ماياكوفسكي شاعر شورشي و شوريده دل
http://dobarenou.blogspot.de/2007/08/blog-post.html
"پرونده بسته شد"
و قایق عشق
بر صخره ی زندگی روزمره شکست
با زندگی بی حساب شدم
بی جهت دردها را فاجعه ها رادوره نکنید
و یا آزارها را.
شاد باشید. "ولادیمیر مایاکوفسکی"
-------
ظاهراً آخرین شعر او:
ساعت از نه گذشته، بايد به بستر رفته باشي
راه شيري در جوي نقره روان است در طول شب
شتابيم نيست،با رعد تلگراف
سببي نيست كه بيدار يا كه دلنگرانت كنم
همانطور كه آنان ميگويند،پرونده بسته شد
زورق عشق به ملال روزمره در هم شكست
اكنون من و تو خموشانيم،ديگر غم سود و زيان اندوه و درد و جراحت چرا؟
نگاه كن چه سكوني بر جهان فرو مينشيند
شب آسمان را فرو ميپوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتي اينچنين، آدمي برميخيزد تا خطاب كند
اعصار و تاريخ و تمامي خلقت را.
-------
از اشعار کلاسیک لذت میبرد اما بندهٔ آنها نمیشد. میگفت: هنر باید با زندگی درآمیخته شود.
مایاکوفسکی در سال ۱۹۳۰ به ضرب گلوله ، در پی بنبستی عاطفی و نیز ممنوع الخروج بودن از خاک شوروی خود کشی کرد. وی پیش از مرگ بر برگهای نگاشت: «برای همه... میمیرم...».
«گامهایم
در خیابان
مسافت را
لگدمال میکند،
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟»
او بسیاری از اشعار ماندگارش را برای معشوقش لیلی بریک سرودهاست:
«عزیزم
عمرم
شکنجهٔ جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچگاه
هیچچیز
نسرودم.»
جسد وی در گورستان بزرگان انقلاب دفن شده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید