها، صرفاً حاشیهای بود و بر ذهنیتِ هیچ کدام از جناحهای مسلط نبود. این فرضیهها در حد گمانهزنیهایی حاشیهای باقی مانده بودند، نه در حدِ نظریاتی که اساس رفتارِ این جناحها از آنها منبعث شود. اساس رفتار و تصمیمات این دو جناح کلان بورژوازی، جناحهای اصولگرا و اصلاحطلب، بر چنین فرضیاتی مبتنی نشده بود. آنها روایت کلانی که از جنبهی اقتصادی، اقتصاد ایران باید «درونزا» و «برونگرا» باشد و مسیر توسعهی صنعتیِ بورژوایی را طی کند، از جنبهی سیاست داخلی باید اقوام و اقلیتها بتوانند با زبان خود حرف بزنند و خدای خود را پرستش کنند و برخی مناصب دولتی نیز به آنها داده شود، تلگرام و برخی دیگر از شبکههای مجازی باید آزاد باشند؛ و از جنبهی سیاست خارجی «هم ظریف سودمند است و هم سردار قاسم سلیمانی» را پذیرفته بودند. آری، چنین روند کلانی بر انتخابات ریاست جمهوری ایران حاکم بود.
در این انتخابات بر سرِ پذیرشِ سازوکارهای حل اختلاف بین دو جناح کلان بورژوازی، اجماع وجود داشت. شورای نگهبان و شورای عالی امنیت ملی مورد پذیرش بود. در برجام، «دلواپسان» در نهایت به رأی شورای عالی امنیت ملی تمکین کرده بودند؛ و در این انتخابات، علیه شورای نگهبان لشکرکشیِ خیابانی صورت نگرفت. برقراری اجماع بین جناحهای کلان بورژوازی به معنای نبود اختلاف نیست، بلکه به این معناست که طرفین بر سر سازوکاری که باید از طریق آن، اختلافات خود را رفع و رجوع کنند، فعلاً توافق نظر دارند. اجماع به معنای پایان رقابتهای درونِ بورژوازی نیست؛ بلکه به این معناست که بر سر یک روایت کلان، اجماعی کلی وجود دارد و اختلافات احتمالی از طریق سازوکارهای تمهیدشده و اندیشیده شده «حل» میشود.
بخشی از چپ که عادت کرده جمهوری اسلامی را بر اساس نزاع آشتیناپذیر بین دو جناح بزرگِ سیاسی درک کند، این تصویر را نخواهد پذیرفت. آنان به هیچوجه نمیپذیرند که در جمهوری اسلامی هم امکان اجماع بر سر روایتهای کلان و استراتژیها وجود داشته باشد. آنان همواره جمهوری اسلامی را در شرایط نبودِ هژمونی و نبود اجماع بین جناحهای کلان بورژوازی، «تحلیل» میکنند. آنان جناحهای کلان بورژوازی در جمهوری اسلامی را طوری «تحلیل» میکنند که انگار این جناحها اصلاً نمیتوانند بر سر رئوس اصلی یک سری منافع طبقاتی یا یک روایت کلانِ بورژوایی با هم به تفاهم و اجماع برسند. بنابراین، آنان در هر حرکت شاخص و عمدهی جمهوری اسلامی نوعی فروپاشی را میبینند: در برجام، «از دست دادن نفوذ منطقهای» و «تسلیم محض به آمریکا» را میبینند و در رد صلاحیت احمدینژاد، یک بحران سیاسیِ تمام عیار که به زودی یقهی جمهوری اسلامی را میگیرد و جمهوری اسلامی را به نام «آرمانهای انقلاب اسلامی»، خلعید میکند. آنان جمهوری اسلامی را چه اجماع بین دو جناح کلان بورژوازی وجود داشته باشد و چه نداشته باشد، بر اساس شرایطی که «اجماع امکانناپذیر است»، «تحلیل» میکنند. آنان برای تحلیل جمهوری اسلامی، عنصر تاریخی را کنار میزنند و با یک اصل موضوعه، با اصلی فراتاریخی، به سراغ «تحلیل» این دولت میروند. افول و عروج هژمونی در جمهوری اسلامی در تحلیلهای آنان جایی ندارد، چرا که «اجماع بر سر روایتهای کلان هیچ وقت بین جناحهای کلان بورژوازی ایران برقرار نبوده و از این به بعد نیز برقرار نخواهد بود».
3
در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری، پویایی دولتِ جمهوری اسلامی خود را بار دیگر نشان داد و بیش از 40 میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. صحنهی انتخابات در جوامع کنونی، عرصهی نمایش دموکراسی بورژوایی و جامعهی به اصطلاح «آزاد» است. دولتها اینگونه وانمود میکنند که مردم با رأی دادن، به صورت واقعی در سیاست «دخالتگری» میکنند. در نگاه مردم و طبقات مختلف جامعه نیز در صورت عدم وجود آگاهی طبقاتیِ رشدیافته، این توهم وجود دارد که با شرکت در انتخابات ارادهی سیاسیشان تحقق و تعین مییابد و انتخابات به نوعی عرصهی تجلی «حق تعیین سرنوشت» است. اما در پس این ظاهرِ فریبندهی انتخابات، با سازوکاری روبرو هستیم که سعی دارد تضادهای طبقاتی را پنهان کرده و راه را برای ورود گفتمانی بورژوایی برای به دست گرفتن ابتکارِ عمل طی مدت معینی فراهم سازد. در واقع، تحت هر شرایطی در جامعهی سرمایهداری، فتیشیسمِ انتخابات و بتشدگی آن این است که انتخابات، به عنوان یک جنبه از جامعهی سرمایهداری و به عنوان یک عنصرِ آن جامعه، همچون فرآیندی ظاهر میشود که گویی میتواند به عنوان سازوکاری ورایِ سیستمِ موجود عمل کند و همه چیز را از ریشه تغییر دهد و حتی شاید با حضور و حمایت از نامزدی خاص، «دنیایی نو» پدید آید یا از وقوع «شرّی تباهکننده و خانمانسوز»، ممانعت به عمل آید. هر چهار سال یکبار، توسط جریانات بورژوایی، این بتپرستی، مو به مو تبلیغ و ترویج میشود.
از طریق این فتیشیسم است که تجدید حیاتِ هژمونیِ دولت سرمایهداری صورت میگیرد. تا زمانی که مبارزهی طبقاتی تا آن سطوح سیاسی ارتقاء پیدا نکرده که بتواند با ابتکار عمل طبقهی کارگر، این فتیشیسم را در هم بشکند، یا مبارزهی بین جناحهای کلان بورژوازی آنچنان عمیق نشده که هریک بخواهند روایت کلان متفاوتِ خود را به عنوان روایتِ مسلط، بر کل جامعهی سرمایهداری تحمیل کنند، انتخابات به عنوان یکی از بهترین سازوکارها برای تجدید حیات هژمونی بورژوایی عمل خواهد کرد.
در این دوره از انتخابات نه مبارزهی طبقاتی پرولتاریا تا آن سطح گسترش پیدا کرده بود که این فتشیسم را در هم بشکند و نه مبارزهی بین دو جناح کلان بورژوازی تا حدی عمیق شده بود که جنگ بر سر هژمون کردن روایتهای کلانِ متفاوت، دَر بگیرد.
4
با این حال، بین دو جناح کلان بورژوازی ایران، همچنان در صحنه انتخابات رقابت وجود داشت. اجماع بر سر یک روایت کلان به معنای پایان رقابتها نبود. آنان بر سر اینکه کدام یک باید مدیر و مجریِ پیادهسازی روایت کلان باشند، و این که با کدام شیوهها و ابزارها باید این روایت دنبال شود، به زد و خورد پرداختند. این که، کدام جناح برای پیشبرد این روایت، «صالحتر» است و «کارآمدی» بیشتری دارد، محل نزاع بود. در این که طرفین باید به سازوکارهای حل اختلاف پایبند باشند، نزاعی وجود نداشت اما در مورد اینکه هرکس باید چه جایگاهی در این سازوکار داشته باشد و قوهی مجریه به چه جناحی برسد، رقابتی واقعی وجود داشت.
آنان تمام تلاش خود را کردند تا در این رقابت پیروز شوند. از تمام ابزارهای تبلیغاتی استفاده شد! «رقیبهراسی» در سطح وسیع، خصوصاً توسط اصلاحطلبان به کار گرفته شد. آنان از رئیسی «دیوی» ساختند که تمام «آزادیهای مدنی شهروندان» را سلب میکند و کاری میکند که «دوباره» قیمت روغن و سایر مایحتاج زندگی، «ساعت به ساعت» بالا برود. بازگشت «غول تحریم، تورم و جنگ» مرتباً به مخاطبان یادآوری میشد. «یک ثانبه رأی میدهید و سایهی این غولها را برای چهار سال دیگر از سر کشور دور میکنید». این بود ماشین تبلیغات اصلاحطلبان!
در مقابل، طرف دیگری وجود داشت که میگفت هدفش «بازگشت به گذشته» یعنی «به دوران تحریم و تورم» نیست. این جناح وعدهی «نقد کردن چک برجام» را میداد؛ وعدهی «ایجاد میلیونها شغل» را میداد و از «سه برابر کردن یارانههای نقدی» سخن میگفت.
در نبود آلترناتیوی کارگری که در سطحِ سیاسیِ کلان جامعه پیش کشیده شود، یکی از این جناحها اقبال عمومی بیشتری یافت و پیروز صحنهی انتخابات شد. باتوجه به فضای عمومی هفتهی آخر تبلیغات ریاستجمهوری، پیروزی حسن روحانی قابل انتظار بود. روحانی هم بر «رقیبهراسی» و ایجاد ترس در دل مردم سرمایهگذاری کرده بود و هم مرتب «مزایای» طرحهایی نظیر «طرح تحول سلامت» را به مردم گوشزد میکرد. «ما حداقل اگر به شما چیز زیادی برای خوردن ندادهایم، اما در مقابل، رقیب ما اصلاً مشخص نیست که شما را به کدام جهنمدرهای میبرد». «ما توانستهایم ماشین اقتصاد کشور را از دره خارج کنیم. درست سرعت لاکپشتی است؛ اما لطفاً بگذارید سرعت این ماشین را در چهار سال آینده بیشتر کنیم». در نهایت، فتیشیسم انتخابات و توهمِ رقم زدن سرنوشت در چند ثانیه و از طریق صندوقهای رأی، کارگر افتاد، میلیونها نفر به «صحنه» آمدند و در نهایت در رقابتی «نفسگیر»، روحانی برای چهار سال دیگر رئیس جمهور ایران باقی ماند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید