Skip to main content

● ادبیات

ابوالفضل محققی

هتل واقعا راحتی بود با پذیرائی بسیار عالی ومحبت های رئیس هتل .غذا در بخش قدیمی هتل سرو می شد . هر سه وعده غذا را به همان سالن بزرگ می رفتیم. حضور مازیار با آن طنز زیبا وشخصیت بی تکبرش آرامشمان می داد.
به نقل ازشماره 2 و 3 مجله ملانصالدین 14 و21 آوریل .1906
مدیر و سردبیر جلیل محمد قلی زاده
ابوالفضل محققی
روز سوم رسیدنمان به نیمروز بود که افسری به دیدنمان آمد واعلام کرد که ساعتی بعد ژنرال عبدالحمید اگر نامشان درست در خاطرم مانده باشد بدیدنمان می آید. قراراست که فردا بکابل منتقل شویم.گفت: اگر در این چند روز بشما سخت گذشته ببخشید امکاناتمان محدود است.اما قلب هایمان بزرگ". همه تشکر کردیم وساعتی بعد مردی بلند قد ،چهار شانه
ابوالفضل محققی
قصه ای برای کم کردن از غصه روز های کرونائی


یکی بود یکی نبود اما نه! خیلی ها بودند. قنبر و آرزو هم بودند یکی دختر شاه بود ودیگری پسر وزیر شاه. اما از آن پسر ها که قصر پدر ترک کرده وچوپانی میکرد.نی می زد و آواز می خواند مردم شهر هم با او می خواندند. پرنده وچرنده دورش حلقه می زدند و بعضی از پرنده های خوش الحان
ابوالفضل محققی

تنها تصور ما از مفهوم زمان باعث می شود که روز داوری را به این نام بخوانیم در حقیقت روز داوری یک دادگاه صحرائی دائم است. کافکا
فکر می کنم : چراباید تمام داستان هائی که شنیدم نقل کنم آن هم در این روزهای وحشت زدگی از کرونا که مانند پادشاهی خون ریز تمام جهان را در می نوردد و هر
ابوالفضل محققی
خورشید بود که دست در دست ماه بر دریچه قلبشان می کوبید.
" در قلبتان جائی برای خوابیدن ما دارید"؟
ابوالفضل محققی
یکنواختی وکسالت بار بودن زندگی ، یک نواختی موضوعات که حتما باید طبق پرونکل اجرا می شدرادیو را از طروات و شادبی تهی می ساخت فاقد روح زندگی.
درجواب درخواستم از یکی از جوان هائ بسیار با هوش حزب که آن روزها برای بولتن مطلب تهیه می کرد برای ذکر یک حاطره: ایشان نوشتند"یک خاطره که یادم میاد راجع به پیاده کردن رادیو صدای ملی بود! چند بار با رفیق عزیز درا‌ین باره جر و بحث کردیم. میخواست رادیو صدای ملی را پیاده کنیم. من مسیول پیاده کردن آن بودم. برخلاف رادیوهای بی‌بی‌سی ‌
هادی خرسندی
همانطور که پیش‌بینی میشد ماجرای پرت‌شدن قاضی منصوری، باعث شد که حواس‌ها هم از دادگاه طبری پرت شود و جماعت بخواهند سر دربیاورند که یارو زنده است یا مرده؟ خودکشی کرده با خودکشی شده. در هر دو صورت چرا فیلمش درآمده که جنازه‌اش توی آمبولانس پاشده سرپا ایستاده!
منوچهر برومند (م. ب. سها)

از طیف هنرمندان نام‌ آور اصفهانی که در عین ابتکار و‌توان آفرینش هنری به لزوم بهره وری از میراث موسیقائی گذشته پای بندی کامل‌ داشته و‌مانع فراموشی نغمه‌ها و نواهای موسیقی سنتی گشته اند، یکی زنده یاد حسن کسائی است
هادی خرسندی
۲۰ رأی مثبت در برابر یک رأی منفی، کمتر از ۲۴ ساعت پس از درگذشت قاضی منصوری. رأی‌گیری‌ها مربوط به یک عکس تکان دهنده در رابطه با سقوط قاضی فراری است. رأی دادن اجباری نیست، احتمالاَ از
ابوالفضل محققی

دوسالی از بودنمان در کابل می گذشت. سال هائی که من می توانستم با فراغ بال بکار مورد علاقه ام، نوشتن در روزنامه حقیقت انقلاب ثور، کار در رادیو زحمتکشان بپردازم وامکان این را داشته باشم که با سازمان جوانان حزب دموکراتیک خلق افغانستان کارکنم وبیاموزم .لذت بخش بود شرکت در نشست های
هفته گذشته یکی دیگر از نمادهای بازیگری هنرهای نمایشی ایران، در ۹۰ سالگی و پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری، درگذشت. مرگ محمدعلی کشاورز پایان فعالیت یکی از معدود بازیگران سرشناسی بود که از پس پنج دهه حضور مستمر در هنرهای نمایشی ایران، فرصت همکاری با تقریباً تمام کارگردانان مهم و معتبر ایران را پیدا کرده
ابوالفضل محققی
"جهان دیده بسیار گوید سخن".بسیار جهان گردیده ام ،بسیارخوبان دیده وپای صحبت بزرگان نشسته ام. یکی از زیباترین خاطراتم دیدار با "رسول حمزه تف " شاعر بزرگ داغستانی است. خاطره ای که هنوز هر زمان که بیادش می آورم غرق در شادی آن لحظات وشور عاشقانه شاعری می شوم
هادی خرسندی
مشکل پرونده آقای طبری اینست که پرونده‌اش چهارضلعی نیست، کثیرالاضلاع است عملیات گرفتن و دستگیری و بازداشت و زندان و حبس و محبوس کردن قاضی منصوری توسط پلیس اینترپل و اونترپل و اینور
ایکاش همه ی مترجمین فرصتی را که وارن شاون در کتاب «وزن کلمات» به سیمون لیلاند داد، می داشتند و نامه ای چنین پرشور به دستشان می رسید
سیمون عزیزم
وقتی که این نامه را می‌خوانی ،من دیگر وجود ندارم. کنت بُرک آنچه از من مانده تبدیل به خاکستر کرده و باران آن را به آرامی در خاک ته نشین نموده تا با زندگی های دیگر در هم آمیزد. تصوری که همیشه برایم رهایی بخش بود و تسلایم می‌داد. در
هادی خرسندی
حضور مقام محترم عظمای ولایت و فرمانده کل نیروهای مسلح به چوب و چماق اینجانب قنبرعلی سعادت پیشه، گورخواب معروف جنوب تهران می‌باشم که در چند سال گذشته سلبریتی شده‌ام . تازه علاوه بر سلبریتی بودن کم کم به صورت یک چهره ملی نیز درآمده‌ام.

ابوالفضل محققی
داستان این ازدواج ها هم از آن دست خاطراتی است که نمی شود روایت نکرد. به ناگزیر باید کسی این بخش از تاریخ جنبش چپ را بنویسد. ازدواج در سازمان فدائیان خلق از آن سری رخ داد هاست که هنوز هم تبعات تلخ و شیرین آن تا امروز ادامه دارد.
امیر طاهری
در حالی که فرانسه، اندک اندک، از دوران قرنطینه سراسری بخاطر ویروس کرونا خارج می‌شود، دوستداران هنر خود را برای بازگشت به برنامه‌های هنری
هادی خرسندی
در کلاس خبرنگاری به ما اصول خبرنویسی مدرن را یاد میدادند. اولین تعریف ِخبر این بود که باید غیرمنتظره باشد. مثال معروفی که بود:«سگی پای مردی را گاز گرفت» خبر نیست، بلکه «مردی پای سگی را گاز گرفت!» خبر است.

احد قربانی دهناری
برخی آثار ادبی و هنری چنان ژرف و هم‌جانبه خلق شدند و چنان ریشه انسانی و احساسی پدیده‌ای ویژه را شکافته‌اند که اثر از ویژگی بومی خود خارج شده و به توصیف جهانی و عام آن پدیده تبدیل می‌شود. رمان کسوف در این طراز اثر هنری و اجتماعی است. رمان هر چند ظاهرن درباره انقلاب اکتبر روسیه است ولی چنان به سرشت انقلاب می پردازد که بر همه زمان‌ها و مکان‌ها صادق است. کتاب توصیفی گسترده، ژرف و پرکشش از منطق انقلاب اکتبر روسیه و منطق همه انقلاب‌ها، به ویژه انقلاب‌های ایدئولوژیک است.
رضا مقصدی
درنیمه های پریشب با یکی از عزیزان ِخاطره انگیزم درلاهیجان، درباره ی ظرفیتِ زیبای عاطفه ی عاشقانه حرف می زدیم، به ناگهان به مضمونی مهرآمیز وُ باریک، نزدیک شدیم که گوشه های تاریک آن را نمی شناخت .برای روشن کردن ِآن گوشه ها گفتم گوشی را نگهدار. برخاستم . دستی به لابلای کتابهای ِ کتابخانه ام بُردم."سپیدار"، نخستین کتاب شعرت را که درسال 45 خورشیدی منتشر کرده بودی یافتم دو سه فراز از شعر "یادها" را که روشنگر ِحرفهای مان بود آرام وُ آهسته اما با صدایی شفاف خواندم
هادی خرسندی
وقتی پروین اعتصامی برای سنگ مزارش سرود «این که خاک سیهش بالین است - اختر چرخ ادب، پروین است...» آیا فکر می‌کرد همین بیتش روزی بکار آغاز سروده‌ای می‌آید درباره تبعیض نژادی که هشتاد سال پس از رفتن او، هنوز دنیا درگیر یکی از ناعادلانه‌ترین روابط
هادی خرسندی
بسم‌الله الرحمن الرحیم. پلیس خشونت‌بار آمریکای جهانخوار با عملیات زائدالوصفی برادر شهیدمان جورج فلوید را به‌طور بی‌گناه شهید نموده زیرا نامبرده گناهی نکرده، نه برای اعتراض به قیمت بنزین به خیابان آمده نه در امور
فرخ نعمت‌پور
روند کار دشوار بود. ابی ابتدا روی یک سایت پورنو می رفت، مدت مدیدی را بە نگاە کردن بە عکسها و صحنەهای سکسی متفاوت می گذرانید تا پایین تنە کاملا بە مرحلە آمادگی لازم می رسید. بعد با نگاهی مهربانانە از عروس خانم می خواست کە دراز بکشد، و عروس خانم نازنازی البتە تا ابی (همان علی سالهای قبل) او را دراز نمی کرد، دراز نمی کشید. و چە عمل شهوت برانگیزی!
گمانه‌زنی‌ها در اینکه مقام معظم رهبری در این ایام قرنطینه کرونایی در کجا پنهان شده‌اند و چکار می‌کنند، جورواجور است اما احتمال قوی اینکه هرجا تشریف دارند مشغول نوشتن و تکمیل کردن
ابوالفضل محققی
این جا در این شهر ساحلی مالمو درگوشه ای از ساحل لیم هام ، تنها یک نیمکت است، نهاده شده در مقابل اقیانوس، بر بالای یک بلندی که افق دید را تا بیکران آب ممکن می سازد.بادهای بهاری دامن خودرابر تن سرداقیانوس میکشند، برمیخیزند در فضا چرخ می زنند، بسردی دست بر تن وصورتت می
آ. ائلیار
مادرمن، نور درخشانی ست بر افق آسمان. ستاره صبح گاهی ست. حتی هنگام ظهر نیز می درخشد.مادر من گوزنی ست بردامنه کوه. عقیق گرانبهایی ست، و یاقوتی از مارخاشی Marḫaši. مادرم باران آسمان است، بارانی به هنگام. و آبی برای بهترین دانه ها. محصول پربرکتی ست از جو و بذرک ظریف، و کاملاً رسیده. شکوفا و بالا آمده ...او یک خوشه انگور است. تاج گلی ست در عالی ترین شکل شکوفایی خود.او یک دلباخته است، یک قلب عاشق، که هرگزازخوشی ها سیرنمی شود.او خبر خوب یک اسیر، برای مادر خود است...

هادی خرسندی
بنابراین، با بسم االله الرحمن الرحیمی دیگر، اینجانبه با هزار حول و ولا و اَمّن یُجیب و واَن یَکاد رفته، وقتی به اتاق سردار شورالاسلام وارد شدیم، سردار کلاهش را بالاتر گذاشته بوده و آماده برای تکذیب نیز بوده. اینجانبه گفتیم «سردار گرامی شهروز سخنوری که دختران ایرانی را به مالزی میبرده و عشرتکده باز کرده و پول درمیاورده ......» سردار بطور زایدالوصفی حرف اینجانبه را قطع نموده و پرسید:
ابوالفضل محققی
با چرخ دستی کوچکی وارد مغازه می شود.یکی از همان مغازه های دست دوم فروشی که صلیب سرخ در بسیاری از شهر های اروپائی جهت کمک به کشور های فقیر بر پا کرده است.
به آرامی دو بسته از داخل چرخ دستی اش بیرون می آورد .از فروشنده می پرسد: "من این وسایل را تحویل چه کسی بدهم ؟"
فرخ نعمت‌پور
متاسفانە بر خلاف نظر و انتظار پدرم، ناگهان دوبارە وضع بە همان منوال سابق برگشت و پدر بناچار دوبارە مخفی شد؛ اما اینبار البتە نە در خانەهای تیمی. او کە بشدت معتقد بود نظام جدید همان زیرکی نظام سابق را ندارد و برای این کار هم دلیل خوبی داشت (از جملە اینکە نظام جدید جدید بود و از کمک سازمانهای امنیتی کشورهای خارجی بهرە نمی گرفت و بعلت مذهبی بودنش هم می شد بسادگی گولش داد)، تصمیم گرفت همان خانە محل زندگی ما را بە محل مبارزە تبدیل کند. و برای اینکە بهتر بتواند کارش را بە پیش ببرد، رفت و مدتی داستانها
بیشتر روایت نوشته ام و می نویسم.قالب روایت در ادبیات ما پیچیده است و این باز می گردد به دوران های پی در پی استبداد در فرهنگ و ادبیات ما. در فرهنگ و ادبیات کشوری هر چه استبداد پر رنگ تر باشد، نقش روایتش پر رنگ تر می شود. و من روایت ها را در قالب غزل یا مثنوی یا نیمایی نوشتم. روایت، چون قالب بود، در نتیجه به درازا کشیده شد.علتش این است.
طرح اصلیشو مقام معظم رهبری دادند. ساخت اون زیر نظر مقام معظم رهبری انجام شده، اما موتور محرکه را با رهنمود مقام معظم رهبری قطعاتش را سرهم کردیم. لطف مهمی که مقام معظم کرده، مشتری کافی واسه ما جور کرده. یعنی فقر و فحشا و بیماری و بی‌سوادی، خرافاتو غنی‌سازی می‌کنه. الان رقم عمده مراجعین ما مصرف‌کنندگان ثابت هستند.
عباس مودب
چنین به نظر می‌آید که یک قرار نانوشته بین سوئد و دانمارک وجود دارد که همواره باید یک سینماگر از اسکاندیناوی در سطح جهانی مطرح باشد و این وظیفه را دانمارک و سوئد به نوبت به دوش می‌کشند. کارل درایر دانمارکی قبل از جنگ جهانی دوم تأثیر بسزائی در تاریخ سینِما گذاشت. اینگمار برگمان سوئدی در سال ۱۹۵۷ با ساختن «مهر هفتم» نشان داد که اسکاندیناوی حرفی برای گفتن بر پرده سینمای جهانی دارد و برای سال‌های متمادی مطرح‌ترین سینِماگر اسکاندیناوی در جهان بود.
احمد مقیمی
اواسط دهه شصت ، مهاباد ـ پنجشنبه شب را در مهاباد گذراندم . آنشب چند بار صدای شلیک رگبارهای پراکنده‌ای شنیدم ، اما ادامه نیافت . صبح فردا با توجه به تعطیلی روز جمعه و نیز اینکه دو سه باری خیابانهای اصلی‌ و بازار آن شهر را دیده بودم ، تصمیم گرفتم ضمن پیاده روی ، به دیدن بعضی از مناطق پرت شهر بروم . بنابر این پس از صرف صبحانه ، به را
هادی خرسندی
سردار افزود: «الان ما ۱۹ نفر شهید داده‌ایم. این خودش خوب است. خیلی وقت بود شهید نداده بودیم. یعنی بعد از شهید سلیمانی و آن جماعتی که در مراسم ایشان در کرمان زیر دست و پا له شدند، دیگر شهید نداده بودیم. تازه آنها که زیر دست و پا رفتند شهید کامل حساب نمی‌شوند، شهید فشرده حساب می‌شوند چونکه به امید شهادت جمع نشده بودند بلکه فیلمبرداران آنها را چپاندند توی بن‌بست که اقشار عزادار را فشرده نشان بدهند