رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

محمد جلالی چیمه (م. سحر)
کُفر اگر ، آشتی ست ، کُفر از ما
دین اگر دشمنی ست ، دین از ماست
روزگاران ِ خاک را ثمریم
میوه افروز و میوه چین از ماست
نیست مارا جز این سفینه ی خاک
قایق از ما و سرنشین از ماست
جز بر این خاک ، زندگی مَطَلب
رضا طالبی
دخترها عین برف سفید٬با یونیفرم های آب و روپوش سفید٬دوتایی و سه تایی داخل باغچه می چرخیدند.دخترخاله ام عایشه من دید و دست برایم تکان داد.او دست به دست نینو کیپیانی توی باغ می چرخیدند.نینو یکی از زیباترین دختران روی زمین بود.وقتی که من مناظره بین خودم و معلم جغرافیا را راجع به علاقمند بودن به ماندن در آسیا را به دختران مدرسه شرح میدادم٬یکی از زیباترین دختران دنیا به نام نینو ٬با نوک دماغش به زمین نگاه کرد
گر از منظر «مدرنیتِ کلاسیک و سکسولوژی کلاسیک» به «سایبرسکس» بنگریم، آنگاه می توان این تقسیم بندی را ایجاد کرد که اگر اولین تجارب جنسی و آشنایی با تن و فانتزیهای جنسی خویش معمولا با «خودارضایی» شروع می شود و سپس معمولا فرد وارد رابطه عشقی/جنسی می شود، حال ما، پس از «سکسِ تلفنی» و «سکس در چات»، شاهد مرحله دیگر بینابینی از رابطه جنسی و عشقی هستیم و آن «سایبرسکس یا سکس از طریق دوربین و اینترنت» است. یعنی می توان شدت و حدت این رابطه جنسی و احساسی را اینگونه تعریف کرد که او از «خودارضایی» جلوتر می رود
محمد آزادگر
کسی که تفکر دارد برانگیخته است. در هر زمان، متفکر واقعی برانگیخته است. برانگیختگی او ریشه در لبۀ تیغی دارد که متفکر مدام بر روی آن حرکت می‌کند. دیده‌اید که بعضی از آدم‌های سر از پا نشناس، وقتی که بیعدالتی می‌بینند، اگر نتوانند کاری بکنند، یقۀ خود را پاره می‌کنند...
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
شاید سرسام گرفته میخواهم
خشم "نیستی"ا ش را بر واژه ها بگیرم
Bəlkə yoxluğunun acığını
sayıqlayaraq sözcüklərdən çıxartmaq istəyirəm
ترا فریاد میزنم
در تهیگاههای آخرین ایستگاه این قطار
səni bağırıram bu qatarin
son durağının boşluqlarında

ابوغریب بخارایی
آنگاه که همه گام کشان
... در رقابتی نفس گیر
این بهشت ِ خدائی را
گذاشتند و گذشتند
من
هرگز
پا به دوزخ زشت بزرگی
نگذاشتم
نمیگذارم
موضوع جالب و همزمان تراژیک اما این است که وقتی این مدرنیت به سراغ کشورهای با بستری فرهنگی و تاریخی کاملا متفاوت مثل ما یا جهان اسلامی و غیره می آید، آنگاه این حالت پارادوکس مدرن و این «اغوای اجباری» مدرنیت که « او را قبول بکنیم، یا قبول بکنیم» برای این جوامع، برای ما تبدیل به یک «تعارض آنتاگونیستی، تله، بحران و تناقضی» می شود که در آن حتی وقتی در حال بازگشت به خویشتن هستیم، به زیر حجاب رفتن و کشیدن قلیان هستیم، یا در تلویزیون و اینترنت در حال مرگ بر مدرنیت و ایجاد مدرنیت اسلامی، ایرانی...
رضا بی شتاب
همرنجِ آوارگانِ جهان و لب دوختگانِ سوخته جان
من کِه ام؟ قامتِ غم دربدری بی سامان
کِه شناسد ز شب وُ روزِ من ای دوست نشان
همه شب راهِ سفر گیرم وُ چون خسته روان
از شب وُ خویش بلرزم چو یکی صیدِ دوان
موضوع اما این است که ابتدا لمس و پذیرش « خطاها و سوء تفاهمات اروتیکی و جنسی» در واقع اروتیک و سکس بشری را «زیبا، صمیمی و خندان می کند»، تبدیل به یک بازی و جشن کودکانه و همزمان بالغانه می سازد، تبدیل به یک «تمنا و لذت تراژیک/کمدی و چندلایه» می سازد که مرتب می تواند حالت و درجه دیگری بیابد و هر «اختلال و سوء تفاهمی» می تواند دری باشد برای یک بازی و حالت نو، در هم آمیختگی نو و ایجاد فانتزی و حالتی نو از اروتیک.
ابوغریب بخارایی
تردید ندارم
روزی در کرشمه‌ی ابر وافق
پای درراه خواهی نهاد
و آنگونه که شایسته خدابانوان بزرگ است
در پائیز هزار رنگ عمر گرانمایه ات
با گذر از باغهای پرعطر گلهای بهاری
ما را به دوردست های بی نیازی خواهی برد.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
دروغ چه برضد فرشته به کار رود ، چه بر ضد شیطان دروغ است.این سنت تهمت زنی رذیلانه قتل به دولت که آل احمد بنا نهاد تا سال 57 ادامه پیدا کرد و شهید های قلابی فراوانی ساخت. یکی از شهیدان قلابی خودش بود ، شایع کردند که آل احمد را سکتاندند درحالیکه تا خرخره عرق می خورد و سیگار می کشید. بعد گفتند پسر خمینی را در عراق شهید کردند و خمینی پدر شهیدان شد. بعد شریعتی را شهیداندند و این دروغگویی رذیلانه سیاسی ادامه پیدا کرد و هیچ حرمت و اعتبار و اخلاقی برای اهل سیاست و اهل قلم از نوع آل احمد باقی ننهاد.
آتاخان ارقاچماز
هر دو زبان توركي و فارسي، مثل بقيه زبانهاي دنيا داراي ادبيات كلاسيك مي‌باشند. اما سير ادبيات در توركي و فارسي همراه با شباهتها، داراي تفاوتهايي نيز مي‌باشد. آثار كلاسيك زبان فارسي به واسطه دولت مدرن چند دهه‌اي، به اقوام و ملل ساكن ايران و ملل ديگر كشورهاي دنيا شناسانده شده است. اما ادبيات كلاسيك زبان توركي در ايران سرنوشتي كاملا متمايز با ادبيات كلاسيك فارسي داشته است.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
روزی از همین روزها در سال 2009 در میان خبرهای بد در بارهء حوادث شرم آوری که سی سال تمام است بی‌وقفه در کشور ما مکرر می‌شوند شنیدم که با بُلدزر به گلزار خاوران هجوم برده‌اند تا با شخم زدن آرامگاه قربانیان و کاشتن درخت بر خاک آنان به خیال خود آثار جرم و جنایت حکومت سی سالهء خود را از زمین محو کنند و زهی خیال خام!
این بیت‌ها به تأثیر از آن خبر تأسف بار سروده شد. م. سحر
ترکان اورمولو- آ. ائلیار
خورشید میخندد؟
چگونه؟
قلبها؟
گرم اند یا سرد؟
شیفتگیها بسنده است؟
از نگاهها مهربانی سرریز میشود؟

?gülümsəyirmi günəş
?necə gülür
?Ürəklər? Ürəklər yavaşımı? Yoxsa hızlı döyünür
?yetərlimi sevgilər
?Baxışlardan heç məhəbbət axırmı

-«آنجا ساعت چنده؟»
از کدامین جریان
از کدامین پایان
حرف میزنی؟
اسارتمان ادامه دارد.
?Orda saat neçədir
Hansı axımı sevlirsən
?hansı bitimi
!isarətimiz sürür
مژگان نویدی
باز هم بهار میاید/
تو دوباره به دنیا می‌آیی/
و فلسفه ی زرد قناری‌ها را/
بی‌ تردیدی بر درختان خشکیده می‌نویسی
حسین باقرزاده
زبان فارسی گنجینه‌ای بسیار غنی از نظم و نثر دارد که دستور زبان را به راحتی می‌توان از آن استخراج کرد. در دوران‌هایی نادرستی‌هایی به زبان راه پیدا می‌کند و شیوع می‌یابد. مثلا واژگانی که از آن‌ها تحت عنوان «غلط مصطلح» یاد می‌شود. هم اکنون نیز نادرستی‌های چندی در زبان و نوشتار فارسی دیده می‌شود که به شدت شیوع پیدا کرده و رایج شده است. در این جا به سه مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم: «را»ی سرگردان، «دانشمند» و «سد».
رضا بی شتاب
به یادِ استاد جلیل شهناز

دیدی که عاشقم باز
باز آمدم به پرواز
یک آسمان ستاره
بر سینه ریزِ آواز
سوژه در معنای مدرن و فرویدی یک «وحدت در کثرت» است و در معنای لکانی یک « کثرت در وحدت و چندصدایی» اما دیوانه فقط « کثرت» است. مملو و پُر از صداهای مختلف و بی معنی است. ازینرو دیوانه گاه یک «فریاد چندصدایی و بی معنا یا هولناک» است در حالیکه سوژه قادر به ایجاد وحدت در چندصدا، یگانگی در چندگانگی و یا چندگانگی در یگانگی است.
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
ای فلان دست ازین ریا واکش
برو آن ریش را بزن جاکش
آدمیت اگر به ریش بُدی
بُز بر آدم ، سه قرن پیش بُدی
آ. ائلیار
در «گؤله مز»
تنها زنبق و
نمک و
منم.
راشل زرگریان
زن جوان وشیک پوشی با نمائی مبهم وناراحت آه میکشید وباخود حرف میزد. بسختی شنیدم که گفت: امیدوارم تعداد ملاقات کننده گان زیاد نباشند حال وحوصله ندارم. وقت هم که هیچوقت ندارم. پسرجوانی با داشتن واکمن به گوش موزیک گوش میداد ودستها وبالا تنه اش را تکان میداد ودرعالم خودبود.
ابراهیم فرشی
در این سرزمین بندرت با فرهیختگانی روبرو هستیم که تفکرات و فرهنگ غالب را به‌ نقد کشیده‌ باشند. اگر کسانی چون جمال زاده‌، هدایت، شاملو، دوستدار ناقد گوشه‌های از فرهنگ، باور و تاریخ این مملکت و مردم بوده‌‌ باشند، چوب تکفیر بر سرشان فرود آمده‌ و اگر غیرفارسها دادشان از بیعدالتی حاکمان و فرزانگان و اندیشمندان درآمده باشد‌، با جذمگرایی، اتهام زدن روبرو شدهاند. فرهنگی که‌ هنوز هم حاکم است.
رضا بی شتاب
من که کاتبِ تاریکی ام، به هق هقِ اشک های نریخته، به نهیبِ بغضِ فرو خورده؛ به لهیبِ اندوهِ بیهوده می مانم؛ من؛ دربانِ بارگاهِ جنت مکان ها و قبله ی عالم ها بوده ام، پرده دارِ امیران و سلطان ها و صاحب منصبان بوده ام؛
«داش آکل» هدایت در واقع تبلوری از «معضل مرد ایرانی» است و رابطه ی «او و مرجان» بیانگر «گفتمان جنسیتی بحران زا و سنتی» زن و مرد ایرانی است. یک نکته جالب که تا حالا کسی به آن توجه نکرده است، نوع رابطه ی داش آکل/مرجان و سن واقعی آن دو بر اساس این رابطه ی عشقی است.
شهلا و. ی. صفایی
تن شلاق خورده موج هایت/
در بیداری ماه می خندد/
و می چکد از چشم هایت/
مروارید نور
بر جان جهان، ایرانم
پرویز داورپناه
ای غریبان سفر کرده کدامین غربت
بد تر از غربت مردان وطن در وطن است.
(حسین منزوی)
در یکصد و سی امین سالروز تولد دکتر محمّد مصدّق می رویم سراغ شاعران مشهوری که برای مصدق و احمد آباد، شعر سروده اند.
رضا بی شتاب
آسوده آن دلی که تواَش آشیان شوی
خوشا کبوتری که تواَش آسمان شوی
پرواز اگرچه نامبارک ست در این دیار
خوشا نشاط در پَری که تواَش نشان شوی
جوامعی که حکومت‌های خودکامه دارند از نظر شاکری با آرشیو میانه‌ی خوبی ندارند: "همانگونه که ساسانیان خودکامه بودند و اسناد پارتیان را از میان بردند تا تاریخ خودشان را بنویسند؛ یعنی چیز دیگری را نمی‌توانستند تحمل کنند. این را در حکومت شاه هم می‌بینیم که به آرشیو دوره‌ی قاجار کسی دسترسی نداشت.
رضا بی شتاب
پرنده شو؛ به سانِ برگ های هر بهار
به روز وُ شب برین مدار
که جانِ جاودانگی ست
پرنده را به آسمان سپار
چو مِهر وُ مَه چو اختران
برقص بر چکادِ این فَلَک
برقص وُ چامه ای بخوان
ی.ک. شالی
خیابان را همه به اسم می­شناسند و گرنه به نام و نشان بنایی که آنجاست. اما او آن را تنها در چهره­ی تکیده­ ی تنهاترین آدمهای شهر، وقتیکه دلهاشان از شادمانیهای زندگی آنقدر می­گیرد که مواد مخدر به رگان خود تزریق می­ کنند تا که اندکی تزویر، نه، این کارشان نیست، ااااه... تا اندکی خوشبینی، آری خوشبینی... به فضای حساس شهر بیافزایند، باشد که تنها شهردار نه، بلکه خود مقام معظم ریاست جمهوری عرق شرم را هرگز از پیشانی خود پاک نکنند. آنجاست که او خیابانیست، حتی وقتی که خیابان نیست.
ع. اروند
نگارش عبارات نویسنده که از طرف ما بر آنها تاًکید شده ناشی از دو چیز است
1 ـ عدم توجه به تفاوت بنیادی که میان دو مقوله ی هنر و علم وجود دارد
2 ـ احتمال بی اطلاعی کامل از تاریخ تئوری های موسیقی در ایران؛ تاریخی که دست کم و فقط برای دوران بعد از اسلام در زمینه ی آن بزرگترین آثار قرون میانی تاًلیف شده است.
رضا بی شتاب
چنانت دوست می دارم
که ماهی رود وُ دریا
آ. ائلیار
او
به چاه بی انتهایی
فرو میرفت!
و نیستی
تا کیف خسته ام از شانه برداری
بگویی «قهوه بریزم یا چایی»
که آبی از آب تکان نخورده
تنها خانه است که درش در رفته
پنجره است که پُر از چای شده
شهر است که بی تو من را وتو کرده
و کتری قرمزی
که اعصابش به هم ریخته بر سروکله ی خود می زند
محمد جلالی چیمه (م. سحر)
حفظ خزر نیرزد آری
کز آن به دینِ ما رسد آزار
دین، یعنی آن کُلاهِ ریاست
بر فرق ِ زُهدِ بوذر و عمّار
دین ، یعنی آن بساط ِ چپاول
دین ، یعنی آن خزانۀ دینار