چرا فاجعه افغانستان امروزی افغانستان برای مخاطبین بی بی سی فارسی شوکآور است؟
آئینهای برای دیدن سیمای غیرحرفهای بیبیسی فارسی
تاکنون ما با دو "افغانستان" روبرو بودیم. یکی آن افغانستانی که از سوی سرویس فارسی بی بی سی سرویس معرفی و تبلیغ میشد و دیگری کشوری که در دیگر رسانهها و دیگر منابع و گزارشات سازمانهای بین المللی با آن مواجه بودیم. امروز پرده بی بی سی فارسی ار روی افغانستان خسته از جنگ و تباهی، برافتاده و تنها با یک فاجعه تمام عیار بنام کشور افغانستان مواجهیم. کشوری که ارتش آن با تحویل دادن مواضع و همه تجهیزات سبک و سنگین آن پا به فرار میگذارند و مردم بیدفاع، محکوم به مشاهده اشغال قدرت از سوی سیل غیرقابل مهار طالبان، در شهرها و روستاهای خود هستند. رویاهای زنان و کودکان مظلوم افغانستان برای تبدیل شدن به اولین نسل خوشبخت این کشور، بازهم تعبیر نشد. در این ساعات، طالبان بدون جنگ یا هیچ درگیری مهمی به حاشیه کابل نزدیک میشوند و ایالات متحده آمریکا از آنان عاجزانه تقاضا کرده است که حتیالامکان مزاحم آتش زدن اسناد سفارت آمریکا در کابل و خروج سراسیمه آخرین آمریکاییها از این شهر نشوند!
جالب است که بی بی بی فارسی نه در مقایسه با رسانههای حرفهای کشورهای غربی، بلکه در قیاس با رسانههای بومی افغانستان نیز، بیشتر شبیه یک شوخی تلخ با مفهوم "رسانهداری حرفهای" و وجدان ژورنالیستی عمل کرده است.
همینجا بگویم که من صرفا بر اساس تجربه خود از رفتار بی بی سی فارسی صحبت میکنم. رد یا اثبات این مدعاها، ممکن است اما نیازمند کار یک کمسیون صلاحیتدار است. چنین کمسیونی بایستی به کل آرشیو بی بی سی فارسی درسترسی داشته باشد و همه مسئولین این شبکه مُلزم به پاسخگویی در برابر سوآلات آن کمیسیون باشند. این کار بسیار دشوار و نیازمند هزینه و زمان بسیار و اراده مسئولین شبکه اصلی بی بی سی است. ادعای من این است که مسئولین بی بی سی فارسی از دشواری چنین کنترلی و احتمال پایین چنین تصمیمی از سوی رهبری بی بی سی مادر، اطمینان دارند و از اینرو در طول عمر سیزده ساله خود به فریب مخاطبین خود در باره واقعیت ناخوشایندی ادامه دادهاند که در پس تصاویر خوشایند انتخابی آنها، در زمین سخت افغانستان جریان داشته است.
تجربه شخصی من بعنوان کسی که بطور طبیعی مخاطب منابع متفاوتی برای خبرگیری در مورد اوضاع افغانستان بودهام، احساس حیرت از تفاوت دراماتیک محتوای بی بی سی فارسی با همه دیگر منابع غیر فارسی بوده است. طی این سالها، تفاوت تصویری که از کنار هم نهادن قطعات پازلی ارائه شده از سوی بی بی سی فارسی حاصل میشد، در مقایسه با تصویر حاصل از منابع دیگر، واقعا حیرتآور بود. دوربین بی بی سی فارسی به مؤثرترین فیلترهای محتوایی برای کتمان واقعیت پوشالی بودن سیستم حکومتی افغانستان مجهز شده بود و همه فعالیتهای دستگاه دولتی افغانستان برای تقسیم میلیاردهای دلار پول مالیاتدهندگان کشورهای غربی بود. در خبررسانی بی بی سی فارسی، هرگز ما این استنباط را که خود آمریکاییها به نظم دستساز خودشان در افغانستان باور نداشتند، از بی بی سی فارسی دریافت نکردیم. هرگز ما نشنیدیم که خود آمریکاییها به جامد کرزای در دوران ریاستجمهوریاش، "والی کابل" لقب داده بودند. در این رسانه فارسی، هرگز پدیده زشتی بنام "انجویزم" یعنی سوء استفاده یک طیف از شهروندان افغانستانی از پولهای کشورهای غربی با ساختن یک نمای خالی از محتوا، مورد بررسی قرار نگرفت. بی بی سی فارسی هرگز مطرح نکرد که اگر این "ان. جی. او."ها واقعی هستند و به این اندازه گسترده، چرا پس سیستم فاسد دولتی هر روز بیشتر از روز قبل به چاله بلعنده همه منابع عمومی داخلی و کمکهای خارجی شبیهتر میشود؟ در بی بی سی فارسی، امکان شنیدن صداهایی که از پایین بودن فساد دولتی و تجارت مواد مخدر در دوران طالبانی پیشین یاد کرده و آن را با ناکارآمدی و فساد بیپایان دوران ریاست جمهوری حامد کرزای و اشرف غنی مقایسه میکردند ممکن نبود. جالب است که همزمان با این فیلترگذاری بی بی سی فارسی بر واقعیات افغانستان، رسانههای سوئدی، روسی زبان و برخی رسانههای داخلی افغانستان، ابایی از انداختن نور بر واقعیت افغانستان نداشتند. دست بر قضا، برخی از بهترین فیلمهای مستند تلویزیون پاپلیک سرویس سوئد، خریداری شده از شبکه بین المللی بی بی سی بود! مستندهایی که سیمایی 180 درجه متفاوت با بی بی سی فارسی از افغانستان ارائه میکردند.
بودجه دولتی و کمک مالی مستقیم خارجی
سهم کمکهای مالی بین المللی از بودجه فقیرترین کشورهای دنیا، معمولا زیر ده درصد و بندرت بالای این رقم است. وقتی که کشوری 10 درصد بودجه خودش را مدیون کمکهای خارجی است، روشن است که سیستم اقتصاد کشور، به اندازه 90 درصد نیاز کشور، به هر نحوی از انحاء، بالاخره بنوعی عمل میکند و این خود به تنهایی یک شاخص برای دیدن میزان عملکرد مدیریت کشور از سوی حاکمان است. طبق جدول زیر، این رقم در دنیا برای سه کشور بالای 10 درصد است اما در مورد افغانستان، این رقم بالای 100 درصد(!) است. این شاخص مهم اصولا بایستی در هر بررسی جدی از کارکرد دولت افغانستان مورد توجه قرار بگیرد و هر گزارشی که از میزان سلامت نظام حکومتی این کشور بحث میکند، نمیتواند این زمینه عمومی را نادیده بگیرد. امری که من به دفعات در رسانههای افغانستانی، سوئدی، روسی و بقیه، آنرا مشاهده کردهام. جالب است که رسانههای افغانستان نیز در همه این سالهای سپری شده، پیگیر این موضوع بودهاند که با یک جستجوی ساده میتوان هزاران نمونه از آنها را در اینترنت مشاهده کرد. در این گزارشها، هم اخبار این حیف و میلها از سوی منتقدین غربی و هم بصورت منابع دست اول ناشی از تحقیقات روزنامهنگاران افغانی منعکس است. جالب است که منابع افغانی، "بازجذب" درصد بالایی از این پولها توسط ارگانهای دولتی و شرکتهای خصوصی غربی را هم گزارش کردهاند. بدون توجه به این میزان هنگفت میلیاردهای دزدی شده از سوی سیستم حکومتی افغانستان، فهم اینکه چگونه یک ارتش 350 هزاری نفری بعداز دو دهه تعلیم و تمرین، در حد یک دسته پلیس محله یا تیم آتشنشانی هم با هجوم طالبان مقابل نکرد، قابل فهم نخواهد بود. طالبان سوار بر موتورسیکلتهای قراضه و با سلاحهای سبک، چگونه افغانستان دارای یک ارتش بزرگ و مجهز به همه سلاحهای مدرن را بدون جنگ تسخیر کردند؟ پاسخ این سوآل در نکات بسیار مهمی است که مخاطب بی بی سی فارسی در این سالها، هرگز شانس آشنایی با آنها را نیافت.
سنجش میزان بازدهی مؤسسات خیریه
در کشورهای غربی، رسانهها بعنوان یک رفتار حرفهای، پیگیر میزان بازدهی مؤسسات خیریه هستند. هدف تحقیقات رسانهها، پی بردن به سهم "گروه هدف" از پولهای پرداخت شده است. کم نیستند مؤسسات "خیریه" که تا 90 درصد پولهای جمعآوری شده از سوی منابع گوناگون را صرف "هزینه سازمانی" خودشان میکنند که در عمل "حقوق" دو سه نفر از صاحبان موسسه است. این قبیل مؤسسات "خیریه" در عمل دکانهای شیادی و کلاهبرداری با سوء استفاده از اعتماد مردم و ارگانهای دولتی به امور خیریه است. در سوئد برای نظارت دولتی و عمومی بر کار مؤسسات خیریه، انواع مقررات و تمهیدات دولتی در کار است و از جمله، سازمانهایی که حداقل 90 درصد پولهای جمعآوری شده را صرف گروه هدف و اهداف پروژه میکنند، بعداز عبور از کنترل شدید دولتی، در این باب، تأییدیه رسمی دریافت میکنند. در گزارش زیر از خبرگزاری صدای افغان (آوا) میخوانیم که این سهم در مورد افغانستان حدود 20 درصد است! یعنی 80 درصد کمکهای اعطا شده از کیسه مالیات دهندگان کشورهای غربی، در پیچ و خم غیرشفاف دستهای افغانستانی و غربی، صرف به ثروت رسانیدن افراد خاصی میشود. خبرگزاری مزبور مینویسد:
"طبق گزارش سازمان دیده بان واقعیت های افغانستان که چند ماه پیش در کابل منتشر شد از هر صد دلاری که از طرف موسسات خارجی به افغانستان کمک شده است، حداکثر 20 دلار آن واقعا به مردم افغانستان رسیده است و 15 تا 30 درصد این پول ها صرف تامین امنیت موسسات خارجی شده و حدود 40 درصد کمک ها نیز از طریق معاشات خارجی ها مجددا به کشورهای خارجی بر میگردند به عنوان مثال تعدادی از کارمندان موسسه توسعه بین المللی امریکا حدود 22000 دلار معاش دریافت می کنند، که این مقدار معادل حدود 367 برابر معاش یک معلم در افغانستان است." (لینک منبع در صفحه خبرگزاری صدای افغان، آوا)
این غارت سیستماتیک منابع مالی بین المللی را باید علت العلل فلج دستگاه دولتی برای حل مشکلات کشور افغانستان در دو دهه گذشته دانست. روشن است که طالبان با اشاره به یک سیستم سرتا پا فساد و سوء استفاده شخصی، راحتتر میتواند از نظام دولتی سلب مشروعیت کرده و برای خود جا باز کند یا حداقل موجب بیتفاوتی بدنه جامعه به سرنوشت نظم سیاسی حاکم بشود.
هر چند امروز در نتیجه جستجو در گوگل، میتوان مطالب پراکنده و بسیار کمی از بی بی سی فارسی در این موضوع یافت اما من بعنوان یک بیننده دائمی بی بی سی فارسی، کوچکترین استنباطی از حجم سوء استفادهها و گستردگی غارت پولهای غربی در دستگاه دولتی افغانستان از بی بی سی فارسی، کسب نکردهام اما بطور موازی با خبررسانی بی بی سی فارسی، شاهد این مسئله بودهام که منابع دیگر از جمله منابع افغانستانی، سوئدی و بخصوص تشکیلات قدیمی و معتبر "کمیته سوئدی افغانستان"، منابع روسی و ترکی و غربی از جمله بی بی سی بین المللی، واقعیات تلخ جامعه افغانستان و از جمله پروسه طولانی منجر به مشروعیت یابی طالبان، به بهای مشروعیتزدایی از دولت رسمی و سازمانهای غربی را به درستی، منعکس کردهاند.
توجه کنید که طی این بیست سال، هزینه مداخله ایالات متحده آمریکا در افغانستان (2.261 تریلیون دلار) معادل بودجه 819 سال این کشور بوده است و نتیجه این ریخت و پاش دیوانهوار در کنار قربانیان انسانی زیاد شامل 2897 نظامی آمریکایی و انگلیسی و 113 هزار نفر شهروند افغانستان، تسلیم دو دستی کشور به طالبان بوده است. دوازده سال از این پروسه، همزمان با دسترسی کامل تلویزیون فارسی بی بی سی به همه مقامات و شهروندان افغانستان بوده است. (در مورد میزان هزینه ایالات متحده آمریکا در افغانستان و کل خاورمیانه در دو دهه اخیر، ارقام متفاوتی ذکر میشود، اختلاف اصلی مابین ریز مخارج است. در برخی ارقام کلی، هزینه نظامی لحاظ شده است و در برخی دیگر، تنها به هزینههای غیرنظامی اشاره میشود و ...)
پوشش خبری بی بی سی فارسی از این کشور، هرگز به مخاطبین خود، واقعیت افغانستان را نشان نداده است و بلکه مشغول آراستن و رتوش کردن سیمای واقعیت تلخی بود که در این کشور در جریان داشت و اگر به چیزی جز تسلط مجدد طالبان بر کشور منجر میشد، باید تعجب میکردیم.
بینندگان شبکه تلویزیونی فارسی بی بی سی در این دوازده سال فعالیت خود، بجای پوشش دادن خبر تکوین یک فاجعه به نمایش یک ویترین آراسته از کشوری سرسبز با دختران و زنان بدون حجابی یا کم حجابی بود که میخواستند به بیننده القا کنند که همه چیز روبراه است.
سهم افغانستان از تولید جهانی مواد مخدر
در کنار سیستم فساد گسترده که افغانستان را از مسیر توسعه بازداشته و به ازای هر روز به اعتبار طالبان افزوده است، سیستم تولید تریاک و هروئین در افغانستان، فاکتور مهم دیگر در توضیح مشروعیت زدایی از دولت افغانستان و متحدین و حامیان غربی آن بوده است. این صنعت از حدود صفر در دوران تسلط قبلی طالبان بر افغانستان، به سطح غیرقابل باور امروزی 6000 تن رسیده است. سیستم تولید تریاک هم کاملا بر اساس خصوصیات بومی جامعه افغانستان، منطبق بوده و برخلاف چرخ اقتصاد و سیاست دولتی، با کارآیی عجیبی به محل درآمد بخش قابل توجهی از خانوادههای فقیر افغانستان تبدیل شده است.
بیننده بی بی سی فارسی از این منظره هم بی خبر میماند. بر اساس انوع و اقسام گزارشات داخلی و بین المللی، نیمی از مردم افغانستان درآمدی زیر یک دلار در روز یعنی 365 دلار در سال دارند. اگر ارزش 7 میلیارد دلاری مواد مخدر تولید شده در افغانستان را بین 19 میلیون نفر (بخش دارای درآمد کمتر از 365 دلار در سال) تقسیم کنیم، نفری 368 دلار میشود. اما اگر همین رقم را بین یک میلیون نفر تقسیم کنیم، به رقم قابل توجه 7 هزار دلار در سال میرسیم. با توجه به اینکه گزارشات مختلف، تعداد اهالی شاغل در صنعت تولید و تجارت مواد مخدر را 350 هزار نفر اعلام میکنند، میتوان به سنگین بودن پول نهفته در این رشته و قدرت ناشی از این پولها در جامعه برای خرید مقامات و زیر پا گذاشتن همه قوانین و بیاعتباری بیشتر دولت افغانستان و حامیان غربی آن پی برد. بخصوص اگر توجه کنیم که در روز ورود نیروهای آمریکایی به افغانستان در هفتم اکتبر 2001، تولید تریاک و هروئین در افغانستان نزدیک به صفر بود.
سیستم تکامل یافته منعطف برای تولید تریاک
این اطلاعات را من در یک فیلم مستند بی بی سی بین المللی که از تلویزیون سوئد پخش شد، دیدم. فیلمهای مستند مشابه و گزارشات و روایات مشابه تأیید کننده این مطالب در اینترنت موجود است.
تکامل یافتگی این سیستم بر اساس شرایط و سنن بومی افغانستان هم قابل توجه است. در این سیستم بر اساس تقسیم کار در لایههای متعدد، کل این صنعت بشیوهای بسیار مؤثر به "خودبیمگی" دست یافته است. یعنی سیستم چنان منعطف تنظیم شده است که بتواند در قبال هر ضربه کوچک و بزرگ، مقاومت بکند و کارکرد و سوددهی خود را حفظ کند.
در این سیستم، هر خانواده کشاورز با توجه به زمینی که در اختیار دارد، میتواند یک تا دو هزار دلار از مقاطعهکاران تولید تریاک وام دریافت کند و در صورت عدم پرداخت وام (بصورت محصول آماده تریاک) به مقاطعهکار مربوطه، فرزند خانواده (ترجیحا دختر) بجای اصل و بهره پول از خانواده گرفته میشود که معمولا بعداز ایک دوره بهرهکشی کاری و جنسی ضد انسانی، سربه نیست میشوند.
بیاد داریم که ملا عمر رهبر قبلی طالبان، با قدرتی جادویی در منع کشت تریاک با فرمان ژوئیه سال 2000، تولید این ماده را صفر رسانیده بود. مردم افغانستان از طریق مقایسه این قاطعیت و اقدام مؤثر طالبان، با رسواییهایی ناشی از افشای جعل ارقام توسط مقامات آمریکایی برای "موفق" جلوه دادن، سیاست مبارزه با مواد مخدر آین کشور در افغانستان، به نتایجی رسیدهاند که اشغال کشور توسط طالبان را ممکن کرده است.
حقخواهی، پروژهگیری یا "انجویزم"
بخشی از حیف و میل میلیاردها دلار مالیات شهروندان غربی در افغانستان، از طریق "ان جی او"ها عملی شده است. این پدیده در کشورهای غربی برای ایرانیان مقیم این کشورها، پدیده نا آشنای نیست و تابحال چند مورد از پولهای کلانی که بنام مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و گسترش دموکراسی در ایران، دریافت شده است، موضوع افشاگری منابع غربی و ایرانی بوده است. خوانندگان این سطور، احتمالا جنجال پیرامون مریم معمارصادقی وپروژه "ایراندیساینفو" وی را بیاد دارند که طبق ادعای مجله آمریکایی Mother Jonesبا پول مالیات دهندگان آمریکایی، سعی در محدود کردن آزادی بیان آمریکائیان داشت. جان تیرمن، مدیر مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه امآیتی در جوابیه خود، کار مریم معمارصادقی را با کار نازیها مقایسه کرد. او خطاب به مریم معمارصادقی یکی از "موفقترین" ایرانیان در دوخت کیسه برای پول مالیات دهندگان آمریکایی نوشت:
"استفاده از بودجه دولتی برای حمله به آزادی بیان شهروندان آمریکا، ابزار شبیه نازیها و لایق تمامیتطلبان است - البته همسو با شیوه ترامپ در تضعیف اصول و روشهای دموکراتیک. شما متعلق به این کشور نیستید." (لینک گزارش سرویس فارسی دویچه وله در این موضوع)
میزان ناچیز فعالیت بی بی سی فارسی در رابطه با این حیف و میلهای کلان در افغانستان، واقعا بهتآور است. با اینکه، بی بی سی مهمترین "عرصه فعالیت" این "ان جی او"های افغانستانی بوده است، هرگز ما شاهد یک سوآل کوتاه برای پی بردن به میزان سلامت این تشکلها نبودهایم.
به دلایل احتمالی این رفتار ضدحرفهای بی بی سی فارسی و در واقع این خیانت به حرفه ژورنالیستی، در پایان این مقاله، اشاره خواهد شد. آنچه مسلم است، در این دو دهه، یک سوال منتقدانه از مسئولین "ان جی او"های مشغول دفاع از زنان افغانستان یا دیگر "ان جی او"ها نشده است. خبرنگاران پرتعداد بی بی سی فارسی هرگز از مسئولین این "ان جی او"ها در باره میزان پولی که از مؤسسات غربی دریافت میکنند، حقوقی از این پولها صرف پرداخت حقوق به مسئولین و صاحبان پروژهها میشود، تعداد پروژههایی که بطور همزمان بابت آنها پول میگیرند، نام موسسات پرداخت کننده پولها، نحوه حسابرسی به گردش پول، نحوه ارزیابی از نتیجه بخش بودن اجرای پروژهها و هیچیک از انواع جنبههای کاری و شغلی این پروژهها بخصوص از جنبه سنجش سلامت و شفافیت این تشکلها، مطرح نکردهاند.
همین مسئله به شهادت مطالب موجود در رسانههای افغانی، در افغانستان بشدت مورد بحث بوده است. از جمله مطرح شده است که جنبه "پروژهگیری" به قصد کسب پول، مسائلی از قبیل مسئله حقوق زنان را، از یک بعُد بشدت منفی به جامعه افغانستان معرفی کرده است. منتقدین این رویه ناسالم برای دوشیدن مؤسسات غربی، میگویند، مسئله "حقوق زنان" بعنوان ناندانی عدهای افراد زرنگ در جامعه مطرح شده است. در برخی از رسانههای افغانستان از این فعالیتهای پولساز، بنام "انجویزم" یاد میشود.
بی بی سی فارسی در حالی از کنار این مسئله گذشته است که مصاحبه با مسئولین "ان جی او"های یاد شده، یک بخش دائمی از برنامههایش بوده است.
این رفتار بی بی سی فارسی در تضاد کامل با برخی از رسانههای افغانستانی بوده است که از ابتدای امر، سوء استفاده سیتماتیک از پولهای آمریکایی را در زیر ذرهبین نقد خود قرار داده بودند. بر اساس گزارشات این رسانههای افغانی، بیشترین حجم فعالیتهای ان. جی. او.ها در افغانستان در واقع کیسه دوختن برای پول بلاصاحب مالیات دهندگان آمریکایی است. در افغانستان بر کسی پوشیده نیست که یکی از راههای نقب زدن به کیسه پول تأمین شده از محل مالیات آمریکاییها و دیگر کشورهای غربی، ایجاد یک پروژه بخصوص در موضوع حقوق زنان است. فاجعه اما آنجاست که زنان جامعه افغانستان به ازای پرداخت هر میلیون دلار به این پروژهها، خشونت بیشتر و بیحقوقی مفرطتری را متحمل شدهاند. در همه این سالها، هرگز ما ندیدیم که برنامه سازان بی بی سی فارسی این سوآل منطقی را مطح کنند که نتیجه عملی حاصل از صرف این میلیونها دلار کدام بوده است؟ کدام تحقیقات در باره این پروژهها انجام شده است و این تحقیقات به کدام نتایج اشاره میکنند.
امر انتخاب و جعل در کار رسانهای
ما با امر جعل مستقیم واقعیت و سانسور رسانهای در رژیم جمهوری اسلامی ایران، آشنایی کافی داریم. اما جعل غیرمستقیم و "قلب واقعیت" تکنیکی ظریفتر از جعل مستقیم است. مثالی بزنم:
وقتی جنایتی بر علیه زنان مظلوم افغانستان واقع شده است، رسانه میتواند دست به "انتخاب" بزند که کدام جنبه از این تراژدی را به مخاطبین خود، ارائه دهد:
1ـ زمینه تاریخی خشونت علیه زنان در این کشور و اشاره به افزایش یا کاهش این خشونتها در زمانی معین (مثلا بعداز اشغال افغانستان از سوی ارتش ایالات متحده آمریکا)
2. وضعت فعلی خشونت علیه زنان و مقایسه آن با دیگر کشورهای قابل قیاس
3. نقش سنت از نظر بازدارندگی یا تسهیل اعمال خشونت علیه زنان
4. نقش قوانین و سیاستهای حکومتی از نظر بازدارندگی یا تسهیل اعمال خشونت علیه زنان
5. نقش جامعه مدنی شامل سازمانها و انجمنهای زنان در دفاع از حقوق زنان
یک رسانه که قصد قلب غیرمستقیم واقعیت و ارائه یک سیمای "رحمانی" و رتوش شده از افغانستان را دارد، میتواند، انتخاب کند که صرفا از پنجره پنجم به ماجرا نگاه کند، بخصوص یک رسانه تصویری میتواند بعداز ذکر یک خبر کوتاه دو سطری از حادثه، یک مصاحبه با یک فعال بیحجاب حقوق زنان در یک محیط آراسته در مورد برنامهها و آرزوهای آن فعال حقوق زنان باشد بدون کوچکترین اشارهای به واقعیت گستردگی سوء استفاده از بودجه دولت آمریکا برای راه انداختن "ان جی او" و انجمنهای صوری به قصد کسب درآمد.
بی بی سی فارسی در رابطه با هر گزارش بین المللی در مورد بدتر شدن وضعیت زنان افغانستان، سخنان یکی از زنان ان. جی. او. افغانستانی (حتیالامکان بی حجاب و جوان) و حتما دریزبان در باره کار شبانه روزی تشکیلات تحت رهبری آن خانم را از صفحه خود نمایش داده است. دریغ از یک پرسش در مورد میزان پولی که آن خانم بابت تشکیلات خود از مراجع غربی میگیرد.
وقتی که یک تصادف مرگبار در جاده رخ میدهد، یک رسانه میتواند که با شروع از زمینه کلی، تصویری از کشورهای دیگر، کشور خودی و میزان کم شونده یا افزاینده سوانج جادهای خبردهی کند و لیستی از اقدامات مسئولین و تأثیر آنها بر میزان سوانح را توضیح دهد. رسانه دیگر میتواند دوربین خود را در اختیار یک مأمور خوش بیان بگذارد تا لیستی از اقدمات دایره دولتی مربوطه برای بهبود ایمنی ترافیک را برشمارد. روشن است که روشن اول برای قابل فهم کردن واقعیت و روش دوم برای لاپوشانی واقعیت است. روش معمول بی بی سی فارسی، انتخاب روش دوم به قصد ارائه یک تصویر روتوش شده از واقعیت جامعه افغانستان بوده است.
هدف بی بی سی از ارائه تصویر جعلی از افغانستان
امکان نیت خوانی از مکنونات قلبی کسی از رهبران بی بی سی فارسی برای کسی ممکن نیست. اما وقتی نحوه پوشش اخبار افغانستان و ایران و منطقه از سوی این رسانه در یک زمان طولانی را در نظر بگریم، خطوط کلی و جهت عملکر فیلترهای بی بی سی فارسی در دستکاری سیمای منطقه روشن میشود.
کار بی بی سی فارسی، ارائه یک تصویر ایرانشهری از یک منطقه با هویت فرهنگی و زبانی متنوع و متکثر است که عمق تنوع و میزان تکثر در آن چنان است که نه بی بی سی فارسی یا انگلیسی و نه هیچ رسانه کوچک یا بزرگ دیگر هم قادر به دگرگون کردن آن نیست. اساسا کار یک رسانه، نه "تغییر دادن واقعیت" بلکه خبررسانی و کمک بیطرفانه به بازیگران جامعه است که هرکدام در جهتی خواهان این تغییر هستند. رسانه حق ندارد که خودش را قاطی بازیگرانی کند که وظیفه تعریف شدهاش، نقد همه آن بازیگران و خبررسانی متقدانه است.
این پدیده را قبلا در مورد بخش تاجیکی و آذربایجانی رادیو اروپای آزاد دیدهایم. یک ایرانشهری فعال در دستگاه جنگ ایدئولوژیکی غرب علیه شوروی سابق، یعنی آقای عباسعلی جوادی، هم در سرویس فارسی این شبکه و هم در سرویس تاجیکی این شبکه فعال بود. بطور خلاصه میتوان گفت که سرویس آذربایجانی این رسانه، در زمان فعالیت آقای عباسعلی جوادی، یک جنگ در تمام جبهات علیه دولت و کشور آذربایجان بود. اما مواضع سرویس تاجیکی همین رسانه در دوران ریاست همان شخص بر این دستگاه، نگفتن نازکتر از گل به مقامات تاجیکستان و ارائه یک سیمای رتوش شده ایدآل از تاجیکستان غرق در معضلات لاینحل بود. این دو رفتار متناقض با موضع ایرانشهری جناب جوادی قابل فهم است. رسوایی کارهای آقای عباسعلی در دوران فعالیت در سرویس تاجیکی برای ارائه زورکی یک سیمای رحمانی از رژیم امامعلی رحمانوف، منجر به استعفای تحت فشار وی از همه مسئولیتهایش در این دستگاه شد.
تجربه فوق برای فهم سیاستهای بی بی سی فارسی میتواند اهمیت کلیدی داشته باشد.
در مقام ادعا
برای بی بی سی، ایران و افغانستان و تاجیکستان، سه جامعه یکدست فارس (دری و تاجیک)زبان است. بی بی سی فارسی هم تنوع و تکثری فرهنگی و زبانی درون این سه سه کشور را انکار میکند و هم سعی در القای این تصور دارد که آرزوی ایجاد "جامعه آرمانی ایرنشهری یکزبانه" از طریق پاکسازی زبانی و نابودی دیگر زبانها، نه تنها در هر یک از سه کشور، برآورده شده است، بلکه اینک این سه کشور حتی فرقهای مابین زبانهای فارسی، تاجیکی و دری را هم از بین برده و از نظر گفتمان عمومی نیز، همه مسائل این سه حوزه، در درون یک رسانه واحد، قابل جمع آوری است. بی بی سی فارسی ادعا دارد، که یک حوزه بزرگ و یکدست جدید متشکل از سه کشور یکدست فارس زبان یک پروژه متحقق شده است.
در مقام عمل
آنچه بی بی سی فارسی در مقام ادعا، انجام یافته تلقی میکند یعنی تحقق یک حوزه بزرگ و یکدست جدید متشکل از سه کشور یکدست فارس زبان، همان چیزی است که در عمل برای متحقق شدن آن جانفشانی میکند. البته بی بی سی فارسی در این زمینه مهمترین بازیگر است اما تنها بازیگر نیست و دستگاهها و محافل کوچک و بزرگ دیگری هم در این جهت طی صد سال گذشته فعال بودهاند و هستند.
استنباط شخصی من از "ایرانشهر بی بی سی" فارسی براساس محتوا و جهت برنامههایی که از این کانال مشاهده کردهام، به شرح زیر است:
1. شهروندان سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان (و حتی بخشهای از ازبکستان!) یک حوزه فرهنگی یکدست فارسی زبان هستند.
2. این سه کشور حتی از نظر مسائل موجود، اخبار، تحلیلها، مستدسازی، مناظره تلویزیونی و ... یک حوزه سیاسی واحدی هم هستند.
3. زبان فارسی در سه شکل "فارسی"، "تاجیکی" و "دری" فرقی مابین هم ندارند. (ایرانشهریان از جمله عباسعلی جوادی فوق الذکر حتی ترکی تبریز و باکو را هم متفاوت میدانند)
4. برای یک تبریزی مخاطب بی بی سی، مسائل فاریاب یا روستایی در حومه ننگرهار و پیش بینی هوای بخارا(!) امری "خودی" است اما اخبار تبریز، باکو و استانبول یا حتی حوادث با اهمیت جهانی در ترکیه و جمهوری آذربایجان، "بیگانه" و "نامربوط" تلقی میشود.
5. در افغانستان، قتل ناموسی یا اتفاق نمیافتد یا خبر آن زیاد مهم نیست. حتی اگر اتفاق بیفتد، گزارش مستندی از افزایش این رفتار ضد انسانی در جامعه افغانستان امر قابل اعتنایی نیست. بجای این قبیل گزارشات، تا بخواهید "ان. جی. او."های فعال وجود دارند که مسئول مصاحبه شونده آنها در صفحه تلویزیون فارسی بی بی سی فارسی، خانمی خوش سیما با حجاب ناچیز و گاه بیحجاب است.
6. میزان وحشتناک سوء فساد دولتی و ارقام جدول فوق در باره چاله سیاهی که بزرگترین کمکهای مالی بین المللی را میبلعد و برای طالبان زمینه مشروعیت ایجاد میکند، امر مهمی نیست. مخاطب بی بی سی میتواند شاهد ادعاهای خوشایند "ان. جی. او."های فعال در افغانستان (همه در یک فورمات کلیشهای و قالبی) باشند اما هیچ نماینده این "ان. جی. او."ها حتی یکبار نباید در قبال این سوآل قرار گیرد که چه میزان پول از کدام منابع دریافت میکنند یا در مستندی (مثل نمونههای رسانههای کوچک اما مسئول افغانستانی) به نحوه جریان پولهای هنگفت در پس نمای بیرونی این "ان. جی. او."ها بپردازد.
7. زبان دری، "زبان ملی" افغانستان است، مقامات دولتی و رسانهها و مردم به این زبان صحبت میکنند.(!) بزرگترین زبان این کشور از نظر میزان متکلمین یعنی زبان پشتون، سالی یکبار هم از صفحه بی بی سی فارسی منعکس نمیشود. مثلا در یک گزارش از یک مرکز ترک اعتیاد به هروئین، همه مسئولین، دخترهای جوانی هستد که دری صحبت میکنند اما همه معتادان مردان میانسال ریشویی هستند که پشتون صحبت میکنند!
8. یک شهروند تبریزی از جزئیات زندگی در روستاهای افغانستان خبر دارد، مسئله افغانستان را مسئله خود میداند و بطور روزازنه اگر اخبار چین و کانادا را هم دریافت نکند، سهمیه خود از اخبار افغانستان را دارد اما خبری از تاشکند و باکو و آنکارا یا استانبول ندارد.
9. زبان فارسی مجاز در بی بی سی فارسی میتواند دری یا تاجیکی باشد و حتی کلمات نامفهوم این زبانها (یا دیالکتها) برای بیننده ایرانی توضیح داده نشود، اما نمیتواند از جنس زبانی باشد که همه کلمات آن برای مخاطب ایرانی آشناست اما خارج از تهران و بخصوص توسط ترکها و عربها در ایران صحبت میشود.
سهم غرب در بوجود آمدن فاجعه دوم طالبان
"غرب" حداقل در چهار نوع زیر ابراز وجود میکند:
1. غرب ایدآل: جامعه آرمانی در تفکر غربی،
2. غرب واقعا موجود در اروپای غربی، آمریکای شمالی، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند، کره جنوبی و تعدادی کشورهای دیگر،
3. پروژه کشورهای غربی برای کشورهای در حال توسعه (یا همیشه در حال توسعه که گویی قرار نیست به توسعه دست پیدا کنند)،
4. نتیجه عملی پروژههای فوق. بسیاری از رژیمهای غربگرای آدمخوار، محصول نیات خیر رهبران غربی برای جوامع در حال توسعه هستند. عراق و افغانستان نمونه بسیار روشن سیستمهای ناکارآمد فاسدی هستند که بر اساس نسخه کاغذی پروژههای طراحی شده در پایتختهای غربی، الان باید شبیه بلژیک و پرتغال میبودند.
فرق غرب دوم و غربهای سوم و چهارم در این نکته مهم است که حتی احداث یک خیابان یا پارک کوچک دریک پایتخت غربی، نیازمند عبور از ایستگاههای کنترل متعدد است و اجرای آنها و نتایج حاصله از هر پروژه با دقت تحت نظارت ارگانهای دولتی، رسانهها و شهروندان غربی است. اما پروژه زیر و رو کردن همه ساختارهای سنتی و بر هم زدن توازن قدرت در یک کشور فقیر در جایی دور و به بیانی تبدیل کردن کشورها به پارکینگ، تنها از سوی افراد معدودی در اطاقهای دربسته ارگانهای اطلاعاتی و به دو را هر نظارتی صورت میپذیرد. یگانه حسابخواهی مهم شهروندان کشورهای غربی از دولتهای خودشان، در مورد تعداد نظامیان خودی کشته شده در جنگهای مربوطه است. این معضل هم هر چه بیشتر از سوی واگذاری امور جنگی به شرکتهای خصوصی و استخدام مزدوران محلی از میان دستجات مستعد حل و فصل میشود، نمونه شرکتهای پیمانکاری خصوصی را در عراق و استخدام نیروهای مستعد مزدوی را در شمال سوریه شاهد بودیم. فاجعه افغانستان امروز، همان یکسان نبودن نیات خیر اعلام شده در بیست سال پیش در آستانه اشغال افغانستان و واقعیت تلخ امروز و بیست سال سپری شده است.
سخن آخر
یک رسانه حرفهای اگر دغدغه انعکاس واقعیات افغانستان را با مأموریت ارائه یک سیمای ایرانشهری از این کشور و بخشی از پروژه هویت سازی حول زبانی برای مردم ایران قاطی کرده باشد، نمیتواند ارگان مناسبی برای طرح آلام و معضلات بیپایان مردم مظلوم افغانستان باشد. و الا دلیلی ندارد که منابع روسی حسب رقابت با غرب، همه واقعیات جامعه افغانستان را در حد جزئیات را، بطور مستمر گزارش کنند اما بی بی سی فارسی با کارمندان و خبرنگاران افغانستانی زیاد و دسترسی مستقیم به همه مقامات دولتی و نهادهای غیردولتی افغانستان، بجای خبررسانی از این کشور، در کار برساختن نمایی پوشالی و بشدت رتوش شده و آلوده به زنگ و بتونه ایرانشهرای رائه دهد که در طی یک هفته(!) مثل یک دکور دو بعُدی در استودیو ساخت فیلمهای وسترنی، از هم بپاشد. کار بی بی سی فارسی توهین به شعور مخاطبین و قبل از هرچیزی اهانت به مردم افغانستان است. وقت آن است که مسئولین بی بی سی مادر، مأموریت بررسی این موضوع، به کمیسیونی از متخصصین ارجاع کنند.
(توجه کنید که من نگفتم بی بی سی فارسی، اخبار واقعیات تلخ از افغانستان را اصلا منعکس نکرده است. ادعای من این است که نحوه دست چین شدن و زاویه پرداختن به مسائل مختلف و شیوه ارائه این اخبار و گزارش، تصویری را مخابره کرده است که با واقعیت فاصله بزرگی داشته است. ادعای من در مورد ماهیت تصویر کلی ارائه شده از افغانستان در بی بی سی فارسی است و الا از میان حجم بزرگی از مطالب این کانال، یافتن هر نوع مطلبی ممکن است)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید