Skip to main content

● ادبیات

مسعود بهنود
هفته اول بهمن به راستی زمستانی شد. برف و ده‌ها بهمن از شمال و شرق کشور سرازیر شد، اما بی‌خطر گذشت. رونق به پادکست افتاد که ده‌ها استعداد درخشان، مشغول هنرآزمایی شدند.
کلی گروییر
عشق پدیده‌ای است پیچیده، هنر نیز چنین است. از قدیمی‌ترین اثر تجسمی شناخته‌شده که عشق‌ورزی جسمانی را باز می‌نمایاند(تندیس کوچک دو عاشق هم‌آغوش متعلق به عصر سنگ) تا تصویر دلنشین دو عاشق در آغوش یکدیگر در تابلوی بوسه گوستاو کلیمت(۱۹۰۸-۱۹۰۷)، نبض تاریخ هنر همواره با ضربان عشق تپیده
هادی خرسندی


بسم‌الله الرحمن الرحیم. سردار قبلاَ گفته بودند که راجع به بیانات رهبر معظم در خطبه نماز جمعه مصاحبه می‌باشد. بنابراین با فراموش کردن بردن ضبط صوت، سر ساعت با برادر عکاس خود را رساندیم. توی راهرو ورودی یک تخته پرچم آمریکای جهانخوار جلو در اتاق سردار بر زمین خودنمایی می‌کرد که مجبور بودیم از روی آن رد شو
یک کارآگاه هلندی آثار هنری در جریان اقدامات بین المللی بالاخره نسخه سرقت‌شده دیوان حافظ را که متعلق به قرن پانزدهم میلادی است، کشف کرد.

منوچهر برومند (م. ب. سها)
سروده ای از از منوچهر برومند م ب سها
خبرگزاری‌های رسمی در داخل ایران نامش را قلم گرفتند و حتی رسانه‌های سینمایی هم او را سانسور کردند، چرا که او بی‌پروا بود.

محمود دولت آبادی
من نیز در اندوه عمیق از دست دادن آن انسانی [ حاج قاسم سلیمانی] که شخصاً دورا دور دوست میداشتمش، سوگوارم
شهلا و. ی. صفایی
مرگ جلادان

زود هنگام است

و رمز پیروزی در دستان توست

بمان که خروشیدنت

موج های دریا را

به ساحل عشق

میکوبد.
بهنام چنگائی
سیلِ پاکباختگان بی قرار،
در شبانِ تلخ ِشیون ها
همچنان نشسته بخون
بر بلندای یغماها، بر کرور کرور مرگ هایِ بی بها.
ای تاراج شده!
الله اکبر نگو، بس است

مجله خواندنی‌ها در تاریخ ۱۷ آذر سال ۱۳۲۴، گزارشی میدانی و مفصل درباره وضعیت شهر نو منتشر کرد، حکیم الهی در اصل این گزارش را برای روزنامه «صدای وطن» گرفته و خواندنی‌ها مطلب را بازنشر می‌کرد. الهی برای
ابوالفضل محققی


آفتاب داشت بالا می آمد. نوک قله در نخستین تابش خورشید درخشش غریبی داشت؛ پیچیده در مس یا طلا. آنها چهار نفر بودند. با چهره‌های جوان وشاداب. همزمان با بالا آمدن آفتاب بطرف کوه راه افتادند.
اندام‌هائی ورزیده داشتند، با کوله پشتی‌هایی سنگین. یکی از آنان که پیشاپیش همه بود
رضا مقصدی
آنجا که جان ِشیفته ی پویا –
در جستجوی شادی وُ آزادی ست
هم عشق ،هم ترانه، شکوفاست.

هِی ...های...عاشقان!
در این سکوت ِسرد ِ زمستانی –
آواز ِآتشین ِ شما زیبا ست.

ضیاء مصباح
ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن می‌گیرند. این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود. مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می‌شد.
ابوالفضل محققی
به خانه آمده‌ام. می‌دانم دوست نداری که به خاطر تو خانه رنگ ماتم بگیرد. همیشه می‌خندیدی. هنوز صدای خنده تو و دوستانت را از اتاقت می‌شنوم. صدای صحبت‌های بی‌پایانتان. نمی‌دانم بعدازاین همه خواهم توانست استانبولی‌پلو که تو دوست داشتی درست کنم ؟ آیا از گلویمان پائین خواهد رفت ؟ داخل اتاقت نشسته‌ام. از پنجره آفتاب کم‌رمقی به داخل اتاق می‌تابد.
ابوالفضل محققی

اصلاً وجود چنین زندانی، آنهم وسط شهر خودش عجیب بود! یک ساختمان آجری انتهای خیابان جمشیدآباد.
ساختمان‌اش اگرچه تازه بود اما سابقه‌اش به سال‌های دور برمی‌گشت. اصلش زندان دژبانی ارتش بود و برای ارتشی‌ها ساخته بودند. ساختمانی دو طبقه که طبقه اول مربوط بود به
کتایون آذرلی

اگر به دنبال کسی می گردید که از هر بار دیدن شما شاد شود و شادی خود را با حرکات احمقانه ای ابراز نماید؛ یک سگ بخرید!
اگر دنبال کسی می گردید که هر غذایی را که جلویش می گذارید، آن را بدون گله و شکایت و مقایسه اش با دست پخت مادرش بخورد، یک سگ بخرید!
اگر به دنبال کسی می گردید که همه ی موانع و خطرات را از شما دور کند و حامی و حافظ تان در
ابوالفضل محققی

دروازه‌های شهر را از دور می‌بیند. شهری آشنا. فکر می‌کند بیشتر از چند سالی نیست که از این شهر رفته است. تمام خیابان‌ها، کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها را در ذهنش مجسم می‌سازد.
"از دروازه که وارد شوم به راست خواهم پیچید و خیابان باریکی را خواهم دید که به میدان‌گاهی کوچک منتهی می‌شود
ابوالفضل محققی
اصلش از شهر ما نبود. از شهر دیگر آمده بود. کارمند یکی از ادارت دولتی.
قد نسبتا بلندی داشت با چشمان روشن و تبسمی مبهم بر گوشه لب. اکثر روزها او را می‌دیدند که از کار برمی‌گشت، با کیفی زیر بغل و چند پاکت ارزاق و گاه چند کتاب.
زنش را موقع زایمان پسر دومش از دست داده بود.
از همان موقع با وسواس و دقت عجیبی بچه‌ها را بزرگ می‌کرد. همیشه لباس
هادی خرسندی
پسر، گرون شده که گرون شده. اینا که میگن گرون شدن بنزین روی بقیه اجناس اثر می‌ذاره، غلط کردن رفتن تظاهرات کشته شدن. فکر نکردند خانواده‌شون باید پول گلوله را سه برابر بدند؟ این اولین خسارتش بود. اولین تأثیرشو روی گرونی حق تیر گذاشت. قضیه ماست ماسته.
ابوالفضل محققی
.
با اولین ضربه
که قابله بر پس گردن کودک میکوبد
تا نفس بالا بیاورد.
به حرکت در آید!
آزادی با نفس
با جان عجین می گردد.
با نخستین فریاد
با نخستین گریه زاده می شود.
با نخستین نشئه هراس از ایستادن بی تکیه گاه
رقتن به تنهائی بردل می نشیند.
آزادی رفتن!
آزادی تجربه کردن!
پرنده محبوس در گلوگاه کودک
با نخستین هجای کوتاه کلمه بال می گشاید.
لذت شکستن سکوت!
.
ابوالفضل محققی
قلعه بزرگی بود با صدها اتاق و راهروهای پیچ در پیچ و میدان‌هایی که پیوسته تعدادی در آنها رژه می‌رفتند؛ هورا می‌کشیدند و صبح را به شب پیوند می‌زدند.
تالار‌های بزرگی که در آنها مدام سخن می‌گفتند، فریاد می‌زدند و باز هورا می‌کشیدند.
این قلعه تنها برای همین ساخته شده بود. در دشتی بزرگ و تاریخی که جنگ‌های زیادی را به خاطر می‌آورد. عمر قلعه به هزار سال و شاید بیشتر می
ابوالفضل محققی
توفان نعره می‌کشد، موج‌ها خود را سراسیمه بر صخره‌ها می‌کوبند. مردی کنار ساحل ایستاده است. توفان گاه به چپ، گاه به راست کمانی‌اش می‌کند. فریاد می‌کشد، فریادش در توفان گم می‌شود.
یک سالی است ساکن این دهکده ساحلی است. هر زمان که توفان درمی‌گیرد، دریا توفانی می‌شود، از خانه کوچک خود خارج می‌گردد، با شتاب خود را به ساحل می‌رساند، گاه بالای صخره می‌رود، فریاد می‌زند! دیگر همه او را
چشم تو از کدام غزل ، آب خورده است ؟
ای شوکت ِ شریف ِغزا ل ِ قصیده ها !

آواز تازه ات
در سینه ی سپیده وُ آیینه های ما ست.
درباغ ِ داغدیده ، که پیغام ِعشق را –
با شور ِعا شقانه ات پیوند کرده است .
در شعر من ، که شاعر ِ شیدایی ِ توام .

می خواستی ، ترانه سُرای چمن شوی .
هم صحبت ِ صمیمی ِگیتا ر-
در کوچه سار ِغمزده ی این وطن
یوسف عزیزی بنی طرف
خون گرم
خون گرما
در پیشگاه شکنجه و شیطان
می چکد هنوز
از قلب برهنه نفت
رضا مقصدی
تاریخ، جنایات جمهوری اسلامی ایران را در همه ی عرصه ها به ویژه در زندان های سیاسی اش فراموش نخواهد کرد.قتل عام فرزندان مردم، در زندان های سیاسیِ دهه ی شصت (وپیش تروُ پس از آن) ونیزکشتار آنان در خیزش ِ خجسته ی اخیر، چهره ی منحوس ِ این جمهوری ِجنایت راسیاه تر کرده است واین در، تاهنوز، برپاشنه ی سیاهِ ننگین اش می چرخد..
هر انسانی نوعی دیوانگی دارد اما از قرار معلوم در دنیای امروز آنطور که پیش میرود هر کس نرمال باشد دیوانه محسوب میشود.
احمد پورمندی
رئیس دست معلولش را روی دسته صندلی می گذارد و با دست دیگرش کتاب را باز می کند. آیه ای را می خواند . چهره اش روشن می شود. لابد تصور کرده که خوب آمده . کتاب را روی میز عسلی کوچک کنار دستش می گذارد.
در باز می شود و هر سه وارد می شوند. در مقابل رئیس ساکت ایستاده اند. با اشاره سر او می نشینند. رئیس با اشاره دست، وحید و میر اصغر را مرخص می کند وبی
آ. ائلیار
-عزیزم، دستم را رها کن،
بگذار به خانه بروم.

دوست انلیل! دستم را رها کن/
بگذار به خانه بروم./

چه دروغی میتوانم برای مادرم بگویم؟/
برای مادرم نینگال، چه دروغی میتوانم بگویم؟
فرخ نعمت‌پور
جنگ هم یک واقعیت است و هم یک خاطرە، و شاید بیشتر یک خاطرە باشد، زیرا جنگها عمدتا یک برهە زمانی محدود و خاصی اند، اما بە عنوان خاطرە فواصل زمانی بیشتر و بسیار بیشتری را تسخیر می کنند. و در خاطرەها تنها بعنوان دادەهای عینی نمی مانند، بلکە عینی اند آغشتە بە ذهن، بە اذهان؛ و این چنین می توان بارها و بارها، بیشمار آن را دوبارە تعریف کرد.



سپیده جدیری
انتشار کتاب سپیده جدیری در خارج کشور و گلایه از هم میهنان خارج نشین !
فرخ نعمت‌پور
آیا می توان پدیدەهای تاریخی و یا بوقوع پیوستە را تغییر داد؟ اگر یک درک خطی از تاریخ داشتەباشیم بی گمان نە، اما اگر درک دایرەای از زمان داشتەباشیم این تغییر امکان پذیر است، اما هنوز هم درک دایرەای ما از تاریخ نسبت بە درک خطی یک درک ذهنی است و برای همین تنها در متون خیالی و ادبی می توان بە پدیدەها برگشت و خیال تغییر آنان را پرورانید
حسین قاسم‌ پور مقدم، مدیر دفتر کتب درسی آموزش و پرورش: شهید محسن حججی بر حافظ و سعدی اولویت دارد!
افزون بر آرامگاه کورش بزرگ، سازه های دیگری چون آرامگاه کمبوجیه، چندین کاخ حکومتی، دژ داریوش، برج سنگی و سنگ نگاره ی «مرد بالدار» نیز در این مکان بازمانده از تمدن و فرهنگ درخشان ایران باستان جای گرفته اند

آزاده کریمی
فیلم سینمایی "خانه پدری" ساخته کیانوش عیاری در پنجمین روز اکرانش امروز شش آبان‌ماه، برای دومین‌بار به دستور دادسرای فرهنگ و رسانه توقیف شد تا به عمر توقیف ۱۰ ساله‌اش اضافه شود. امرورز صبح با انتشار خبری که حتی کارگردان فیلم هم از آن مطلع نبود، یکی از آثار تحسین‌شده سینمای ایران که نامزد دریافت جایزه افق‌های فستیوال فیلم ونیز نیز بود، بار دیگر توقیف شد. سازمان سینمایی خبر را تایید کرد و مشخص شده که تا چهارشنبه هفته جاری این اثر بیشتر اجازه اکران ندارد.
شادی سابُجی
سروده ای از شادی سابجی