سایت تابناک بی توجه به شکست فاحش سیاسی- عقیدتی حکومت دینی در ایران و بیلان 30 ساله جنایت اسلامگرایان در کشور ما، باز نظزیه ورشکسته پان اسلامیستی خمینی مبنی بر ترجیح اسلام بر ایران را با تیتر بزرگ درج کرده و فراموش کرده اند که مردم با شعار استقلال، آزادی جمهوری ایرانی، و نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، این تئوری را به زباله دان تاریخ ریخته اند! در رابطه با تضاد میان ایرانی بودن و مسلمان بودن، نظریه درخشان و آموزنده اسماعیل خویی و سپس مقاله مندرج در سایت حکومتی تابناک برای مطالعه و قضاوت منتشر می شود.
در درازای تاریخ، ایرانی مسلمان میشود، اما نه
تمام روانش. او از یک سو ایرانی مانده و از سویی
دیگر مسلمان شده است و این دو از دورن با هم تضاد
دارند.
ایرانی در پیوند با اسلام همیشه به گونهای در جنگ
است و چنان است که تضادی غریب میان ایرانی بودن
و مسلمان بودن در روان ایرانی درگرفته است و این
جنگ و تضاد از میان نخواهد رفت مگر آنکه یکی
از دو سوی این تضاد از میان برخیزد یا بسیار کمرنگ
شود.
بعد از حملهی عرب به ایران، روان ایرانی دچار پارگی و دوگانگی میشود. یعنی دین اسلام به زبان ایرانی تحمیل میشود و ایرانی در تمام ایام بیرون خانهی کعبه میماند، به قول شاعر "به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند" که البته نمونههایی از این دست بسیارند و اینجا زیاد مجال نمونه آوردن نیست. ایرانی هیچگاه این حمله را فراموش نکرده است؛ همان حملهای که به از بین رفتن بسیاری از کتابخانههای ایران منجر شد و غارت بسیاری از شهرهای ایران را در پی داشت؛ چنانکه یکی از تاریخنویسان غربی گفته است این حمله نه تنها تمدن ایران بلکه تمدن جهانی را پانصد سالی به عقب بازگرداند.
به همین دلایل است که کینهی مهاجمان عرب در روان ایرانی به گونهای جاودانه شده است. در درازای تاریخ، ایرانی مسلمان میشود، اما نه تمام روانش. او از یک سو ایرانی مانده و از سویی دیگر مسلمان شده است و این دو از دورن با هم تضاد دارند. یهودی در خانهی دین خودش است، دین یهود برآمده از شرایط تاریخ و جامعهی یهود است. به همین دلیل حتی اگر تمام یهودیان از دین برگردند، این دین همچنان شکوه و زیباییاش را حفظ خواهد کرد؛ گیرم دیگر کسی بدان اعتقاد نداشته باشد. اسلام برای عرب هم همین است؛ دینی آمده از فرهنگ و جامعهی عرب. ولی دین طبیعی تاریخی ایرانیان آیین زرتشت بوده است و روان ایرانی در آیین زرتشت و مهر است که روال طبیعی خودش را دارد.
ایرانی در پیوند با اسلام همیشه به گونهای در جنگ است و چنان است که تضادی غریب میان ایرانی بودن و مسلمان بودن در روان ایرانی درگرفته است و این جنگ و تضاد از میان نخواهد رفت مگر آنکه یکی از دو سوی این تضاد از میان برخیزد یا بسیار کمرنگ شود. برای مثال در مصر چنین اتفاقی افتاد. مصریها زبان خودشان را از دست دادند و حالا دنیا مصریان را به سختی از اعراب تمیز میدهد. اما در ایران از آنجا که خوشبختانه زبان فارسی برجای ماند (نه چنانکه گویند به همت فردوسی، بلکه به همت تمامی ایرانیان)، همراه زبان، فرهنگ برجای ماند و همراه این فرهنگ، ایرانی بودن. در پیامد این پابرجایی، جنگی میان ایرانی بودن و مسلمان بودن نیز آغازیدن گرفت.
مر آن روز را روز نو خواندند"
گفتوگویی با اسماعیل خویی شاعر بهنام ایرانی
محمد صفریان
۲٨ اسفند ١٣۸٧
اشاره: در آستانهی سال نو، به سراغ اسماعیل خویی رفتیم، همان خراسانی لندننشین که روزگاری در تهران به تدریس فلسفه مشغول بوده و سالها با حس و کلمه همنشین. او از پس گذشت این همه سال، همچنان دغدغهی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را دارد؛ دغدغهی درست اندیشیدن و از تعصبات فکری دوری جستن. با او از فردوسی بزرگ گفتیم و اجر آن صبر که حکیم توس به سیسال کشید. سخن از اسطورهی جمشید به میان آمد و دورانی که عدل و داد لااقل در قصه و افسانه حی و حاضر بود. از نمودهای آن افسانهها در زندگی امروز گفتیم و امیدی که میتوان به آینده داشت که اگر چنان نماند، بیگمان چنین نیز نخواهد ماند.
***
آقای خویی، اگر موافق باشید، گفتوگو را با اسطورهی جمشید آغاز کنیم و پیدایش نوروز، آنگونه که فردوسی بیان کرده.
آری. اتفاقاً یادآوری بسیار بههنگامی است. بسیاری فردوسی را پدر زبان فارسی میدانند؛ هرچند چنین نیست و پدر و مادر زبان فارسی تنها مردمان فارسیزبان هستند. اما فردوسی بزرگ به راستی پدر شعر و سخن فارسی و تاریخنویسی ما و همچنین بزرگواری است که توانست افسانههای ایران زمین را به نظم و شعر برگرداند. فردوسی در پیوند با نوروز، در داستان پادشاهی جمشید سخن میگوید و بر بنیاد کلام او باید بپذیریم که نوروز اگر نه کهنترین جشن ایرانی، دستکم یکی از کهنترین جشنهای ایران و جهان است. البته جشنهای کهن بسیار بودهاند؛ اما متاسفانه اکنون از آنها جز نام و نشانی باقی نمانده است، اما نوروز جشنی است همچنان زنده و پابرجا.
فردوسی، نوروز را روز بر تخت نشستن جمشید معرفی می کند، درست است؟
بله. فردوسی در شاهنامه این جشن را به پیروزی جمشید و پادشاهی او نسبت میدهد، جمشید البته یک چهرهی اسطورهای است و در شاهنامه آمده که دوران زندگی او هزار سال و سلطنتاش هفتاد سال به درازا انجامید. البته علاوه بر جنبههای اسطورهای قصه که آن را از واقع دور میکند، به گمان من در اینجا منظور پادشاهی یک فرد خاص نبوده و مقصود فردوسی یک سلسله است. باری در افسانهی فردوسی جمشید پنجاه سالی از وقت خودش را صرف آموزش کشاورزی به ایرانیان میکند و بعد پنجاه سال دیگر را صرف آموزش گلهداری و پنجاه سال دیگر را صرف آموزش نخریسی و جامهبافی و ... چنین است که در نهایت، جمشید هنرهای بسیاری را به ایرانیان آموزش میدهد و پادشاهی میشود بسیار فرهیخته. سرانجام کار به جایی میرسد که روزی که جمشید بر تخت سلطنت جلوس میکند، برای ایرانیان بسیار عزیز و گرامی میشود و به قول فردوسی: " آن روز را روز نو خواندند." و این روز نو همان نوروز است که از آن شهریار برایمان به یادگار مانده.
اشاره کردید، که نوروز از جملهی جشنهای کهن است که تا به امروز پابرجا مانده. دلیل این ماندگاری را در چه عامل و یا عواملی میبینید؟
ایرانیان در جشن نوروز تنها خاطرهای تاریخی را به سرور نمینشینند؛ بلکه نوروز همچنین نشاندهندهی همآهنگی زبان ایرانی است با طبیعت. در پیوند نوروز همین بس که بگوییم این تنها ایرانی نیست که با طبیعت همراه میشود، بلکه در این زمینه طبیعت نیز با ایران و ایرانی همراه و همدل میشود. نوروز همچنانکه آغاز سال نوی ماست، آغاز سال نوی طبیعت نیز هست؛ نخستین روز فرودین و آغاز بهار. چنین است که حتی اگر ما ایرانیان نوروز را فراموش کنیم، زمین و طبیعت آن را از یاد نخواهند برد. پس تا زمانی که زمین و تا هنگامی که طبیعت پابرجاست، نوروز گرامی است و برگزار خواهد شد و من گمان می کنم این روز، روزی جهانگیر خواهد شد؛ هرچند که به نحوی اکنون نیز جهانگیر است؛ دستکم در جنبهی طبیعتاش.
برخورد شعر فارسی با بهار و نوروز چگونه بوده است؟
بهاریههای بسیاری در ادب فارسی موجود است و در حقیقت هزار سالی میشود که شاعر بزرگی نبوده که دستکم چند بیتی در وصف زیباییهای بهار نگفته باشد. بهار یکی از موضوعات کهن و پیریناپذیر شعر و ادب است و در تمام ادبیات دنیا موضوعی قابل تامل به شمار میرود و برای تمامی شاعران عزیز است.
در این سالها شاهد کشمکشهای بسیاری هستیم میان «عیدهای مذهبی» و « عیدهای ایرانی»، به عقیدهی شما عیدهای مذهبی میتوانند در تقابل با عیدهای ایرانی قرار بگیرند؟
برای پاسخ به این سوال، باید به پیشینهی این کشمکش توجه کنیم. ببینید، بعد از حملهی عرب به ایران، روان ایرانی دچار پارگی و دوگانگی میشود. یعنی دین اسلام به زبان ایرانی تحمیل میشود و ایرانی در تمام ایام بیرون خانهی کعبه میماند، به قول شاعر "به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند" که البته نمونههایی از این دست بسیارند و اینجا زیاد مجال نمونه آوردن نیست. ایرانی هیچگاه این حمله را فراموش نکرده است؛ همان حملهای که به از بین رفتن بسیاری از کتابخانههای ایران منجر شد و غارت بسیاری از شهرهای ایران را در پی داشت؛ چنانکه یکی از تاریخنویسان غربی گفته است این حمله نه تنها تمدن ایران بلکه تمدن جهانی را پانصد سالی به عقب بازگرداند.
به همین دلایل است که کینهی مهاجمان عرب در روان ایرانی به گونهای جاودانه شده است. در درازای تاریخ، ایرانی مسلمان میشود، اما نه تمام روانش. او از یک سو ایرانی مانده و از سویی دیگر مسلمان شده است و این دو از دورن با هم تضاد دارند. یهودی در خانهی دین خودش است، دین یهود برآمده از شرایط تاریخ و جامعهی یهود است. به همین دلیل حتی اگر تمام یهودیان از دین برگردند، این دین همچنان شکوه و زیباییاش را حفظ خواهد کرد؛ گیرم دیگر کسی بدان اعتقاد نداشته باشد. اسلام برای عرب هم همین است؛ دینی آمده از فرهنگ و جامعهی عرب. ولی دین طبیعی تاریخی ایرانیان آیین زرتشت بوده است و روان ایرانی در آیین زرتشت و مهر است که روال طبیعی خودش را دارد.
پس این کشمکش و تضاد را به گونهای به عدم هماهنگی میان زبان و طبیعت و مذهب ارتباط میدهید؟
ایرانی در پیوند با اسلام همیشه به گونهای در جنگ است و چنان است که تضادی غریب میان ایرانی بودن و مسلمان بودن در روان ایرانی درگرفته است و این جنگ و تضاد از میان نخواهد رفت مگر آنکه یکی از دو سوی این تضاد از میان برخیزد یا بسیار کمرنگ شود. برای مثال در مصر چنین اتفاقی افتاد. مصریها زبان خودشان را از دست دادند و حالا دنیا مصریان را به سختی از اعراب تمیز میدهد. اما در ایران از آنجا که خوشبختانه زبان فارسی برجای ماند (نه چنانکه گویند به همت فردوسی، بلکه به همت تمامی ایرانیان)، همراه زبان، فرهنگ برجای ماند و همراه این فرهنگ، ایرانی بودن. در پیامد این پابرجایی، جنگی میان ایرانی بودن و مسلمان بودن نیز آغازیدن گرفت.
و این تضاد باعث به وجود آمدن چالشهای بسیاری شده؟
حالا از این تضاد گاهی ناسیونالیزم ایرانی بیرون میزند و گاهی بنیادگرایی اسلامی. نمونههای بارز این دو در تاریخ معاصر ما هم رضا شاه و خمینی هستند که یکی از پارهی ایرانی روانمان بیرون زد و دیگری از پارهی مسلمان روانمان. یکی تلاش میکند هرگونه باور دینی را از میان بردارد و دیگری در تلاش است تا نشانی از ایرانی باقی نماند و متاسفانه این ماجرا قصهای دنبالهدار است. البته دقت کنید که من با اعراب هیچ مشکلی ندارم. بلکه مشکل من با عربزدگی است، همچنانکه با غربزدگی. هرچند که قصهی غربزدگی کلاً متفاوت با عربزدگی است. غرب با غربزدگی فرق دارد، همچنانکه عرب با عرب زدگی. اعراب امروز جزو مردمان ستمدیدهی دنیا هستند و من با آنها احساس رفاقت و همدردی میکنم. اما عربزدگی بیماریای است که به ملیت و فرهنگ ما آسیب میرساند و البته هر ایرانی با گوهر با این بیماری مقابله خواهد کرد، به ویژه اگر از آگاهی ملی برخوردار باشد.
بار دیگر برگردیم به نوروز، این جشن برای تمام اقوام ایرانی عزیز است، درست میگویم؟
کاملاً. به عقیده ی من حالا که پارهی ایرانی روانمان زیر فشار است، این فشار و سختگیری باعث شده همهی ایرانیان از کرد و بلوچ و لر و حتی عرب ایرانی به خود بیایند و این جشنهای ایرانی را هرچه باشکوهتر و بهتر برگزار کنند. خوشا که چنین است.
و سر آخر اگر حرف و سخن خاصی باقی مانده؟
من نوروز را به ایران و مردمان پاکش شا باش می گویم. زنده باد ایران و ایرانی و شادی و سرمستی.
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1211&language=persian
برگرفته از: http://www.tribuneiran.com
مقاله تابناک: تاريخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۸۹
شاخصی دیگر در کلام حضرت امام(ره)؛
«نهضت ما اسلامی است پیش از آنکه ایرانی باشد»
«تابناک» بر خلاف بسیاری از دوستان رسانه ای، با هدف جلوگیری از اشاعه این سخنان از انتشار عمومی آن خودداری کرد؛ اما اکنون با هدف روشن شدن نسبت این اظهارات با اندیشه، کلام و منش بنیانگذار انقلاب اسلامی، شاخصی از کلام ایشان را منتشر می کنیم تا حجتی باشد بر همگان و مانعی باشد برای آنان که همچون همیشه این موضع ما را سیاسی خواهند پنداشت و...
پس از آنکه سخنران مراسم اختتامیه همایش ایرانیان خارج از کشور، مباحثی اعتقادی و عمیق را ـ که اظهار نظر درباره آنها نیازمند تخصص و تسلط بر همه جوانب آن است ـ با بیانی تبلیغاتی و عوام پسند مطرح کرد، این سخنان با واکنش هایی روبه رو شد.
به گزارش «تابناک»، همان گونه که با آغاز این همایش و پیش از مراسم اختتامیه، از سوی برخی رسانه ها، از جمله «تابناک»، علاوه بر ذکر نکات مثبت این رخداد بزرگ درباره چگونگی بهره برداری از این فرصت و سوءاستفاده برخی، به مسئولین هشدارهای لازم داده شد، ولی سرانجام یک جریان به ظاهر التقاطی با هماهنگی از پیش تعیین شده، فضای این همایش را به سمتی پیش برد که با هزینه بیت المال مسلمین، سخنانی از این تریبون بیرون آمد که رنگ و بوی فتنه انگیزی، التقاط و ضدیت با اندیشه امام (ره) به روشنی از آن نمایان بود.
بنا بر این گزارش، «تابناک» بر خلاف بسیاری از دوستان رسانه ای، با هدف جلوگیری از اشاعه این سخنان از انتشار عمومی آن خودداری کرد؛ اما اکنون با هدف روشن شدن نسبت این اظهارات با اندیشه، کلام و منش بنیانگذار انقلاب اسلامی، شاخصی از کلام ایشان را منتشر می کنیم تا حجتی باشد بر همگان و مانعی باشد برای آنانکه همچون همیشه این موضع ما را سیاسی خواهند پنداشت.
البته پیش از آن، باید تأکید کنیم که حضرت امام(ره) با نگاهی دقیق و عمیق بنایی را استوار ساخت که بر مبنای آن، وطن دوستی را جانشین وطن پرستی و حفظ وحدت و یکپارچگی ملی را جایگزین ملی گرایی و ترویج نوعی تفکر کرد که در پی تقابل اسلامیت و ایرانیت بود.
توجه به این دو فراز از کلام امام(ره)، حقیقت این مدعا را آشکارتر می سازد؛ «حب وطن و حب اهل وطن و حفظ و حدود كشور، مسألهاي است كه در آن حرفي نيست».
یا در جاي ديگر ميفرمايند: «ما هم عربيت را و عجميت را و تركيت را و همه نژادها را پذيرا هستيم».
اما اشاره به فرمایشات زیر که برگرفته از صحیفه نور است، مهر بطلانی است بر ادعاهایی که به طور مشکوک در پی جداسازی اسلامیت از ایرانیت و ایجاد نوعی شکاف که خود زمینه ای برای ترویج نوعی تقابل است، خواهد بود.
امام خمینی(ره) ـ صحيفه امام، ج11، ص: 111 ـ می فرمایند:
«برادران شجاع من كه براى آزادى وطن هاى خود قيام كردهايد، ملت هاى خود را هشدار دهيد و مغزها را از آثار تبليغات چند صد ساله و خود باختگى در مقابل غرب و مستكبرين شستشو دهيد و به نهضت ما كه نهضت اسلامى و مستضعفين است بپيونديد كه امروز اسلام عزيز در مقابل كفر و منطق در برابر زور واقع شده است. نهضت ما اسلامى است قبل از آنكه ايرانى باشد؛ نهضت مستضعفين سراسر جهان است، قبل از آنكه به منطقهاى خاص متعلق باشد.»
ایشان همچنین در جای دیگری ـ صحيفه امام ، ج12 ، ص: 335 ـ می فرمایند:
«چند روز پيش از اين در يك نوشتهاى ديدم كه مىگويد، چرا از ملى مىترسيد شماها؟ من به آن آقا مىگويم، شما چرا از اسلامى مىترسيد؟! ...ما مىخواهيم ببينيم خواست اين 35 ميليون جمعيت چى است. ما ديديم كه خواست اين 35 ميليون جمعيت اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم. در تمام صحبت ها از اول تا آخر اين نبود كه ما ملى گرا هستيم؛ ملى گرايى بر خلاف اسلام است. ... ملى گرايى بر خلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجيد است.»
و نیز در جای دیگر ـ صحيفه امام ، ج13 ، ص: 491 ـ می فرمایند:
«صدور آن وقتى است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامى، اخلاق انسانى در اينجاها رشد پيدا بكند و شما موظف به اين معنا هستيد و بايد اين كار را انجام بدهيد كه هم در عمل و هم در نوشتههايى كه در آنجا منتشر مىكنيد، بايد بكنيد و مجله داشته باشيد و آن مجله يك مجلهاى باشد كه هم در عكس هايى كه در آن هست و هم در مسائلى كه در آنجا طرح مىشود، همهاش موافق باشد با جمهورى اسلامى تا به واسطه تبليغات، اسلام نفوذ كند ...
عمده مسأله اين است كه ما فهميده باشيم در قلبمان كه ما مىخواهيم جمهوريمان اسلامى باشد. بايد همان طورى كه با زبان مىگوييم، قلب ما معتقد شده باشد به اينكه ما مىخواهيم اسلام باشد. «ما مىخواهيم اسلام باشد» ديگر با تمام اعوجاجات بايد مبارزه بكند .... خداوند همه شما را - انشاءاللَّه - حفظ كند و همه شما و ما را موفق كند به اينكه دنبال اين باشيم كه اسلام را در همه جا تقويت كنيم و از مروّجين اسلام باشيم.»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید