داستان آن آگهی نصب شده بر کوی و برزن
وقتی عکس چریکهای فدائی تحت تعقیب را در گاراژها و مهمان خانهها زدند، قلبش ماغ کشید. پشت شیشه گاراژ « کاوندی » می ایستاد و به آنها خیره می شد. به کسانی که می ایستادند و نگاه می کردند دقت می نمود؛ اگر حرفی می زدند با تمام حواس خود گوش میداد