فشرده پاسخ اين است كه: سرشت سركوبگر رژيم، ناتواني از روبه رو شدن با خواستهاي مردم، هراس از خيزشها و آتشهاي زير خاكستر و سرانجام بازكردن در و دروازه براي عقبنشينى در برابر حريفان معامله گر خارجي، رژيم را از اين اعدام و اعدامهاى ديگر ناگزير كرده است.
چرا و چگونه؟
در پي يك كارزار وسيع و بي سابقه سياسي و حقوق بشري داخلي و جهاني براي جلوگيرى از اعدام نويد افكارى، سرانجام رژيم در صبح امروز او را به دار كشيد.
در يك نگاه ديالكتيكي، پديدههاي صحنه سياسي را نمىتوان و نبايد از هم جدا كرد. به ويژه در زمينه رويارويى رژيم با مردم ايران، همبستگي گسست ناپذيري بين يكايك رويدادها و جنگ و گريزهاي نظامي و سياسي در ميان است.
يك پرونده خالي از گواه و دليل و آكنده از فريب و دروغ
در يك پرونده سراپا دروغ و ساختگي و خالي از هر گونه دلايل و شواهد كيفري.
در يك دادرسي ناعادلانه كه سراپا بر فريبكاري و پروندهسازي و اعترافگيري اجبارى، نه استوار كه بسيار سست و آسيب پذير بود؛ ابتدا قاضي پليد استان و سپس ديوانعالي كشور، رأي نهايي اعدام كه جز خواسته و نياز سياسى رژيم، پايهى ديگري نداشت را صادر و اجرا كردند.
پيش از اين رژيم در برابر توفان توييتري و هجوم افكار عمومي براي جلوگيري از اعدام سه جوان ديگر كه به جرم شركت در درگيرىهاي آبانماه دستگير شده بودند، عقب نشيني كرده و از اعدامشان دست كم تا اين لحظه منصرف شده است(اي بسا آنها را هم دوباره پاي چوبه دار ببرد).
سرنوشت آن پرونده سهگانه تا همينجا، رسوايي دستگاه قضايي رژيم و فشارپذيري رژيم در برابر افكار عمومي جهاني را نشان داده است.
پرسش اين است كه آيا اين روند مىتوانست در چنين رژيمي ادامه يابد؟
پس تمرگيدن رژيم از احكام پليد اعدام و كشتار چه پيامدهايى داشت و دارد؟
آيا جز اين است كه همان يك فقره عقب نشيني موقت از اعدام سه جواني كه مثل نويد يك پرونده ساختگي داشتند، در جامعه موجي ايجاد كرد كه خانوادهها دريافتند ميتوانند و بايد در برابر ستمگري و فريبكاري و اعترافگيرىهاي اجباري از زندانيان بايستند و دستگاه قضايى و سپاه سركوبگر رژيم و ضابطان و مأمورانش را رسوا سازند؟
چرا و چگونه بود كه بهيه نامجو، مادر نويد افكاري از افكار عمومي ايران و جهان براي نجات فرزندش خواستار كمك و همراهي شد؟ (تعجب نكنيد كه رژيم خانم بهيه را به جرم جاسوسي و همدستي با بيگانگان موهومي كه به او پول داده بودند، محاكمه و مجازات كند!!)
چه شد كه خود نويد افكاري در بيان بسيار شيوا و گيرا و كميابي، سرشت سركوبگر و جنايتكار اين رژيم را به تصوير كشيد و گفت: «براي طنابشان گردنى ميخواستند و مرا برگزيدند!»
از اين گوياتر سرشت نابودگر و ضدانساني رژيم را كدام شاعر و نويسندهى زبردستي تصوير كرده است؟
بعد از آن، چرا و چگونه بود كه روشنگرىها پيرامون تلاش بازجويان رژيم براي جلوگيري از اعدام علي يونسي و اميرحسين مرادي، حتي از سوي وكلايي كه در ايران بايد سكوت كنند و گرنه زنداني ميشوند، اوج گرفت؟
هنگامي كه ورزشكاران بسياري در سراسر دنيا خواستار جلوگيري از اجراي حكم ا عدام نويد شدند و حتي برخي فدراسيونهاي ورزشي تهديد كردند كه رژيم را از شركت در مسابقه هاي بينالمللى كنار خواهند گذاشت، ولي فقيه و سران رژيمش چه بايد مي كردند؟
آيا رژيم حاضر است بقاي رژيمش را با مناسبات سالم و فعال با جامعه جهاني و شركت در مسابقات ورزشي معامله كند؟
آيا ادعاهاي غرب عليه رژيم تنها منافع و تضادهاي منافع با اين رژيم از اتمي تا موشكي و دعواهاي منطقهيى، پيرامون نقش ويرانگر سپاه پاسداران در عراق و سوريه و لبنان و يمن در بر نمىگيرد؟
بعد از اينها و بسيار تجارتهاى ديگر... آن هم زماني كه ديگر هيچ راهي باقي نمانده باشد، حاكمان كشورهاي ديگر كه خود بندهي پول و سرمايهاند و از اين جهت با رژيم حاكم دستشان در يك كاسه است، به ياد حقوق بشر و دفاع از حقوق مردم ايران ميافتند.
آيا رژيم توانايي عقب نشيني ديگري داشت؟
اگر رژيم به هر توفاني در حمايت از حقوق و آزاديهاي مردم ايران تسليم شود و عقب بنشيند، چه پيامهايي خواهد داد:
يكم: اگر در برابر حقوق مردم ايران عقب بنشيند، روزگار از هم گسيختگي را به نمايش مىگذارد و امضا ميكند كه در برابر منافع همكاسههاى خارجياش هم آماده عقبنشيني است و آنگاه فشارها شدت مىيابند.
دوم: عقبنشيني از اين حكم اعدام در داخل كشور و براي نيروهاي آزاديخواه جامعه ايران، پيام فرارفتن تا خيزشهاي ديگر و خيزش نهايي براي سرنگوني رژيم را به همراه دارد.
سوم: يك پارامتر هر چند به ظاهر پنهان و محلي را هم نبايد از نظر دور داشت كه در خيزش سراسري آبانماه98 خورشيد شيراز (شهر نويد افكارى) بر فراز ستيغهاى همه شهرهاي ايران درخشيد. پس زهر چشم گرفتن رژيم از مردم شيراز يك بار ديگر نياز و ضرورتي پرهيزناپذير براي آببندى نيروى سركوبگر محلي هم بود.
چهارم: آنها كه سالهاي پاياني دوران شاه را به ياد مىآورند، نيك ميدانند كه واپسين اعدام سياسي در اين رژيم در بهار سال1355 رخ داد و آن هم زماني بود كه محمدرضا شاه براي بقاي خودش در قدرت كه وابسته به حمايت سياسي آمريكا بود، سياست حقوق بشر كارتر را گردن نهاد. پس از آن هنگامي كه شلاق را از دست دژخيمان ساواك گرفتند، رژيمي كه تكيهگاهي جز حمايت خارجي و سركوب نداشت، روند سرازيرشدن به سوي قعر دره سقوط را آغاز كرد.
پنجم: در نيمه اول و بيشتر در نيمه دوم سال1355 كه در شهرهاى بزرگ و بهويژه در تهران، هفتهيى نبود كه از يك تا چند درگيري مسلحانه بين ساواك و چريكهاي فدايي و مجاهد خلق روي ندهد. ساواك دستور كار ديوانهوارى را به اجرا گذاشت كه عناصر درهم شكسته و بريده را در گشتهاى خود سوار مي كرد و به محض شناسايي يك مجاهد يا مبارز مخفي، از چند مترى يا دورتر و حتي از داخل خودروهاى گشتي به رگبار ميبستند. بسياري ديگر از چريكها كه مسلح نبودند، به محض روبهروشدن با نيروي دشمن در استفاده از سيانور بىگمان بودند. آمار شهيدان و جانباختگان سال 1355 از چريكهاى مجاهد و فدايى با آمار شهيدان تمام 5سال پيش از آن، از اعدام تا درگيريهاي خياباني چندان دور نيست. رژيمي كه نميتوانست از كشتار دست بردارد. صحنه بيدادگاه نظامي را از ساختمانهاى ساواك و شهربانى به خيابانها كشاند. چنان كه بعدا در سالهاي 56و57 هم كشتارها را با حكومت نظامي به خيابانها كشاند (شاعري شايد به نام برومند در اين باره خطاب به شاه كه مدعي فضاي باز سياسي و دموكراتيك شده بود سرود: از دموكراسي پشيمان گشتهايم/ مرحمت فرموده ديكتاتور شويد) هر نظام ديكتاتورى سركوبگرى به شيوه خودش از اين خاكريز به آن خاكريز جابه جا ميشود.
ششم: اما براي اين رژيم كه حمايت تمام عيار خارجي ندارد و از سوى غرب زير فشارهاي سياسي و اقتصادي براي پذيرفتن شرطهاي معامله است. تكيهگاهش تنها امر مقدس سركوب و صدور تروريسم است واز آن نميتواند گذشت. آن چه سحرگاه امروز درباره نويد افكارى رخ داده و براي ديگران هم روى خواهد داد، از اين رژيم ديكتاتورى، دستور كار ديوانهوار ديگرى در مسير سرنگونى است.
اعدام نويد، يك بيانيه سياسي دوگانه و دوسويه!
اعدام نويد افكاري، آيينه تمام قدي از سرشت و سرنوشت و ترس و هراس اين رژيم و اوضاع سياسي آن را در برابر مردم و جهانيان به نمايش گذاشت:
سرشتي كه تنها از سركوب و كشتار تغذيه و ارتزاق ميكند و از نان شب برايش واجبتر است.
حتي اگر اين رژيم روزي مجبور شود خاكريزهايي مثل لبنان و سوريه و عراق و يمن را بهطور كامل واگذارد و به داخل ايران برگردد، هم چنان كه بارها خامنهاى و ديگر سران و كاربدستان رژيم گفتهاند، جنگ نهايي آنها با مردم ايران در داخل كوچه و خيابان شهرهاي ميهن اشغال شده خواهد بود.
جنگى كه در آن جايي براي استمالت و مماشات و سازش و معامله با رژيم در كار نيست.
جنگي كه به ويژه در دي96و آبان98 مردم ايران نشان دادند، با هيچ يك از نمادها و جناحهاي اين رژيم سر سازگاري ندارند و جز با برافكندن اين رژيم از ريشه و پىافكندن يك انقلاب نوين، راه ديگري نميشناسند.
آيا تصادفي است كه اين رژيم براي جاندادن به انتخابات1400 به دست و پا افتاده و شيخك فاسد و جنايتكاري مثل كروبي را از زندان خانگي به مرخصيهاى گعده(*) و شبچره با همپالگىهايش مىفرستد؟
آيا تصادفي است كه بلندگوهاي استعمارى مثل BBC تلاش مىكنند سناريو آلترناتيو «تحولخواه» از درون رژيم را با مشت و مال و تنفس مصنوعى زنده كنند و مثل جنازه سليمان پيامبر بر سرپا نگهدارند؟
آيا رژيم از موريانهيي كه در زير پوست جامعه عصاي سليمان را رفته رفته و ذره ذره از درون خورده و پوسانده است، خبر دارد؟
رژيم بداند يا نداند، اين واقعيت را دگرگون نميكند كه اعدام نويد افكاري پيامي دوگانه دارد و بيانيه دوجانبهيي است كه رژيم خودش آن را جار زده است:
پيامي است از سوى رژيم و دستگاه قضايي و پاسداران سركوبگرش كه اعلام مىكنند به شدت از خيزشها و قيامها در هراس هستيم.
پيامي است از سوي مردم و شورشگران به رژيم تا بگويند و ميگويند و رژيم اين پيام را نيك دريافته است كه قرار نيست جز خواست سرنگوني و برافكندن رژيم و پي افكندن يك انقلاب به چيز ديگري بينديشيم.
-----------------------
(*)- اگر براي معني «گعده» در اينترنت بگرديد با اين جمله مواجه ميشويد: «بر اساس ماده ۲۱ قانون جرایمرایانهای مجرمانه این واژه به دستور کمیته فیلترینگ حذف گردیده است».
اما واقعيت گعده چيست: «گعده ،گرفته شده از قعده ی عربی است، قعود به معنی نشستن و قعده به معنی دورهم نشستن است . البته بیشتر شامل افراد هم سن و هم ردیف میشود ! در این نشست سخنانی گفته میشود که بیشتر برای وقت گذرانی کاربرد دارد و اغلب شامل بیان ریزه کاریهایی است که دیگران از آن بی خبرند! قعده دربین روحانیت کاربرد ویژهيی دارد».
شخصا در كودكي شاهد بودم كه مادرم نميگذاشت به گعده رفقاي آخوند پدرم در وسط باغ نزديك شويم. وقتي بزرگتر شديم و علت را پرسيديم، مادر گفت: آنجا حرفهاى خيلى زشت و ركيك ميزنند كه شنيدنش براي بچهها خوب نيست (بعدها فهميدم براي بزرگترها هم خوب نيست. مگر اين كه آخوند باشند).
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید