۱– اجرای آن موادی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی که آزادی بیان، قلم، مطبوعات و تشکیل احزاب و اجتماعات را تضمین میکند ولی به عللی، طی دو دههٔ اول انقلاب از اجرای آنها پرهيز شده بود! در واقع این ایده اصلاحطلبانه، تلاشی بود بهموقع، برای استفاده از ظرفیتهای موجود در قانون اساسی... برای گسترش آزادیهای فردی و جمعی، و توسعهی سیاسی در راستای مردمسالاری، که الحق در دور اول ریاست جمهوری خاتمی با تحمل تمام مشقات و تهدیدها و ناجوانمردیها به اجرا درآمد، و به تغییر و تحولی بس مهم در دید مذهبی و سیاسی و مبارزاتی ملت ایران منجر گردید تا حدی که نگاه به غرب و آمریکا هم از اساس و پایه تغییر کرد؛ در معنا جمهوریت و جناح مردمی «نظام»، دست در دست ملت ایران با انقلابیگری و خشونتطلبی و انحرافات سیاسی ایدئولوژيکی، بهطور جدّی خداحافظی و قطع ارتباط نمود و در نتیجه: ایدهٔ آزادی و خواست دمکراسی، ضرورت جدايی دین از دولت، و تعهد به اجرای مفاد اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر در جامعهٔ ترقیخواه ایرانی، نهادینه گردید و بهعنوان واقعیتی غیرقابل انکار،در مقابل استبداد ولی فقیه و عوامل او قرار گرفت!
۲– نهادینه کردن ایدهی مبارزه مسالمتآمیز، و پرهیز از هر نوع عمل خشونتآمیز در جنبشهای سیاسی و مطالباتی و مدنی که امری حیاتی و ضروری برای کسب آزادی و تاسیس دموکراسی ست، هدف بعدی حرکت اصلاحطلبی بود که مورد تأیید ملت خسته از خشونت قرار گرفت و به خوبی متحقق شد!
۳ -آشتی دادن تودهی ملت ایران با صندوقهای رأی، و تبدیل امرانتخابات به ابزار اصلی تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی... سیاست اصلاحی دیگری بود که نهادهای انتخابی و سازمانهای مردمی را در برابر نهادهای انتصابی و سرکوبگر تقویت کرد و میدان قانونی فراخی را در اختیار مردم قرار داد تا با وجود تقلبات و تبعیضات و محدودیتهائی که در سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی موجود است، نه با تحریم، بل با شرکت در انتخابات با بیعدالتیها مبارزه کنیم، و از این راه، فریاد اعتراض خودرا به گوش مردم ایران و جهان برسانیم. حرکت میلیونی تودهی ایرانی علیه تقلب انتخاباتی سال ۱۳۸۸ش، که در نوع خود از عظیمترینها محسوب میشود، دستآورد روشن شرکت مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری بود که هنوز که هنوز است سبز است و موثر و زنده! نتیجه اینکه:
حرکت اصلاحاتی طی دو دهه از حیات خود در تغییر و تحول ملی و توسعهی سیاسی، نقشی بینظیر داشته، و افکار اصلاحطلبانه هم به درستی جا افتاده؛ اما این تلاشهای اصلاحطلبانه اساساً در زمینهی رفتار و کارکردها بوده تا ساختارها؛ یعنی اصلاحاتی که تاکنون صورت گرفته، در ملت و نهادهای انتخابی موثر بوده، نه در ساختار دستگاه استبدادی ولایت فقیه که سال به سال فاسدتر و بدتر و سرکوبگرتر میشود... ازینروست که گفته میشود: حالا که علی خامنهای و نهادهای تحت امر او عامل اصلی مشکلات و مصائب ملی و بینالمللی ما هستند، پس ضروریست که استراتژیستها و سران اصلاحات سیاسی به دوره تعارف با خامنهای پایان بدهند، و حرف دل ملت را، که حذف ولایت فقیه از «قانون اساسی» و برداشتن خامنهای از تخت قدرت و حکومت است با صراحت تمام بیان کنند.
در رسیدن به این هدف حیاتی، هیچ احتیاجی به اعمال فراقانونی یا غیرشرعی نیست، همین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، همین شریعت جعفری هم اجازهی ورود به چنین مبارزهی مسالمتآمیزی را میدهد، قدم اول در این پیکار قانونی و ملی، برنامهریزی جهت بحث سیاسی و گفتوگوی علنی برسر ولی فقیه و ولایت فقیه است که سران جنبش اصلاحات، میتوانند گرداننده و آغازگرانش باشند.
نامهی دلیرانهی مهدی کروبی به خامنهای، نقد قدیانی به حضرت آقا، انتقادات مصطفی تاجزاده از ولی فقیه، و مهمتر از همه بحث رفراندمی که حسن روحانی مطرح کرد...، علائم و نشانههايی از ورود اصلاحطلبان به دور دوم مبارزاتی یعنی اصلاح ساختاری نظام و تعیین تکلیف ولی فقیه است؛ امید که اینگونه باشد!
محمد ارسی تگزاس
Mohmmadarasi@gmail.com
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید