در حالی که رویارویی و جدال باندهای قدرت و ثروت به خاطر تضاد منافع در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران شکل جدیدی به خود گرفته و طرفین همدیگر را به بیکفایتی در مدیریت بحران، تخملقپراکنی سیاسی، تاراج اموال عمومی در قالب مسکن مهر، افشای رانت خانوادگی و بستنشینی و حمله به بستنشینی و... متهم میکنند، مردم ایران شکل جدیدی از اتحاد و همبستگی مردمی برای کاهش دردهای آسیبدیدگان زلزلۀ غرب کشور را به نمایش گذاشتهاند؛ همبستگی و همیاری که نشان از پایین بودن اعتماد عمومی به نهادهای حاکمیتی مرتبط با مسئلۀ بحران زلزله دارد.
اگر اقبالی هم به نهادی مانند هلال احمر وجود دارد شاید به خاطر آن باشد که این نهاد جنبۀ مردمیتری نسبت به بقیۀ ارگانها دارد و با صلیب سرخ جهانی و نهادهای بینالمللی در ذهنها بازنمایی میگردد.
مردم شاید حق داشته باشند به مدیریت بحرانی که خود بحرانزاست اعتماد نکنند. البته این بیاعتمادی در کوتاهمدت شکل نگرفته است و محصول عملکرد ضعیف دولتها در شرایط مشابه در گذشته است. خاطرات دردناک زلزلههای رودبار، بم و ورزقان در گذشته نشان از سوءمدیریت دولتها تاکنون دارد و دامنۀ بیکفایتی از دولت رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد را دربرمیگیرد و کارنامه و سوءمدیریت دولت روحانی در زلزلۀ اخیر فقط شکاف را عمیقتر نموده است.
بخشی از این بیاعتمادی محصول روایتهایی است که از طریق حامیان زلزلهزدگان در گذشته به امروز منتقل شده است، به خصوص کسانی که به صورت داوطلبانه در بم و ورزقان و اهر حضور داشتند شاهد فقدان مدیریت از سوی جناحهای حاکم (خاتمی و احمدینژاد) در دورۀ قدرت در مدیریت بحران بودهاند. با انتقال مشاهدات و تجربههای افراد مستقل و داوطلب در بم و ورزقان از بیدرایتی و سوءمدیریت از حوادث دیروز، طبیعی است که امروز کمکهای مردمی را به سمت کمک مستقل از دولت و نهادهای حاکمیتی سوق دهد.
اما این شکل از کمک مردمی اگرچه قابل تقدیر و ستایش است، چون فاقد مدیریت و برنامهریزی و سازماندهی از پیش تعیینشده است قادر نخواهد بود مطابق با نیازهای واقعی آسیبدیدگان بحران را مدیریت نماید. به خصوص اینکه در هفتههای آتی آسیبدیدگان با بحرانهای جدیدی در ابعاد مختلف روبرو خواهند شد. ازاینرو به نظر میرسد بایستی کمکها سازماندهیشده و هدفگذاریشده صورت گیرد. در اینجاست که نقش نهادهای مدنی مستقل ضروری است و این نهادها میتوانند بخشی از بحران را مدیریت نمایند، به خصوص نهادهایی که در زمینهٔ حقوق کودکان و زنان فعال هستند و در جهت قدرتافزایی زلزلهزدگان با تأکید بر نیروهای بومی حرکت میکنند.
خاطرات دردناک زلزلههای رودبار، بم و ورزقان در گذشته نشان از سوءمدیریت دولتها تاکنون دارد و دامنۀ بیکفایتی از دولت رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد را دربرمیگیرد و کارنامه و سوءمدیریت دولت روحانی در زلزلۀ اخیر فقط شکاف را عمیقتر نموده است.
اما در شرایط موجود هیجان و شوق امداد بر افکار عمومی به مدد رسانههای رنگارنگ و شبکۀ اجتماعی حاکم است. معدود تشکلهای موجود و مستقل هم دیده نمیشوند. در چنین شرایطی سلیبریتیهای عرصههای مختلف و افراد سیاسی میداندار جمعآوری کمک میشوند و با توجه به حمایتهای رسانهای، طبیعی است که فراخوان آنان با اقبال عمومی روبرو شود، اگرچه در فاز اول امدادرسانی و حضور این افراد و کمکهای ارسالی میتواند برای رفع نیازها در سوءمدیریت دولتی مؤثر باشد ولی به نظر میرسد حضور آنان و نوع برخوردشان با مسئلۀ بحران زلزله جنبۀ موقت و ناپایدار دارد. پس کمکهایی میتواند در این زمینه مؤثر باشد که پایدار باشد و وضعیت آسیبدیدگان را رصد نماید و با توجه به نیازهای مرحلهای برنامهریزی و اقدام نمایند.
با این رویکرد است که معلمان و تشکلهای صنفی بایستی به مسئلۀ وضعیت آسیبدیدگان، به خصوص در بعد آموزشی و حقوق کودکان، ورود نمایند. در همین راستا، اعلام کمپین سراسری حمایت از زلزلهزدگان توسط شورای هماهنگی تشکلهای صنفی ایران با هدف تأثیرگذاری بر وضعیت کودکان و زنان امری قابلتحسین است، به شرطی که از روندی پایدار و برنامهمحور برخوردار باشد و دستخوش احساسات و شور زودگذر نگردد.
از سویی، وجود کانون صنفی معلمان در کرمانشاه و کردستان و پویایی و پیشقدمی آنها در شناسایی و نیازسنجی آسیبدیدگان و توزیع مناسب خدمات، مستندسازی و ارائۀ گزارش از طریق شورای هماهنگی به بدنۀ اجتماعی معلمان میتواند الگویی مناسب از همیاری و کمک نهادهای مدنی مستقل باشد. معلمان در سراسر ایران حضور دارند. آنان طی سالهای اخیر در بیانیهها و تجمعات خود از طریق تشکلهای صنفی اعلام نمودهاند که در کنار مشکلات معیشتی خود دغدغۀ فراوانی برای کودکان دارند. تأکید بر برخورداری عادلانۀ همگانی از یک آموزش رایگان و باکیفیت و برخورداری از کالبد آموزشی استاندارد و ایمن برای دانشآموزان از مرکزیترین مطالبات آموزشی فعالان صنفی بوده است. اکنون نیز بهترین فرصت است که این مطالبۀ درست و اصولی در سرلیست خواستههای معلمان و تمام اقشار اجتماعی و فعالان مدنی قرار گیرد و از دولت بخواهند به جای توجیه بیعملی خود در بازسازی مناطق آسیبدیده، اصول اولیه و بدیهی استانداردسازی و ایمنسازی ساختمانها، به خصوص مراکز آموزشی و درمانی را رعایت نماید.
اگر تشکلهای صنفی معلمان میخواهند حضوری پایدار برای عبور از بحران در منطقه داشته باشند، ضمن مطالبهمحوری بیوقفه، آنچه باید به عنوان اصولی بدیهی سرلوحۀ کار قرار گیرد احترام به حفظ کرامت انسانی آسیبدیدگان با توجه به ویژگیهای بومی، فرهنگی، قومی و مذهبی آنان و رعایت حقوق کودکان است.
از سوی دیگر، معلمان و شورای هماهنگی نباید توان مالی و میزان کمکهای نقدی جمعآوریشدۀ خود را با مبالغ هنگفت افراد مشهور مقایسه نمایند، چراکه مخاطب فراخوان شورای هماهنگی اکثریت معلم هستند، افرادی که خود زیر خط فقر زندگی میکنند، اما مخاطبان سیاسیون و افراد مشهور عموم مردم و از سرمایهداران و دلالان بازار و سیاست هستند. آنها از پوشش رسانهای گسترده از شبکههای تلویزیونی منوتو تا بیبیسی و صداوسیما برخوردارند و موضع انتقادی هم نسبت به وضعیت موجود ندارند، اما تشکلهای مستقل صنفی هم نسبت به وضعیت موجود، به خصوص در بعد آموزشی، موضع انتقادی دارند هم پوشش رسانهای داده نمیشود و هم کمتر برای عموم و حتی معلمان شناختهشده هستند، چراکه سنت سرکوب کار جمعی و ممانعت از تشکلیابی مستقل و کار تشکیلاتی یکی از علل برجستهشدن افراد و شخصیتها در شرایط اینچنینی است. پس باید روی همین توان اندک برنامهریزی نمود ولی با کمکهای کوچک اما مستمر میتوان کارهای بزرگ انجام داد، به شرطی که مشارکت جمعی گسترده باشد و کمکرسانی با هدفگذاری معین و شفافیت همراه باشد.
یک نکتۀ مهم دیگر در مسئلۀ ورود معلمان به عرصۀ حمایت از زلزلهزدگان، توانمندی و تخصص آنان در کمک به بازگشت کودکان و معلمان آسیبدیده به مدرسه و کلاس درس است بهخصوص مشاوران و روانشناسان میتوانند حضور هدفمند و مؤثری داشته باشند. اگر تشکلهای صنفی معلمان میخواهند حضوری پایدار برای عبور از بحران در منطقه داشته باشند، ضمن مطالبهمحوری بیوقفه، آنچه باید به عنوان اصولی بدیهی سرلوحۀ کار قرار گیرد احترام به حفظ کرامت انسانی آسیبدیدگان با توجه به ویژگیهای بومی، فرهنگی، قومی و مذهبی آنان و رعایت حقوق کودکان است.
کودکان ابزاری برای جلب حمایت نیستند. باید با احترام به حقوق آنان بخشی از کودکیِ به یغما رفتۀ آنان را برگرداند و فراموش نکرد که اتحاد و همبستگی با سایر نهادها و تشکلهای مدنی فعال در حوزههای مختلف و تبادل تجربه میتواند شورای هماهنگی را در رسیدن به اهداف انسانی کمک نماید. *
* جعفر ابراهیمی، کنشگر صنفی معلم در ایران است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید