رفتن به محتوای اصلی

از تو

از تو

 

می خواهد از تو گوید

بغضش نمی گذارد

یادت درونِ جانش

غوغا کُنَد چو توفان

لبریزِ بغضِ ابرست

در برگ ریز وُ باران

اِستاده او شکیبا

تنها به رنگِ پاییز

می خواهد از تو گوید

هق هق نمی گذارد

رفتی سفر بهارا

ای بهترین پناهم

مبهوت مانده بر جا

دیدی که بسته پایم

اینک درختِ تنها

با خاطری پریشان

برگی نمانده در باغ

رفتند باده نوشان

ای بادِ سردِ پاییز

با من صبوری ات باد

چیزی نمانده با من

جز انتظارش وُ یاد

ای سینه سرخِ غمگین

زینجا نمی گریزی

صیاد می رسد باز

پروا کن از نشستن

 

گفتا که سینه سرخم

از حادثه چه ترسم

تنهات کِی گذارم

ای بهتر از وجودم

یک سینه دارم آواز

آن با تو می سپارم

من از تو می سرایم

ای تک درختِ شیدا

2015 / 1 / 28

http://rezabishetab.blogfa.com‍

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید