شرایط کرونایی یک چیز را به خوبی و وضوح نشان داد و آن این که تا چه حد میتوان رفتار آدمها را تغییر داد، به سمت و سوی خاصی کانالیزه کرد و رفتاری را که در شرایط ویژهای ـ درست یا غلط ـ لازمالاجرا بوده است، به یک رفتار معمولی و دیرپا مبدل ساخت. به عبارت دیگر ما انسانها نیز به راحتی شرطی میشویم، رفتارمان را به طور جمعی عوض میکنیم، چیزی را که در ابتدای کار به دشواری، بیرغبت و به اجبار، انجام میدادیم، بعد از مدتی آزادانه و اختیاری به سرانجام میرسانیم، رفتارهای دیگری در پیش میگیریم، آدمهای دیگری میشویم.
به عنوان مثال وضع به گونهای است که شرایط کرونا هم تمام شود، دست دادن، بوسیدن و در بغلگرفتن دوست و آشنا در کوچه و خیابان یک پدیده عجیب و غریب به نظر خواهد آمد، انگار که متعلق به موجوداتی بوده است که ما نبودهایم.
همان اوایلِ شرایط کرونایی که ما یک باره دستدادن را به کناری گذاشتیم، از آنجایی که وضعیت جدید برایمان هنوز معمولی نشده بود، سعی میکردیم با زدن مچ یا آرنجمان به مچ یا آرنج دوست و آشنا، وضعیت پیشآمده را تلافی کنیم. و حالا با گذشت چیزی کمتر از یک سال، همان را هم کمابیش به کناری نهادهایم، چرا که به این شرایط خو گرفتهایم؛عادت ما شده است که هر وقت به دوست و آشنایی رسیدیم، فاصله را با هوش سرشارمان بسنجیم، در دو متریاش توقف کنیم، از آنجا سری تکان دهیم و از پشت ماسک چیزی ـ مفهوم یا نامفهوم ـ رد و بدل کنیم.
کرونا بیشک روزی تمام خواهد شد ولی ما دیگر آن آدمهای پیشین نخواهیم بود. واقعیت این است که ما تا به حال، در تاریخ پرفراز و نشیبمان، ماسکهای بیشماری به چهره زدهایم و اکنون با آمدن کرونا یکی دیگر به آنها اضافه شده است. کرونا که برود و این ماسک هم دور انداخته شود، تأثیرات عمیقش را در درونمان، در روحیهمان، در رفتارمان، در نگاه کردن و نگاه نکردنمان، در دیدن و دیده شدن، و به طور کلی در تمام ابعاد وجودیمان، به جا خواهد گذاشت. و هیچ بعید نیست که عدهای این ماسک را برای همیشه بر چهرهشان خواهند داشت حتی اگر ما نبینیم.
بیشک حیوانات نیز، که ما شرطی شدن را گاه به گاه و به تناوب در مورد آنها اعمال کرده و میکنیم، حال گاهی میایستند، شگفتزده نگاهمان میکنند و از خودشان میپرسند: "آدمها چهشان شده است؟ چرا دور از هم میایستند؟ این چیست که بر چهره میزنند؟"
سئوال این است: وقتی شرایط قادر بودهاند رفتار ما انسانها را در عرض یک سال تا بدین حد دامنهدار دگرگون کنند، در صدسال، هزار سال و بیشتر، نسل اندر نسل، میتوانند چقدر تغییر بدهند؟ همین مسئله به وضوح نشان میدهد که رفتار و کردار کنونی ما تا چه اندازه دستپخت شرایط بیرونی و نیز نتیجه اقداماتی است که قدرتها، مثلا به دلیل وجود چنین شرایطی، درست یا غلط، به قانون و قاعده تبدیل میکنند.
ماسک را صورتک نیز میگویند. راینر ماریا ریلکه، شاعر بزرگ اطریشی، آن را "ناصورت" هم مینامد. ولی قضیه یک سال اخیر میتواند تا حدودی به ما بنمایاند که همین ماسک، همین صورتک، همین "ناصورت" کم کم به صورتِ ما، به صورتِ حقیقی ما، تبدیل میشود و جداکردن این دو از همدیگر بعد از مدت زمانی مشکل است. دیگر صورتکها را پنهان نمیکنیم و در جیبمان نمیگذاریم. صورتک ما همان صورت ماست و صورت ما همان صورتک ما. و هر دو با هم شاید نوعی "ناصورت". ولی تشخیص ناصورت از صورت هم مشکل است و هر دو در نهایت یکی.
این که سیرَت را در مقابل صورت قرار میدهند نمایانگر این است که صورت را از زمانهای دور، به مثابه و در نقش ماسک، میشناختهاند. ولی باید گفت که سیرَت و صورت نیز، بیشک، ارتباطی دوجانبه دارند و هر کدام بر آن یکی تاثیرگذار است. و هیچ بعید نیست که این ماسکهای جدید که ما به چهرهمان زدهایم، نیز زمانی جزئی از سیرَت ما شوند.
در بوف کور میخوانیم: "(بعضی) همین که پا به سن گذاشتند میفهمند که این آخرین صورتک آنها بوده و بزودی مستعمل و خراب میشود، آن وقت صورت حقیقی آنها از پشت صورتک آخری بیرون میآید.» سئوال این است: فردا وقتی تصمیم بگیریم ماسکهامان را برداریم، آیا کسی صورت حقیقیمان را به راستی خواهد دید؟ تصورش مشکل است. در زیر آن، ماسک دیگری خواهد بود، و بعد از آن یکی دیگر و باز یکی دیگر. و در نهایت، در انتهای لایههای رنگارنگ و تودرتوی ماسکها، سیرَتی خواهیم یافت که در بخش عمده خود، از همین صورتها و صورتکها تشکیل یافته است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید