چگونه تصور میکنیم که فقرا، آوارگان، یا مردم سرزمینهای اشغالی میتوانند به بقای خود ادامه دهند، هنگامی که جوامعشان محو و نابود شده است؟ آیا آنها هم باید به سادگی محو شوند؟ آیا میتوانیم بفهمیم که هستی مدام آنها جزء ضروریِ انسانیتِ مشترکِ ما است؟ اگر نتوانیم این را بفهمیم، چگونه میتوانیم از پیشرفت «تمدن» سخن بگوییم؟
غرب ِ بهره مند از جهانی شدن، به راحتی از پذیرفتن مسئولیتهایش امتناع میکند، اگرچه وضعیت بسیاری از پناهجویان نتیجهی حرص ذاتی در یک نظام سرمایه داری جهانی است.