منطقاً این انتظار و امید میرود که با گذشت زمان، در هر سالروز ٢٢ بهمن، سطح بالاتری از شعور سیاسی ملی به نمایش درآید و جریانات سیاسی سهیم در آن شرایط، بازنگری در گذشته را بیش از پیش در نگاه امروزیشان بازتاب دهند. دریغ اما که یاد کردن از این رخداد پیش جریانهایی هنوز نه منزلگهی جهت نیم نگاه به خود در آئینه تاریخ و واکاوی رفتارهایی که در دیروز معاصر داشتهاند، بل تبدیل به بزنگاهی شده برای بی تقصیر نمایاندن خود در انقلاب و سیه نمایی یکسویه در حق دیگر بازیگران صحنه منجر به انقلاب. در این میان، طیف سلطنت طلبان به زیر کشیده شده در سال ۵٧، بدترین رویکرد را یدک میکشند.
امروز و در آستانه سالگرد امسال انقلاب، مناظرهای زیر عنوان نقش فریب در سقوط شاه از سوی "رادیو فردا" دیدم و از نحوه رویکرد آقای شهریار آهی در مناظرهاش با آقای مهرداد درویش پور، متاسفانه باز یاد پیامی افتادم که آقای رضا پهلوی سه سال پیش به مناسبت چهلمین سالگرد 22 بهمن نشر داده بود. پیامی که کوچکترین اشاره به کمترین خطاهای رژیم فرو ریخته نمیکرد و در عوض، سطر به سطر آن به تمجید از خدمات پهلویهای پدر بزرگ و پدر در احیاء تمدن باستانی اختصاص داشت و مخصوصاً با این حسرت که: افسوس ملت در کمند "اغوا"ی آخوندها افتاد، قدر آن نظام ندانست و به وضع نکبتبار کنونی رسید.
در این مناظره نیز، همان رویکرد پیام ملوکانه در تبرئه خاندان تکرار شد و در آن، سفید نمایی رژیم پیشین در قالب قربانی شدنش از طریق عامل فریب به نمایش درآمد. اما اگر در آن پیام اغوا شدن ملت در مرکز قرار داشت، موضوع محوری این مناظره، فریب سازیها و فریبکاریهای اپوزیسیون شاه دیکتاتور قرار گرفته بود. صحبتهای آقای آهی و بیشتر "شنونده"های شرکت کننده در این گفتگو، بر دستگاه تولید فریب از سوی مخالفان شاه متمرکز بود و از این طریق، دلیل سقوط سلطنت در موفقیت توطئه فریب القاء می شد. این مناظره، نمایشی را به اجرا درآورد که بر آن نامی جز سناریوی فریب نتوان نهاد.
اگر آقای آهی در چند دور نوبت صحبت خود حتی یکبار و فقط هم اشارهوار از تقصیرات رژیم شاه در چرایی راه افتادن بساط فریب در کشور سخن گفته بود، جای امید داشت که فردی سرشناس از طیف سلطنت به آن گذشته از جایگاه بازنگری مینگرد. انتظار این نبود که ایشان مثلاً بخواهند برخوردی سیستماتیک با تولید سیستماتیک دستگاه فریب شاه داشته باشند. همانی که، آقای درویش پور در نقد هم حاکمان و هم انقلابیون به درستی از خود نشان داد. ابن شخصیت مشروطه خواه حتی به یک جمله در باره فریب فروشیهای رژیم متبوع خویش در مشروطه معرفی کردن خود بسنده میکرد، حداقل توقع از خود را پاسخ داده بودند.
شرط مقدم در اثبات خود به عنوان دموکرات مخصوصاً از سوی آنانی که متعلق به نظم دیکتاتوری سابق هستند، ترک رفتار طلبکارانه در قبال جامعه است. اینان پیش از همه باید برای خود و دیگران روشن کنند که انقلاب پیش از آنکه صورت گرفتنی باشد، انجام شدنی است. انقلاب ۵٧ نه نزول از آسمان بود و نه که بر اثر توطئه حامیان غربی شاه راه افتاد، بلکه پیش از همه به این علت رخ داد که شخص شاه دیکتاتور و دستگاه مجیزگوی او طی سالها زورگویی، مصالح آن را در بطن جامعه فراهم می آوردند. رفتار شاهانه، تحقیر ملت بود و انقلاب، واکنش ملی علیه این تحقیر؛ منشاء تاثیر فریب نیز، همانا فریبکاریهای خود رژیم.
واقعیت آنست که شاه بیش از هر مخالف خود تار فریب بافت و در آخر کار، خود نیز، قربانی فریبپروریهایاش شد. او زمانی صدای انقلاب را شنید که دیگ غلیان انقلاب روی هیزمی میجوشید که خودش آن را تدارک دیده بود. آشوب، فرزند فریب است و وضعیت مبتنی بر فریفتگی، به زیر گیرنده ناگزیر هم حاکم و هم محکوم. مدافع مشروطه در طول صحبت خود یک کلمه هم از ستادهای تبلیغاتی و سرکوبگری ساواک شاه یاد نکرد و فریب را تماماً متوجه اسلامیها و چپها نمود. حال آنکه میدانند چپ در نقد کارکردهای خود طی انقلاب و پذیرش سهم خویش در تقصیرات و قصورات، الگویی برای دیگر نحلههای سیاسی کشور است.
تا زمانی که نحلههای سیاسی کشور به نقش خویش در تکوین و بروز آن انقلاب نیندیشند و سهم خود نپذیرند و آن را جسورانه بیان ندارند و مهمتر اینکه نقادیها را در عمل امروزشان نشان ندهند، گشایش دمکراتیک در جامعه آرزو خواهد ماند. انقلاب میتواند با این رویکردهای جمهوری اسلامی تکرار شود و حتی جدا از شکل هنوز ناروشن آن، جامعه عاصی آشکارا دارد در همین سمت هم پیش میرود. دریغ اما اینکه معضل ملی کماکان سر جای خود باقی است و در فاصله با اصل مسئله که نیست مگر تحول دمکراتیک در اندیشه و عمل جریانهای تغییرخواه جامعه. انسجام دمکراتیک ملی، حاصل همنوایی در نقد خطاهای جمعی است.
نه آن انقلاب، نجات ملت از دیکتاتوری را در پی داشت و نه این دگرگونی ناگزیر در راستای وداع با استبداد جمهوری اسلامی لزوماً تضمین کننده استقرار آزادی و دموکراسی است. ایران تحول ذهنی همگانی را نیاز دارد و این هشدار دهنده است اگر هرکس بر آن باشد که خود را محق مطلق بپندارد و دیگری را خطاکار مطلق. از دل چنین رویکردی، کی میتوان به فضای دیالوگ سازنده ملی میان رقیبان سیاسی، رقیبانی که در عین حال قادر به همسویی با هم در امر دموکراسی هستند، دست یافت؟ شکل گیری فضای سالم، نیازمند انصاف سیاسی در گفتگوها و مناظرهها میان رقیبان سیاسی است.
تا مدعیان مشروطه خواهی نخواهند با دیکتاتور منشی رژیم پیشین متبوع خود که فریبکارانه دم از پاسداری مشروطیت زد ولی آن را به خشن ترین وجه پایمال نمود مرزبندی کنند، تا ملیون به نقد سست پایی خود در آن سربزنگاه تاریخی بر نخیزند که پابرجا ماندن بر هر میزان از عرفی گرایی مشروطیت مقابل ظهور و عروج حاکمیت اسلامی را نیاز داشت، تا ملی − مذهبیها نخواهند از شراکت داشتن خود در پاگیری حکومت دینی انتقاد سازنده کنند، تا اصلاح طلبان مدعی بیداری به نقد بنیادین رفتار خود در جریان انقلاب و چند دهه دوام جمهوری اسلامی برنیایند، و تا چپ نیز نگاه ایدئولوژیک خود به امر انقلاب و عدم برخورد برنامه محورانهاش با فازهای انقلاب را در عمقی بیشتر نپذیرد، وفاق ملی دمکراتیک در ایران همچنان در محاق خواهد ماند.
شرط تحول دمکراتیک کشور، بازنگری مدام در رفتارهای غیر دمکراتیک و عمل به استنتاجهای آن از سوی همه جریانهای سیاسی مدعی آزادی و دموکراسی است. سالگرد انقلاب ١٣۵٧ را باید فرصتی برای بازبینیها دانست و نه جولانگهی در حق نمایی خود و محکوم دانستن هر دیگری! اگر ارتکاب خطا مسئله است، اما در پرتو بازنگری نقادانه قابل جبران هم است. عدم پذیرش اشتباهات و پرهیز از نشستن به نقد آنهاست که جای نگرانی دارد. درس نیاموختن از تاریخ، بخشیدنی نیست.
بهزاد کریمی ١٧ بهمن ماه ١٤٠٠ برابر با ٦ فوریه ٢٠٢٢
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید