رفتن به محتوای اصلی

تماس فریدون فرخزاد با چریکها فدایی ؛ به رفراندم جمهوری اسلامی نه گفتیم و زنان مخالف حجاب بسمت ما آمدند

تماس فریدون فرخزاد با چریکها فدایی ؛ به رفراندم جمهوری اسلامی نه گفتیم و زنان مخالف حجاب بسمت ما آمدند

 

 

هشت سال زندگی مخفی من ؛  از کجا و چگونه اغازشد؟!

تصویر

از روز  22 بهمن 57 ؛ آخوند ها  ستاد های رهبری خود را درمساجد متمرکز کرده بودند و سازمان  چریک های فدایی نیمی از دانشگاه تهران   را به اشغال خود در آورد و ساختمان فنی دانشکده را  به ستاد سازمان تبدیل کردند,

اما  این  ستاد ؛  پس از یک هفته به خیابان میکده   ( عبدالله‌زاده فعلی منشعب از بلوار الیزابت یا بلوار کشاورز کنونی)  منتقل شدند .    ساختمان بزرگ 5 طبقه ای بود با اتاق های فراوانش که ساواک  آن را رها کرده  بود

تصویر

 ... جلوی ستاد محوطه نسبتا بزرگی  قرار داشت  که روزانه معیادگاه هزاران بازدیدکننده  بود , از سوی مدارس دختران دست دسته دانش اموزان   برای حمایت از چریک ها می امدند؛ ولی من از خجالت سرم را از پنجره اتاق می دزدیم وبا خود می گفتم : " آه ...ما بدنبال طبقه کارگر بودیم ولی این النگو بدست ها بسمت ما می   امدند.  

در واقع   ترس از خطر حاکمیت ارتجاعی آخوندی اقشار مدرن و متوسط  جامعه نظیر زنان مخالف حجاب اجباری ؛ اقلیت های مذهبی ؛ قومی ؛  کارمندان ؛ ارتشیان ؛ هنرمندان را   بسوی این سازمان چپ گرا متمایل ساخت.

 ستاد از بخش ها و کمینه های متفاوتی تشکیل می شد که در طبقه اول ان دفتر تدارکات(نظامی) قرار داشت که  من احمد غلامیان  در این اتاق کار می کردیم 

 احمد غلامیان (هادی) ، فرمانده  کل ستاد  بود .من  شب به شب سلاح ها و پولهایی  که  از سوی هوداران دریافت می کردیم مستقیم به خانه تیمی در مجیدیه تهران منتقل می کردم .

تصویر

اتاق بغل دستی تدارکات دفتر کارگاه هنر قرار داشت که رضا علامه‌زاده؛ سعید سلطان پور  و تعدادی از هنرمندان سر شناس هوادار چریک ها برای سازماندهی مسایل هنری سازمان در آنجا گرد هم می امدند. و طبقات دیگر به انتشارات ؛ اسلحه خانه ؛کارگری ؛ بخش سیاسی و....  اختصاص داشت و در زیر زمین ان اتاقکی بود که  یکی و دو  تا ساواکی در آن  بازداشت شده  بودند.  

 در ان روز ها حتی هوداران سرشناس چریک ها فکر می کر دندکه یک  رهبری قوی وقدرتمند  وجود دارد ؛ مجموعه چریک ها حدود 30   نفر بودند این سازمان بعنوان بزرگ ترین سازمان چپ خاورمیانه  با بدنه ای قوی و مغزی خیلی کوچک  اداره میشد.

_  پس از کشته شدن حمید اشرف در تیر 55  ابتدا  مرکزیتی با شرکت : حسن جان فرجودی  ؛ صبا بیژن زاده  و احمد غلامیان( هادی) تشکیل شد  اما  چیزی نمی گذرد که  حسن فرجودی، صبا بیژن زاده  کشته می شوند

در سال 56  احمد غلامیان با رضا غبرایی و مجيد عبدالرحيم پور  اولین  مرکزیت  3نفره سازمان را تشکیل می دهند که   تا انقلاب  57 ادامه می یابد.

من  با فرجودی و ؛ صبا بیژن زاده  آشنا بودم    ولی با رضا غبرایی در زندان مشهد  و با  احمد غلامیان( هادی) و مجيد عبدالرحيم پور  نزدیک به  یکسال در  شرکت پوششی که در تهران پارس ایجاد کرده بودم  بطور روزانه تماس داشتم و این شرکت عملا به  مرکز ارتباطی داخل و خارج مبدل شد و یا  به اصلاح پاتوق رهبری چریک ها  در ان روز ها شده بود

تصویر
تصویر
تصویر

در تابستان سال ۵۷ توسط مرکزیت 3 نفره ، ارگانی بنام شورای سیاسی مرکب از مجید عبدالرحیم پور، رضا غیرایی، مهدی فتاپور، هادی میرمؤید، علیرضا اکبری و اکبر دوستدار تشکیل شد. این ارگان مسئولیت تصمیم گیری در رابطه با سیاست ها و صدور اطلاعیه ها و بیانیه های سازمان را برعهده داشت.

و همچنین چند ماه قبل از انقلاب تیمی با شرکت فرخ نگهدار، علیرضا اکبری و بعدتر جمشید طاهری پور و برای مدتی بهروز خلیق تشکیل شد. موضع‏گیری‏های سازمان در چند ماه آخر قبل از انقلاب عمدتا توسط فرخ نگهدار تنظیم و در این تیم آماده شده و انتشار می یافتند.

سازمان  از همان ابتدا   با یک تناقصی مواجه شد  در حالی که در اولین شماره نشریه کار شعار نابود باد امیریالیسم و نوکرانش و برقرار باد حاکمیت خلق  با حروف درشت طزح شده بود .  

 اما این  آخوندهای حاکم بودند که   هیج گونه حقی برای مبارزان دگر اندیش قایل نبودند. تقریبا همه  تجمع ها و سخنرانی ها   مستفل از حاکمیت از همان آغاز مورد حمله چماق داران حزب الله ای قرار می گرفت. زنان مخالف حجاب اجباری قبل از همه ؛  خطر فاشیسم مذهبی را درک می کردند بگذارید یک فاکت مشخصی را برایتان باز کنم:

اولین جرقه‌های حجاب اجباری در اسفند سال ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب زده ‌شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، روزنامه کیهان با این تیتر منتشر شد: «زنان باید با حجاب به ادارات بروند».
اولین جرقه‌های حجاب اجباری در اسفند سال ۱۳۵۷ یعنی کمتر از یک ماه پس از پیروزی انقلاب زده ‌شد. یک روز پیش از هشتم مارس، روز جهانی زن، روزنامه کیهان با این تیتر منتشر شد: «زنان باید با حجاب به ادارات بروند».

 روزی _خانمی  سانتیمانتال Sentimentalism که هیج شباهتی به زنان هودار چریک ها نداشت با یک سگ کوچلو وارد اتاق تداراکات که من انجا نشسته بودم  شد و11 هزار تومان(1600 دلار) بعنوان کمک مالی گذاشت روی میزم وگفت بیشتر در باره زنان بنویسید  

منهم با خوشحالی پاسخ مثبت دادم ولی واقعیت این بود که ما ها هنوز خطری که این زن که داشت _احساس نمی کردیم

 

رفراندم جمهوری اسلامی : خمینی نفی سلطنت را مترادف با اثبات جمهوری اسلامی اعلام کرد. مهندس بازرگان و مجاهدین پیشنهاد جمهوری دمکراتیک اسلامی را طرح کردند که مورد پذیرش قرار نگرفت و جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر ونه یک کلمه کمتر 

_   عدم شرکت  سازمان چریک ها دررفراندم جمهوری اسلامی یکی از بهترین موضع گیری ها بود که  تاریخی شد. این سازمان تنها سازمان سراسری سیاسی بود که به رفراندم خمینی گفت نه ؛

 

_ از این رو سازمان ؛ تنها تشکیلاتی در اردوی انقلابی ها  بود که موضعی اپوزیسیونی در  مقابل جمهوری اسلامی و خمینی قرار گرفت 

در حالی که خمینی نقشه تضعیف ارتش و تقویت نیروهای نظامی موازی را داشت  متاسفانه ما هم با شعار  انحال ارتش و پلیس و تسلیح توده ها و تشکیل ارتش خلقی و شوراهای کارگری و دهقانی  به این تقشه خمینی کمک کردیم

 

_  در خصوص اعدام ها :ما همه گروههای انقلابی از مذهبی تا مارکسیست هیج اعتنایی به حقوق انسانی متهمان نداشتیم . نه تنها اعدام  وابستگاه به نظام پادشاهی را محکوم نکردیم بلکه به دولت موقت بازرگان را هم سرزنش می کردیم دیم  که چرا   به اعدام ها اعراض می کند . هر چند در فایل صوتی ازمهدی بازرگان  باقی مانده است او مخالف همه اعدام نیست فقط افراط گری  در این خصوص را محکوم می کند 

 

__

«تماس» فریدون فرخزاد با ستاد چریک های فدایی 

در اردیبشهت 58 کار گاه هنر یک آگهی تبلیغی در روزنامه کیهان منتشر کرد که در آن از هنرمندان کشور می خواست که به ستاد چریک ها آمده و برای همکاری با آنان تماس گیرند.

روز بعد از آگهی تبلیغی من و هادی در اتاق تدارکات نشسته بودیم که فریدون فرخزاد وارد ستاد شد و سراغ کارگاه هنر را گرفت و مطرح کرد که حاضر است که با کارگاه هنر همکاری نماید ....یکی از اتاق کارگاه هنر  پس از چند دقیقه نزد هادی آمد و در خواست همکاری فریدون را با او در میان گذاشت که نا گهان هادی بر افر وخته شد و چهره اش از عصبانیت سرخ شد ه بود و خطاب به او  گفت :« فورا این بچه قرتی،... از ستاد بیرون می اندازی ......»

راستش با برخورد افراطی هادی همه ما جا خوردیم ، هر چند در مجموع دید مثبتی به  فریدون  فرخزاد نداشتیم ... شو منی که در تلویزیون شاه برنامه اجرا می کرد و به یک همجنس گرا در بین مردم مشهور بود... چگونه می توانست با چریک ها همکار کند ... غافل از این که فریدون ازاده ای چپگرا و جز معدود مارکس شناسان ایرانی بود ،........سر انجام کار گاه هنر از ترس هادی کوتاه آمد و فریدون را دست بسر کرد.

 گفته می شود که فریدون فرخزاد پس از کشته شدن حمید اشرف با دسته گلی به دیدار مادر حمید اشرف رفت و برای این دیدار بازداشت و پس از کتک و دشنام و تهدید می شود..!
 

 چریک فدایی  احمد غلامیان( هادی) و فریدون فرخزاد هر دو بدست مزدوران جمهوری اسلامی کشته شدند ولی فریدون فرخزاد جاودانه شد ومن و ما چپی شرمنده از آن همه پیشداوری نادرست در باره فریدون فرخزاد !

 


 

جنگ اول گنبد و ماموریت من 

اگر مسلمانان  هودار شیعه خمینی از حاکمیت اخوندی بسیار  خوشحال بودند ؛ مناطق سنی نشین بشدت نگران آینده خود بودند  نگاه کنید در عرض دو هفته چه جابجایی سیاسی در بین ترکمن افتاد بود و چرا در گنید و سندیج در همان اوایل سقوط شاه  جنگ شد

  در بیستم بهمن 57 یعنی دو روز قبل از انقلاب وابستگان به  نظام پادشاهی به طرفداری از شاه و قانون اساسی  در شهر گنید برپا کردند که در ان حدودا 20000 نفر( که عمدتا  ترکمن) ،  شرکت کرده بودند . اما بعد از  دو هفته  از انجا که اکثر روشنفکران ترکمن هوادار چریک های فدایی بودند فضای سیاسی بکلی تغییر می کند .

 کانون  فرهنگی سیاسی خلق ترکمن و  سپس شورای دهقانی و ستاد مرکزی شورا ها   در 25 اسفند 57 تشکیل می شود و زمین های بالای  50 هکتار  بین اهالی  تقسیم می شود . این اقدامات و تشکل های به وجود آمده  نوعی  نطفه حاکمیت محلی بود. دو هفته از موجدیت کانون   نگذشته بود که جنگ اول گنبد آغاز شد. 

خمینی و حامیان او نمی توانستند تمایلات اپوزیسیونی مستقل از حکومت در ترکمن صحرا  را تحمل کنند. آنان  نشان دادند برای هیج کس؛  حتی سازش کار ترین  دولت در تاریخ ایران یعنی دولت بازرگان هم تحملی وجود نداشت و بازرگان پس از  ۹ ماه  مجبور به استعفا می شود.  بنابراین قابل پیشبینی بود که در گیری ها در گنبد و کردستان آغاز خواهد شد

منطقه بشدت نظامی می شود .  از آنجا که مازندرانی بودم ؛ ماموریت یافتم که دستگاه بی هوشی همراه با  متخصص بی  هوشی را به منطقه جنگی که از سوی کمیته ها  هودار خمینی محاصره شده بودند؛ برسانم. جاده ساری بسوی گنبد بشدت مراقبت می شد و ایست بازرسی های زیادی بر پا شده بود. نامه جعلی از کمیته طالقانی را بهمراه داشتم و خودم از هوداران او جازدیم .در ایست بازرسی ساری  ؛ کمیته چی ها بسیار خوشحال شدند و ما را  بطرف گرگان اسکورت کردند که دیگر ایست بازرسی ها جلوی  ما را نگیرند .حرکت کردیم لیست بازرسی را رد کردیم و هم قبل گرگان به جاده ای در سمت چپ بسوی مناطق ازاد شده ترکمن ها رسدیم؛ وسال را تحویل دادم و دو روز بعد از راه دیگر به سوی تهران بازگشتم

 

خانه تیمی من در مجیدیه تهران لورفت

تصویر

 

_    همانطور که گفتم ؛ خانه تیمی اسکلت اصلی سازمان چریک های فدایی بود و پس از انقلاب  خانه های  مخفی و تیمی حفظ شد . 

 من دو تا خانه مخفی در تهران داشتم - یکی خانه (تکی)  در تهران پارس ودیگری خانه تیمی که  با دو نفر دیگر  بنام های سوسن نصیری و مسلم باقری  در مجیدیه تهران 

 اکثر شب ها به خانه تکی می رفتم و برخی شب ها هم به خانه تیمی که در واقع انبار اسلحه و پول سازمان  شده بود_  می رفتم . 

در اول  تیر 58 شبی با یک وانت  روزنامه کار از مرکز انتشارات  گرفته به مرکز توضیح روزنامه   بردم و  پس از  بسمت خانه تیمی رفتم.

ساعت  12 شب بود که به مجیدیه رسیدم. خانه یک طبقه  داشت ؛ چشمم به پشت بام خانه افتاد که در ان تاریکی کله ادم ها را می شد دید که  دیده بودم که  درازکش کشیده بودند ؛ اول فکر کردم که دچار توهم شدم و این کله ها واقعی نیست .  به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ؛ ناگهان حدود 50  تا کمیته چی اسلحه به دست مرا محاصره کرده و  سلاح ها را  در حالی که بسوی من نشانه گرفته بودند  ازازمن  پرسیدند:" اینجا زندگی می کنی ؟؛ با خونسردی عجیبی  گفتم خیر اینجا زندگی نمی کنم ؛ به شک افتاده بودند بعد برای اطمینان که  صاحبخانه را کت بسته به طرف من  آوردند و او گفت ایشان دایی ان  زن و شوهراست . چشم هایم را بستند مرا بسوی نقطه نامعلومی بردند..  روزبعد روزنامه ها با تیتر درشت نوشتند: یک انبار بزرگ اسلحه با 240 قبضه کلاشینکف و یک جبعه کلتو مقداری زیاد دلار  کشف شد  .بقیه داستان در برنامه بعدی

بخش اول :  سفر به تاشکند , تعقيب - مراقبت ؛ داستان فرار بزرگ _ چگونه 57 تی ها را قضاوت کنیم؟

بخش دوم : دستمایه ای برای پژوهشگران بی غرض و مرض؛ تشکیلات مخفی در شرایط اختناق عمر درازی ندارد

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ایرانگلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

نظرات رسیده

کیانوش گرامی ؛ شخصی بنام اتابك فتح الله زاده از اعضای سابق سازمان در کتاب خود (ص 185) مینویسد... که در آستانه انقلاب، دو هفته درستاد موقت سازمان در دانشکده فنی دانشگاه تهران بوده و حسن (علی توسلی) گفت، قرار است سه دیپلمات مربوط به شوروی، به دیدار مسئولین سازمان بیایند و وی رفته وآنها را به درون آورد ! آیا این موضوع صحت دارد؟

س., 02.07.2024 - 19:38 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
فریدون فرخزداد

البته با عرض معذرت از خانم های محترم، ما مردها خب فیزیک قوی تری داریم اما بعضی از ما شعور مان به انگشت کوچیکه خانمها هم نمیرسد مثل این ناشناس که مرا تهدید به قتل کرده. گه زیادی خورده از زیر چادر.. آخه مردک! چه کسی را میترسانی؟ تو که خایه نداری با اسم و رسم ات اینجا ظاهر شوی گه میخوری مرا تهدید می کنی. نام و آدرس مرا گوگل سرچ کنی بدست میاری. تک تیراندازت را بفرست سوئد شهر اپسالا! من اینجا کار و زندگی میکنم آدرس من عمومی است و پنهان نکردم. تو مزدور جمهوری اسلامی جرات نداری هویت ات را مشخص کنی گه زیادی نخور. من بارها در مقالاتم نوشتم که برای ساختن ایران نیاز به همه نیروهای سیاسی هست و سیستم تک حزبی محکوم به فناست همانطور که رستاخیز فنا شد. تو اما میخواهی با به میان آوردن نام چپ و جمهوریخواه و فدرالیست مرا دشمن آنها بنامی که اینها با تو همنظری کنند؟ خب این همه جمهوریخواه از چپ تا راست اینجا هستند چرا یکیشان بجز یکی دوتا چادری مثل خودت امثال لاچین که همه تان یکی هستید با تو همدردی نشان نداده؟ خیلی راحت برای آنکه تو را آدم حساب نمی کنند. راستی رفتی رای بدی؟ چادر مشکی رفته بودی یا با چادر نماز تک تیرانداز؟

تک تیرانداز
من تک تیراندازم...
زیر چادر ..
تک تیر میاندازم. ..
اوا خاک عالم! تیرم در هوا در رفت!
در هوا در کردم تیر...
چون سنم گذشت از شصت، ناغافل تیر ازم در رفت
بعد به اطراف نگاه کردم. خوب شد کسی نشنید صدایش..
اما بویش با کامنتم به اطراف جهان رفت
لیک زیر چادر نماز بودم من
اهل جهان نفهمید که این ترسو کیست
از زیر چادر پارس میکنم و ادعای مردانگی!
بچه گی هام مرا نام علی گلابی بود و هنوزم هست
آخه دوی علی گلابی ... از من آمده.
گفتم کمی شر و ور به ظاهر شعر نو بنویسم کمی تن نیما را در گور بلرزانم.. آخه در قالب ضد سلطنت من خودمو فدرالیست، تجزه طلب، جمهوریخواه، و طرفدار حقوق بشر میدانم.. ولی خب..کسی مرا آدم حساب نمی کند
اوا خاک عالم ...
که چادرم از سر یک آن بدر شد....
بروم محسن کردی را با تفنگ نداشته ام از دور بزنم و فرار کنم زیر چادرم..
شعار ما... این است: اوا خواهر.. خاک عالم!

ی., 30.06.2024 - 02:55 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
فریدون فرخ زاد

سالام
من چند روزی است،
که این نوشته ها درمورد فرخ زاد را خوانده وچیزی
نمی نوشتم،
مگر میشه مایکل جکسون
راتقبیح کرد؟
مگر میشه تتلو را الکی تقبیح کرد،
مگرمیشه ،با اهانت به داریوش .مهستی،هایده،حمیرا،عارف،
ووو،،،که درزمان شاه حتی
در دربار ترانه سرایی میکردند،بیخودی گیرداد،
چه اشکالی داره، که یک خواننده طرفدار،فدایی،مجاهد،شاه،
خمینی،وو،،،خوانده و یا در
مجلس آنها بوده ،الکی گیرداد،که چرا آنجا بودی.
مگرمیشه از ویکتور خارا ،،خواننده بزرگ شیلی بخاطر
ضدپینوشه بودن تنقیدکرد.
چه اشکالی دارد،یک دگرباشی طرف دار ،فلان حکومت باشد،یا نه باشد.
برای یک تفکر مدرن و یک سیاسی دیدن این مسائل
باید از بالا باشد،
فلان جیره خوار داعشی ،
توهمی نو اندیش که اتفاقا
بدترین تحجرگرایی را دارد،
آمده از فرخ زاد ایراد میگیرد،
عزیز ،دل،
اگر درنگاه ودر اندیشه فرخ زادانحرافی می بینی ،فقط
حق داری ،محترمانه و با سندیت علمی تفکر ایشان را
تنقید کنی،
به دیگران چرا با توهین میخواهی، تفکرداعشی خودرا تلقین کنی؟
به همه روانی و ازاین چرندیات، که خودت گرفتاری
کمتر انگ بزن،
خواهشن برو جلوی آیینه
به خودت یک نگاهی بکن.
شاید آیینه راشکستی!!!

ش., 29.06.2024 - 17:47 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
کشته شدن حمید اشرف

این رفیق ناشناس بدجوری تعصب دین مآبی نسبت به حمید اشرف و اعمال او دارد. اگر رفقایش برایش دست نمیگرفتند بجای آنکه بنویسد «ترور حمید اشرف» مینوشت به شهادت رسیدن حمید اشرف علیه سلام. حمید اشرف در خیابان ناغافل ترور نشد او در یک درگیری با ساواک در خانه تیمی کشته شد. چرا این رفقیق ما اسمش را میگذارد ترور؟ خیلی ساده برای آنکه مثل یک روستایی ساده لوح میخواهد محل سقوط هلیکوپتر رئیسی را تبدیل به زیارتگاه کند. این از آن نوع آدم است. اختیار را به دست او بدهید ساختمان محل کشته شدن حمید اشرف را تبدیل به زیارتگاه میکند. حمید اشرف یک تروریست شرور و یک دشمن انسانیت و یک «پول پوت» خفته بود که خوشبختانه ساواک شر نکبت بار او یاران گمراهش را از دست اندازی به سرنوشت مردم ایران، دست اندازی به سرنوشت من، همشهریانم و هم میهنانم کم کرد. چریک فدایی هیچ نمایندگی از جانب مردم ایران که از زندگی شان راضی بودند نداشت که اسلحه بدست بگیرد و بر علیه امنیت کشور اقدام کند. حتا پس از سرنگونی رژیم نکبت اسلامی هم لازم است یک دادگاه تاریخی بر این خبط بزرگ تاریخی و موقع نشناسی عده ای گمراه برگزار شود. نسل تازه ایرانیان که فکری آزاد دارند به کارنامه ساواک به نیکی مینگرند اما همه دو سازمان تروریستی مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق را تقبیح می کنند و بر گمراهی آنان تاکید میورزند. اینها گذشته ای قابل افتخار ندارند. فقط بازماندگانی متعصب و هنوز گمراه هنوز برای آن جوانان ره گم کرده بزرگداشت برقرار می کنند. نکبت تاریخی که بزرگداشت ندارد.

ش., 29.06.2024 - 05:57 پیوند ثابت
محسن کردی

In reply to by محسن کردی

عنوان مقاله
جنگ مسلحانه

آنوقت همین ناشناس که حمید اشرف ها را تحسین و تقدیس می کند وقتی من از مبارزه مسلحانه در شرایط امروز حرف میزنم مرا تقبیح می کند و خوانندگان را تشویق به شرکت در انتخابات می کند! وقتی من مینویسم نه به آن زینب و کلثوم شدنت .. نه به این دایره و دمبک زدنت ... انصافا.. حرف درستی نمیزنم؟ وقتی میگویم این بابا از سر تعصب و دشمنی و نه عقل و حتا ایدئولوژی حرف میزند حرف بیراهی میزنم؟ وقتی میگویم این بابا مشکل روانی دارد حرف بیراهی است؟ دکتر معرفی کنم؟

ش., 29.06.2024 - 06:01 پیوند ثابت
ناشناس

سالام دوسلار !
این سلطنت طلب و پناهنده شده به سوسیال دمکراتها و جمهوریخواهان در اینجا ، حتی به خاطرات و تاریخ مبارزات چپ و ضد شاه، هم حسادت میکند ! خودش یک اسم مستعار و جعلی قومی برای خودش انتخاب کرده؛ تا فدرالیسم و خودمختاری خلقهای با فرهنگ و فولکلوریک ایران را بدنام کند.
او با کولی بازی میخواد دنکیشوت وار، با لاچین و ترک اوغلو و گمنامان و مسعود و مریم بجنگد.
آزادی برای ایران ! خودمختاری برای خلقها ! در 4 چوب ایران واحد.
ایران تهرون نیست ،و تهرون شمرون نیست !

ش., 29.06.2024 - 00:24 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
فریدون فرخزاد

جمله موضوع این کامنت بسیار برای من جای تعجب داشت! جنبش فدایی آن گونه که این آدم ناشناس کاملا شناخته شده در اینجا بیان میکند ... مرده است! میفهمی آقا؟ مرده است!!! هم آدمهاش مرده اند و اگر هم زنده هستند کلا این مشی را رد می کنند. تو کی هستی؟ جرات کن نامت را بگو کی هستی. میدانی چرا نامت را نمی گویی؟ برملا شدن نام تو که تهدید جانی ندارد! رژیم خطری برای تو ندارد. اگر تو نامت را نمی گویی برای آن است که هم رژیم به ریشت میخندد و هم رفقای سابق ات. سوخت بنزین فدایی قبل از آن که از یک ایدئولوژی برخاسته باشد برخاسته غیرت بود. این غیرت از نگاه بسیاری شاید نگاهی عامی و غیر سیاسی باشد. اما چنین نیست. غیرت یک پارامتر روانی و از سر حس مسئولیت است که انسان را به واکنش شدید وا میدارد. این غیرت و همیت چیزی است که ایدئولوژی تنها از پس آن بر نمی آید. این حس در جوان زمان شاه بود چرا که غیرت را از کودکی و در دبستان با داستان هایی مانند آرش کمانگیر در شما نهادینه میکردند و ارق وطن پرستی را در شما برجسته میکردند. امروز اما جای همه آن ارزشهای نیک را حقه بازی، پشت هم اندازی، سفسطه و نامردی و حرامزادگی و غیره گرفته و اسمش را زرنگی میگذارند. . ایده های فدایی خلق و مجاهد خلق موجب تمسخر است. این ایده هیچ آینده ای ندارد اما این فسیل ها جرات روبرو شدن با حقیقت را ندارند و میگویند انشالله که گربه هست.

جمعه, 28.06.2024 - 23:23 پیوند ثابت
ناشناس

با سپاس از توضیحات طهماسب وزیری.
جناب توکلی!
شما در آن زمان در چه شرایطی بودید؟ آیا عضو بودید یا علنی یا حامی پشت جبهه؟ نظری در باره طهماسب وزیری دارید ؟
شاد و تندرست و پیروز باشید !

جمعه, 28.06.2024 - 17:55 پیوند ثابت
ناشناس

https://kar-online.com/%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a…
چرا جنبش فدایی آتش زیر خاکستر است و دوباره سر بر خواهد افراخت ؟

طهماسب وزیری : درباره اینکه حمله ۸ تیر ۱۳۵۵ از کجا آمد نظرات و صحبت های مختلفی بوده. مسئله ای که من به آن اعتقاد دارم و تجربه کردم این است که بعد از اینکه در ۲۸ اردیبهشت (۱۳۵۵) ساواک ضربات شدیدی به سازمان زد، بخشی از رفقای علنی مخفی شدند. مثلا دو تا از رفقای علنی، رفیق عباس هوشمند و رفیق مریم سطوت بعد از ضربه آمدند به تیم ما و ما تبم ۴ نفره ای را تشکیل دادیم. بخشی از اینها که توانستند مخفی شدند، بخشی دستگیر شدند و بخشی را هم ساواک آزاد گذاشت و در تور خودش نگه داشت. اینها کسانی بودند که ساواک حدس میزد میتواند در این شرایط از طریق آنها به درون سازمان نفوذ بکنند، رد هایی پیدا کند و بخصوص رفیقمون حمید اشرف را از پای در بیاورد. به همین دلیل به نظر من رفیقی که اون خانه را گرفت رفیق لایق مهربانی در تور ساواک بود. بعد از اینکه آن خونه رو گرفت ساواک خودش را سازمان دهی کرد و منتظر شد تا جلسه ای گذاشته بشه و رفیق حمید بیاد اونجا. خیلی دقیق و با حوصله کارشون رو انجام دادند و خونه محاصره شد.

خانه ای که رفیقمون حمید در آن بود سه حلقه محاصره شده بود که رفیق مطلقا نتونه از اونجا فرار کنه. در اینجا بود که رفیقمان حمید از پا در آمد و تمام رفقای تیم که آنجا بودند از پای در آمدند. رفیقمان خراط پور هم آنجا از پای در آمد ولی ساواک اسم او را حرمتی پور زد و اسم برادر من را هم متوجه نشدند تا بگذارند.

من صبح که از خانه تکی خودم به محل کارم در پارک خرم میرفتم متوجه فضای تحت کنترل پلیس شدم و فهمیدم که یکی از خانه های تیمی ضربه خورده. در پارک خرم من فقط مسلح به نارنجک و سیانور بودم. برگشتنی که به محل خانه مهر آباد جنوبی رفتم، از وسائل آنها که بخشیش رو از ما گرفته بودند، متوجه شدم که برادرم آنجا به شهادت رسیده. وقتی سر سه راه آذری سر قرار با رفیقمون غزال آیتی رفتم دیدم خیلی گریان و با اندوه فراوان آمد و گفت فهمیدی چه شده؟ گفتم میدونم تیم برادرم ضربه خورده. گفت نه، فقط برادرت نبوده، حمید رو هم زدند. او خبر ضربه را در روزنامه خوانده بود.

آن روز برای ما روز خیلی سختی بود. نا امیدی شدیدی در ما شروع کرد به رشد کردن. فکر اینکه چگونه بتوانیم سازمان را بدون حمید ادامه بدیم برای ما غیر ممکن بود. در ضربات قبلی که حدود ۴۰ رفیق شهید شده بودند ما روحیه مان رو از دست نداده بودیم چون حمید هنوز بود. اکنون میدانستیم که ما چه رفیق سازمانگر و برجسته ای را از دست داده ایم. با این همه تلاشمان را دوباره شروع کردیم. رفقای مشهد آمدند پیش ما، رفقایی که ضربه نخورده بودند. رفیق صبا بیژن زاده بود، رحیم بود، مجید عبدالرحیم پور بود، و رفیقمون منصور قبرایی بود که تازه مخفی شده بود. اینها آمدند به کمک سازمان و تیم های جدیدی در تهران زده شد.

در اینجا مهم است شما بگم که خانواده رفیقمون عبدالله پنجه شاهی یکی از کمک کنندگان و نگهدارندگان سازمان بعد از ضربه ۸ تیر بود. آنها به خاطر نفوذی که رفیق در تهران داشت و نفوذی که مادر پنجه شاهی داشت، کمک های خیلی زیادی به ما کردند. تمام امکاناتشان را در اختیار سازمان قرار دادند تا سازمان بتونه خودش رو سر پا نگهداره.

مادر پنجه شاهی چشم بسته به خانه تیمی ما هم میآمد و جلوی همسایه ها با ما صحبت میکرد تا تیم ما که من و غزال و عباس هوشمند و مریم صفوت بودیم را توجیه کنه تا ضربه ای پیش نیاید.

سازمان تاکید کرده بود که ما به هیچ وجه نباید زنده دستگیر بشیم چون امکانات مان در وضعیت شکننده ای بود و اگر دستگیر میشدیم و تیمی را از دست میدادیم دوباره ساختن آن برایمان خیلی سخت بود. به همین دلیل هم بود که فقط رفیقمان رحیم دستگیر شد. او مقاومت مطلق کرد که اگر حرف زده بود باقیمانده سازمان را در آن موقع از دست میدادیم.

در یک موقعیت دیگر رفیقمون صبا بیژن زاده که در رهبری جدید یکی از سازماندهان بعد از حمید بود به همراه بهنام امیر دبانی همه با هم هنگام دریافت سند یک ماشین هیلمن که خریده بودند ضربه خوردند و در درگیری کشته شدند.

در این موقع که سازمان مرتب ضربه میخورد و ما رفقا رو از دست میدادیم بخشی از رفقا که دارای امکانات خوبی بودند و رفقای با کیفیتی بودند به عنوان انشعابیان از سازمان انشعاب کردند.

آقای تقی شهرام هم از آنطرف فشار آورد که شما سازمانتان درب داغون شده و ما با حمید و اینها به توافق رسیده بودیم. آنها میدانستند که ما نوار جلسات گفتگویشان با حمید اشرف و سازمان را نداریم و گفتند که بیایید با سازمان ما یکی بشوید، ما به شما امکانات میدیم. یک امکاناتی هم دادند، ولی وقتی ما مقاومت کردیم و گفتیم که سازمان باید ساخته شود آنها شیوه برخوردشان رو عوض کردند و بخشی از امکاناتی را هم که به ما داده بودند را گرفتند.

در این وضعیت سخت چند چیز به کمک سازمان اومد. یکی جنبش خارج از محدوده تهران بود که توانست روحیه سازمان را تغییر بدهد. تیم های جدید و هواداران وسیع به سازمان پیوستند و کم کم توانستیم با وجود اینکه هنوز هم تلفات زیادی میدادیم بر مشکلات غلبه پیدا بکنیم. مهم ترین شانسی که آوردیم و توانست سازمان را از بحران درونی نجات بدهد آغاز انقلاب بود که سازمان را توانست به یک سازمان وسیع و گسترده در جامعه تبدیل بکند.

در رابطه با ماندگاری سازمان که موضوع این نوشته است مسئله مهم به نظر من این است که سازمان ما سازمانی است پاک و صادق، و وفادار به زحمتکشان و کارگران ایران، که به هیچ جریان خارجی وابسته نبوده و نخواهد بود. این سازمان از همان روز اولی که دست به اسلحه زد جستجو گر و پویا بود. از همان اول که مسئله سلاح مطرح شد بحث ها در این مورد بود و از همان اول نیز سازمان معتقد به دمکراسی درون سازمانی بود.

جمعه, 28.06.2024 - 13:43 پیوند ثابت
ناشناس

به موازات مبارزات جوانان ایران علیه شاه و شیخ، در غرب چه گذشت؟ اتوبیوگرافی نویسی و بیوگرافی نویسی و خاطره نویسی، به همان اندازه طرح تئوری مبارزه، و آشنایی با آن ضرورت دارد. بدلیل وچود دیکتاتوری شاه و سیاست ضد کمونیستی دوران جنگ سرد بین دوبلوک، مبارزان جوان و بی تجربه ایرانی باید از صفر شروع میکردند. پدربزرگ مرحوم میگفت در دوران دانشجویی قرار شد که با کمک یک محفل، ماشین تایپی بخرند ،و اعلامیه تایپ کنند؛ ولی بعد متوجه شدند که در این کشور درواره تمدن بزرگ ،خرید ماشین تایپ نیاز به اجازه ساواک دارد . و یا برای کوهنوردی و راهپیمایی در دامن طبیعت،ژاندارمری گاهی ، اجازه نامه با مهر عبور و گذر میخواست! به این دلیل فاشیسم فعلی آخوندی فرزند خلف دیکتاتوری نظام شاهنشاهی امریکایی است.
حال باید از خود پرسید آنزمان جوانان غرب در راه مبارزه با چه مشکلاتی روبرو بودند و چه مقایسه ای میتوان با مبارزات جوانان ایران نمود :

شورش جوانان و خاطره نویسی تبعیدیان.در غیاب ما، در غرب چه گذشت ؟. این متن پیرامون ارثیه انقلابی سی ساله نسل سوخته و برباد رفته یک جنبش احتماعی میان سالهای 1990-1960 میلادی در غرب است. میشد آن را" خاطرات رمانتیک" در باره شورش جوانان بنامم. نویسنده در کتاب "تابستان دراز تئوری"، این شورش و جنبش را ،امید و گمراهی های یک نسل سوخته و برباد رفته نامیده؛ گرچه او خود متولد 1972میلادی، استاد فعلی دانشگاه، و برنده جایزه مقاله نویسی اجتماعی است.
در سرزمین مبارزه طبقاتی و در رابطه با وداع با دیروز، سال 1984 را پایان تاریخ نامیدند. امروزه میتوان گفت شورش و اعتراض جوانان از نظر تئوریک متکی به افکار چپ نو، آنارشیسم، و نظرات مرتدین دیالکتیک بود. اشاره میشد که جنبش دانشجویی 1968 نیز نیاز به یک انقلاب فرهنگی دارد.
مکتب التقاطی "چپ نو" کوشید تا دانشجویان را با دگم های فولکلوریک حزب سوسیال دمکرات روزیونیست آلمان آشنا کند. سئوال این بود که فلسفه برای عمل انقلابی چه اهمیتی دارد و آیا تئوری ها قابل عمل هستند یا خیر؟ از آدرنو نیز سئوال میشد در آن شرایط" نخبه گرایی استتیک "مهم است یا موزیک برای تودههای انقلابی؟و از آثار والتر بنیامین انتقاد میشد چون او مرز بین ژورنالیسم و کار علمی در تحقیق اجتماعی را مخدوش نموده. به ماکس هورکهایمر اخطار میدادند که "استتیک نخبه گرایی بورژوایی" را وارد مبارزه طبقاتی مارکسیستی ننماید و به ناشرین مسئول توصیه میشد که کتاب "دیالکتیک روشنگری" آدرنو را بدون فصلهای مشوق مبارزه طبقاتی، منتشر کند چون وظیفه روشنفکر، ماموریت برای تربیت یک طبقه انقلابی نبود.
در نیمه دوم قرن بیست،ولی پروفسورهای دانشگاهی خود را با "بحث هستی و زمان "هایدگر، و متون کلاسیک فلسفی سرگرم کننده،مشغول کرده بودند و بجای انتقاد از" روابط اجتماعی" دنبال کشف" حقایق ابدی" میرفتند ، و راستگرایان میگفتند جنبش اعتراضی جوانان چپ را باید با اندیشه های سوررئالیستی واکسینه نمود. در تئوریهای اگزیستنسیالیستی ادعا میشد که سرنوشت بشر وابسته به تفسیر متون تئوریک است چون شکست و پیروزی جنبش در رابطه با اهمیت "استتیک تئوری" و مبارزه طبقاتی بود.
آدرنو خلاف مارکس، در تعریف فلسفه در" عصر تئوری" ، میگفت جهان چون به اندازه کافی تفسیر نشد تغییرش تاکنون به تعویق افتاده. در این جنبش جوانان چپ در غرب، مفهوم تئوری، کالایی عقیدتی و ایدئولوژیک بود که نوری جادویی را تداعی میکرد ،یا ماشین حقیقت یابی ویا حتی نوعی سبک زندگی میان جوانان بعد از پایان جنگ جهانی دوم شده بود. تئوری مکتب "چپ نو" به رقابت با تئوری مبارزه طبقاتی مارکس و پراگماتیسم سوسیال دمکراسی رویزیونیستی میپرداخت. و بعد از مرگ استالین با پخش سخنرانی معروف خروشچف که موجب ذوب شدن یخها در بلوک شرق سابق شده بود، در غرب تکانی فکری به روشنفکران چپ داد.اینها در آثار آدرنو مانند کتاب" مینیما مورالیا" ، بوتیقای مفاهیم را می جستند چون او میگفت جهان سرمایه داری سیستمی از جنایت و خشونت است. آدرنو خودرا" انسانی تئوریک" میدانست که خواهان" استتیک نمودن تئوری" بود.
با آغاز مشی چریکی، دیکتاتوری رازداری و مخفی کاری حاکم شد. خواننده، چریک گردید و مطالعه موجب شادی و سرمستی شد. آندریاس بادر، یکی از پایه گزاران "سازمان چریکی ارتش سرخ آلمان" بعد از دستگیری در سال 1968 در زندان ،تازه نامه نویسی را آموخت و بعد از خودکشی یا قتل، در سلول زندان او بیش از 400 کتاب یافتند که اکثرا از آثار مارکس، مارکوزه، و ویلهلم رایش بودند. پایه گذار دیگر این سازمان مسلحانه، خانم اولریکه ماینوف بود. انسنبرگر؛ شاعر انقلابی و منتقد اجتماعی آلمان، او و والراف،نویسنده دیگر را، معلمان ادبیات انقلابی نامیده بود.
در آنزمان در میان مردها، تئوری- و در میان زنها، نقش مادری و یا الهه خلاقیت بودن، اهمیت داشت. آدرنو هم به هم جنس گرایان توصیه میکرد که برای کسب اعتماد به نفس خود، آثار ادبی آندره ژید فرانسوی را مطالعه کنند. گاتفرید بن ، شاعر مدرن آنزمان میگفت در نیمه دوم قرن بیست در غرب، محبوبیت شاعر بیشتر از مشهوریت فیلسوف بود. در مقابل او آدرنو در سال 1952 مدعی شد که بعد از فاشیسم شاعری جنایت است.
از ناشرین مسئول حواسته میشد که "دائرت المعارف شورش " را در اختیار جوانان بگذارند چون دانشجویان چپ نو نیاز به مواد مطالعاتی خطرناک برای شورش فکری داشتند یعنی متونی برای تغذیه فکری طرفداران مشی چریکی، آنارشیستها، هیپی، پانکها، و برای آوانگاردهای فضای هنری. افراد عادی با اضطراب می پرسیدند آیا تئوری سوسیالیستی همان مارکسیسم اصیل و دگماتیسم است؟
در تئاتر نمایشنامه های برشت، ایبسن، کامو، و هاینر مولر به روی صحنه میرفتند. بحای کانت،هگل،افلاتون، ویتگن اشتاین، و کارل شمیت، جوانان دنبال آثار ماکوزه،هورکهایمر،آدرنو،مارکس،بلوخ، لوهمن یا دنبال متفکران فرانسوی مانند دلوز، بودریا، میشل فوکو، رونالد بارت، لوی اشترلوس، لوسین گلدمن، لیوتار، آلتهوسر، و امبرتو اکوی ایتالیایی می رفتند. موضوعات مورد علاقه جنبش جوانان آنزمان اروپا، نئومارکسیسم، مکتب فرانکفورت، مارکسیسم ایتالیایی، تئوری انتقادی، تئوری سیستم ها، پسا ساختارگرایی فرانسوی، و یا اندیشه های پسامدرن دهه هشتاد میلادی قرن گذشته بودند.
از جمله کتابهای پرخواننده فضای روشنفکری آنزمان، کتاب "تحقیقات منطقی " از هوسرل در سال 1966، کتاب "زمان و هستی " از هایدگر، کتاب" فرهنگ و جامعه " از مارکوزه ، و کتاب" مینیمال و اخلاق" آدرنو از سال 1951 بودند.

پ., 27.06.2024 - 20:54 پیوند ثابت
ممد حکمت شیرین بیانی

فرخزاد یک بند باز سیرک فرصت طلبی بود و موقع برگشت به ایران قربانی سازمان اطلاعات آخوندی شد. آخوندها میدانستند فرخزاد اگر به ایران بیاید بعد از مدتی دوباره برای ادامه سوء استفاده های فرصت طلبانه به خارج بر خواهد گشت. اخلاق مدار ی فرخزاد در آنجاست که پسر معلول خود بنام رستم را در شهر مونیخ به اداره معلولین واگذار کرد و حتی در طی دهها سال با او دیدار ننمود. سخنان سران سلطنت طلب مانند گنجی و همکار رسانه ای فرخزاد در فضای مجازی نشان میدهد که فرخزاد بعد از اتهام دزدی وسایل و پول کمک به کودک سربازان در عراق و شکایت از او در لس آنجلس به شخصیت سلطنت طلبان و شاه الهی ها پی برد و تصمیم گرفت به آخوندها پناه ببرد ولی آخوندها با رقاص و هم جنسگرا هیچکاه آشتی نخواهند کرد. مصاحبه های فرخزاد با رادیو اسرائیل دیگ زود پز آخوندها را به قل قل رساند. از مار نباید به افعی پناه برد!

پ., 27.06.2024 - 14:00 پیوند ثابت
ناشناس

این ............ .... دوباره کاسه داغتر از آش وارد معرکه شد و مانند............... امکانی یافت تا خودش را خالی کند. امثال این سلطنت طلبان در میان حزب اللهی ها هستند که سر فرخزاد را گوش تا گوش بریدند. صدای پای فاشیسم از امثال این ........... در سال 60 فرخزاد را فراری داد.

پ., 27.06.2024 - 12:25 پیوند ثابت
محسن کردی

عنوان مقاله
فریدون فرخزاد

ادامه در نظر

اول این تیکه را از ویکی پیدا بخوانید، بعد قضاوت کنید که همانطور که یک ناشناس.............و بی جربزه از زیر چادر قضاوت کرده، چرا در محاکمه گلسرخی در تلویزیون شومن بود و دلقک بازی در میاورد. این نویسنده بدون مطالعه فوق لیسانس علوم سیاسی و مارکس شناسی فرخزاد را زیر سوال برده و میگه هرگز مدرک خود را رو نکرد! مگه هرکسی میرفت دکترا میگرفت مدرک را کول خود داشت و همه جا نشان میداد؟ بخصوص به جنابعالی! مگه رفیق دکتر فرخ نگهدار جلوی من و شما دکتراشو نشون داده؟ ولی من باور نمیکنم که فرخ نگهدار در مورد مدرک دکترایش دروغ بگوید برعکس دکتر رئیسی! اما تو آدم قلب .....ه از هرچه دم دستت برسد برای لجنمال کردن دیگران استفاده میکنی و موجود قابل ترحم و عقده ای و بدبختی هستی.

فرخزاد در مونیخ، وین و برلین حقوق سیاسی خواند. پایان‌نامهٔ فوق لیسانس علوم سیاسی[۴] را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و از دانشگاه مونیخ در مقطع کارشناسی ارشد (M.A) دانش‌آموخته شد. سپس در دوره دکتری حقوق سیاسی در همان دانشگاه، مشغول به تحصیل شد اما تحقیق در رسالهٔ دکتری را که در مورد وضعیت حقوق سیاسی احزاب در لهستان بود، ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت.[۵]

خب.. حالا تو .............. به من بگو کدام یک از مارکیست بیشتر اطلاع داشتند، جوان دانشجویی که با دوتا جزوه و حرفهای احساساتی تبدیل به چریک و مجاهد تروریست شد بیشتر از سوسیالیسم و مارکسیسم خبر داشت یا فرخزداد؟ کی گفته که هرکی مارکس رو بخونه الزاما باید مارکیسیت هم بشه؟ مگه این همه محققان که قرآن را خواندند مسلمان شدند؟ مسلمان نشدند هیچ که اصلا قرآن را کتابی عقبمانده برای بشریت بحساب آوردند. مثل آن است که کسی کتاب ولایت فقیه را بخواند و به ولایت فقیه معتقد شود. فرخزداد چون مارکسیسم را خوب فهمیده بود مارکیست نشد. آدم باید خیلی احمق باشد که از مرگ امثال خلخالی و لاجوردی و رئیسی و خسرو گلسرخی اندوهگین باشد. به درک که مردند یا اعدام شدند من برای گلسرخی ابله متاسف میشوم اما عزا نمیگیرم. گلسرخی در صف دشمنان سربلندی ایران بود. مثل چریک ها و مجاهدین که نیت خیر شان چیزی بجز نکبت برای ایران نبود. متاسفم که در درگیری با ساواک کشته و زندانی شدند اما اگر عقل امروز را میداشتم و خانه تیمی آنها را می شناختم به ساواک لو میدادم. البته.. اگر مهدی فتاپور و فرخ نگهدار و همین کیانوش تووکلی هم عقل امروز را میداشتند اصلا چریک نمی شدند. بنده درگاه همایونی هم نمیشدند اما هرکدام شغلی آبرو مند میداشتند و در ساختن کشورشان سهیم میشدند. گور بابای شاه هم کرده مردمان حق دارند برای کشورشان قدم بردارند. یکی هم شومن میشود و مرا میخنداند.. دمش گرم.

پ., 27.06.2024 - 12:13 پیوند ثابت
ناظر

عنوان مقاله
داستان تماس فریدون فرخزاد با...

این ناشناس پانفارس، که حتا جرات تعیین اسم مستعار را بر خود ندارد، و گویا سم نژاد پرستی در رگ و اعصباب و شعورش رسوخ کرده است، تماشا کن که چگونه در خصوص زنده یاد فریدون فرخزاد سم پاشی میکند. مدارک دانشگاهی وی را زیر سئوال میبرد. انگار که مامور ساواک است. فکر میکند که آلمان نیز ایران است و با پول میتوان مدرک خرید. در صورتیکه کشور آلمان یکی از کشورهائی است که به این آسانی دست کسی مدرک نمیدهد.
همین چند سال پیش بود که وزارت فرهنگ آلمان مدارک تحصیلی "دکترا" بخشی از وزرا، و اعضای کابینه خود را ملغا اعلام کرد، در این میان دکترای تقلبی یک ایرانی، بنام " بیژن جیر‌سرایی" که سخنگوی حزب (اف د. پ) است، به جهت رونویسی غیر قانونی از منابع دیگر ملغا اعلام شد. اما این یارو چنان صحبت میکند، که گویا وزیر علوم آلمان است.
اکنون این سئوال در ذهن خواننده نمودار میشود؛ نکند تورک بدون زنده یاد فرخزاد ، روان طرف را آزرده میکند؟ تا اینچنین شروع به سمپاشی در خصوص وی میکند؟ اگر زنده یاد فرخزاد در قید حیات میبود،آیا چنین عنصری جرات میکرد در خصوص وی سمپاشی کند؟ لحن دشمنی و نفرت وی نسبت به زنده یاد فرخزاد، انسان را به یاد کولییان سرگردان در زمان سلطان محمود غزنوی می اندازد، کولیانی که از ظلم فئودالهای هندی "ماهاراجا" مجبور به ترک هندوستان شدند.

پ., 27.06.2024 - 11:51 پیوند ثابت
نظرات رسیده

معرفی کتاب: قتل عبداله پنجه شاهی و بیماری کودکی چپ روی:

در بهار ۱۳۵۶ واقعه بسیار دردآور و تلخی در «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» رخ داد. این واقعه هولناک اعدام یکی از اعضای برجسته آن سازمان به نام عبدالله پنجه‌شاهی بود. این جنایت چنان دردآور و هولناک بود که تصمیم گیرندگان آن حتی خبرش را از اعضای این سازمان هم پنهان کردند و به آن‌ها گفتند که عبدالله ضربه خورده، یعنی بدست ساواک کشته شده است. اما واقعیت این بود که او ظاهراً به ادعای رابطه عاشقانه جنسی با رفیق هم‌رزم خود ادنا ثابت اعدام شد. آیا این ادعا درست بود؟ آیا به فرض درست بودن آن، عبدالله باید بدین خاطر اعدام می‌شد؟ آیا علت واقعی این جنایت ادعای ثابت نشده بود؟ پاسخ نگارنده به پرسش اول تا حدود زیادی منفی، و به پرسش دوم و سوم کاملاً منفی است.

گرچه چند سالی است که خبر این اعدام علنی شده است، هنوز نادانسته‌های قابل توجهی در این خصوص وجود دارد. در چنین شرایطی که اطلاعات کافی درباره این واقعه در دست نیست، برخی می‌کوشند حدس‌های خود را به جای نادانسته‌ها قرار دهند و بر این پایه به سؤال‌های مربوط به اعدام عبدالله پاسخ دهند. بیشتر این حدس‌ها واقعی نیستند و برپایه تمایل و دیدگاه‌های سیاسی گوینده آن‌ها بنا شده‌اند.

برخی مواقع این حدس‌ها چنان از واقعیت دور هستند که بیشتر به واقعه پردازی و داستان سرایی شبیه‌اند. یکی می‌گوید، عبدالله بدلیل رد مشی چریکی و باور به کار توده‌ای بدست رفقایش کشته شد و دیگری به داستان سرایی روی می‌آورد و به سخره قتل عبدالله را نتیجه عشق آتشین دو رفیق مرد به رفیق زنی در «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» می‌پندارد.۱ برخی که موضعی شدیداً ضد مارکسیستی دارند، از اعدام عبدالله ابزاری برای محکوم کردن مارکسیسم و چپ می‌سازند.

متأسفانه اطلاعات نسبتاً کمی درباره اعدام عبدالله در دست است. دو دلیل عمده برای این موضوع می‌توان بر شمرد. دلیل اول سرشت کار مخفی در سازمان‌های زیرزمینی بخصوص «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» است. بر این پایه هر عضو سازمان تنها در محدوده کاری خود اطلاعاتی از فعالیت‌های سازمان داشت و نه بیشتر. به همین دلیل بیشتر اعضای سازمان اطلاعی درباره اعدام عبدالله نداشتند. دوم اینکه برخی از اعضای سازمان که بیشترین اطلاع را درباره اعدام او داشتند، مانند ادنا ثابت و دو نفر از اعضای رهبری آن زمان سازمان یعنی احمد غلامیان لنگرودی و رضا غبرایی متأسفانه زنده نیستند و در نتیجه به اطلاعات آن‌ها دسترسی نداریم.

از اعضای آن روز «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» که زنده هستند، برخی اطلاعاتی درباره اعدام عبدالله منتشر کرده‌اند. بخشی از این اطلاعات درست، برخی با یکدیگر ناسازگار و برخی مبهم‌اند، یعنی معلوم نیست که درست هستند یا نادرست. بنابراین مشکل تنها کمی اطلاعات درباره اعدام عبدالله نیست بلکه موثق بودن یا نبودن اطلاعات موجود هم هست.
https://www.akhbar-rooz.com/113956/1400/02/30/

پ., 27.06.2024 - 10:07 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان این کلیپ را نمی بایست فریدون فرخزاد میگذاشتی.
آیا فرخزاد واقعا دارای دکترا ی علوم سیاسی از آلمان بود و پایاننامه اش را درباره مارکسیسم نوشت؟
آیا فرخزاد در جایی پایاننامه اش را علنی نمود و نشان داد یا در صفحات مجازی وجود دارد؟
فرخزاد هنرمند بود ولی فاقد شخصیت یا اخلاق صادقانه بود چون سعی کرد با همه نوع سیاست حاکم همکاری کند و سرانجام قربانی این فرصت طلبی خود شد.
باباخان تهرانی تنها مدافع او که در شهر مونیخ با برادر و خواهر فرخزاد رابطه داشت از او دفاع نمود. ولی فرخزاد در اوج جنبش دانشجویی 1968 المان و فعالیت کنفدراسیون ایرانی در رادیو و تلویزیون شهر مونیخ برنامه داشت. اگر او روشنفکر چپ بود به او این امکان داده نمیشد.
در جریان محاکمه گروه گلسرخی، فرخزاد در تلویزیون ایران شومن بود و دلقک بازی در می آورد و از مجریان سرگرم کننده مبتذل فرهنگ حاکم زمان شاه بود.
حتی سلطنت طلبان هم بشکل جمعی از فرخزاد دفاع نمیکنند غیر از امثال رضا ضرابی و یک چپ سابق مانند خانبابا تهرانی که با خانواده فرخزاد رابطه داشت.
چرا فرخزاد بجای شاه و شیخ و مارکس، سعی نکرد هوادار و فعال جبهه ملی ایران شود؟! فرصت طلبان بازندگان و قربانیان تاریخ هستند.
از محتوای حرفهای فرخزاد نمی توان باور داشت که او مارکسیست بود یا سواد مارکسیستی داشت.
همینگوی میگفت: در داستان نویسی از صفات عالی برای قهرمان داستان استفاده نکنید! چرا ؟

پ., 27.06.2024 - 01:02 پیوند ثابت
حسن

عنوان مقاله
فریدون فرخزاد

درود بر آقای کیانوش توکلی که با شجاعت بی‌نظیری گذشته چپ را بررسی می‌کند. امیدو آرم این نمونه سرمشقی برای همه کسانی باشد که در گذشته نقشی ایفا کردند.

چ., 26.06.2024 - 23:30 پیوند ثابت
پرسش

عنوان مقاله
چریکها فدایی

قاتل یا قاتلین زنده یاد رفیق فدایی عبدالله پنجه شاهی که چند عضو خانواده خود را در راه مبارزه بر علیه ارتجاع از دست داد نام ببرید. او به اتهام رابطه جنسی با رفیق زن ادنا ثابت( بعدا به سازمان پیکار پیوست و توسط ج.ا تیرباران شد ) بقتل رسید.

چ., 26.06.2024 - 22:05 پیوند ثابت
نظرات رسیده

گلناز؛ بسیار عالی بود ؛ اشتباه بزرگ چپ ها در مورد فریدون فرخزاد خیلی درست و به جا بود و البته در بین هم نسل های شما هنوز این دیدگاه متاسفانه وجود داره

چ., 26.06.2024 - 20:09 پیوند ثابت
نظرات رسیده

مریم : درود کیانوش جان جالب بود ، واقعا سطح شعور و شناخت و آگاهی ما از زندگی مدرن صفر بود، ما هیچ نمی دانستیم که چرا سازمان اینهمه هوا دار داره ؟!ولی حاکمیت میدونست داره چکار میکنه ...!!

چ., 26.06.2024 - 15:51 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید