رفتن به محتوای اصلی

امان از دست این گربه ها

امان از دست این گربه ها


گرمادر بیرون ساختمان بیداد می کند .تمام در وپنجره های خانه را بسته ام  درهوای خنک حاصل از کاردستگاه خنک کننده تن به خواب نیم روزی آرامی سپرده ام .
کسی به پنجره اطاق می کوبد! نگاه می کنم .کسی را نمی بینم. پلک هایم را بر هم می گذارم .باز کسی محکم تر به پنجره ضربه می زند .بلند می شوم بطرف پنجره می روم.پشت پنجره "ماکا "خانم گربه سیاه سفید خانه در حالی که دم علم کرده وسخت عصبانیست ایستاده است.
از پشت پنجره می گویم "هان چه خبر است؟"عصبانی تر این بار با کله محکم به شیشه می کوبد.نه دیگر جای شوخی نیست .در چنین مواقعی اگر در یا  پنجره برایش باز نکنیم قهر کرده چند روزی از خانه می رود .پنجره را باز می کنم. با آن دوچشم وحشی خشمگین که سخت بمن خیره شده، داخل می شود.
وارد شده نشده می گوید :"خجالت نمی کشی خودت تواین اطاق خنک نشسته چرت میزنی !آنوقت منو با سه یچه شیر خواره زیراطاقک شیروانی جا داده ای ؟ شرم آوراست! بچه های من از گرما دارند مثل سگ له له می زنند.تو این جا ی راحت و خنک عین خیالت نیست  که ما چه می کشیم. پس معرفتت کجا رفت؟  داری مرتب از عشق ودوستی می نویسی !اماگرما زده شدن بچه های من تو این خانه را نمی بینی؟ شما آدم ها همه تون همین هستید .حداقل تو یکی را من دیده ام!  وقتی زبان بسته ای مثل منو می گیری می آوری خانه ،وظیفه داری تر وخشکش بکنی .
سخت از دستت دلخورم ! نگاه کن ببین بیچاره "سزار" ته حیاط گوشه ایوان زیرتخت رفته ونای بلند شدن ندارد.آخر این چطور حیوان نگاه داشتن است؟ تو که نمی توانی سگ وگربه نگاه داری چرا مسئولیت نگهداری ما را بر عهده گرفتی ؟مارا تو این خونه آوردی عادتمان دادی، شد خونه ما. اما پرتمان کردی تو اطاقک زیرشیروانی،یا آن سزار بیچاره که تمام روز زیر آن تخت دراز کشیده وله له می زند .دریغ که حداقل دستی بسرش بکشی.
به "سزار"سگ زیبای جرمن شیپر که زیرتخت ته ایوان دراز کشیده نگاه می کنم متوجه می شود! از همان دور دمش را تکان می دهد .ماکا بشدت عصبانی می شود.می گوید:" امان از این سگ های متملق . دم تکان دادنشو نگاه نکن  .چند روز پیش میگفت ."بعد یک سال که نبود برگشته ،هنوز سراغ من نیامده .دستی به سر وگوشم نکشیده آخه این هم شد سگ نگاه داشتن؟
لاکی  خانمم ، که پانزده سال تو این خونه بود چند ماه پیش مرد.
حتی نیامده تسلیت بگه .از "یورا"بپرسه زیر کدام درخت چالش کرده؟ یک شاخه گلی ،یک تسلیتی، حداقل از من بپرسه که بدون لاکی بدون جفت چکار میکنی؟"
سزار که باز شدن پنجره وصحبت کردن "ماکا"خانم را شنیده از زیر تخت بیرون می آید. بسرعت خودش را به چمن مقابل پنچره می کشد ."ماکا خانم "می گوید داشتم می گفتم که چه انتقادی میکردی ! سزار آهی می کشدبا دستپاچگی می گوید: "من؟ من که انتقاد نمی کردم. درد دلم را میگفتم !درد دل با انتقاد خیلی فرق دارد. من هیچ نارضایتی ندارم.خیلی هم از این خونه وصاحبم راضیم . ببین کارمان بکجا کشیده گربه جای سگ صحبت می کند؟تو که هیچ کاری نمی کنی، فکر می کنی صاحب خونه هستی. تمام روز در حال چرت زدنی !اما من تمام مدت حواسم به نگهبانی خانه است. حال تو جای من صحیت میکنی؟امان از دست این مفت خور های از خود راضی .خسته شدم . "سپس دمی تکان می دهدومی نشیند.
ماکا خانم که سخت عصبانی شده می گوید: "حسود تر از سگ حیوانی نیست . فکر می کند چون اسمش به فداکاری و نگهبانی در رفته ، باید همه عالم و آدم  نازش را بکشند. بدبخت نمی داند که آدم ها ناز وعشوه گربه ها را وقتی کنارشان دراز می کشند و اجازه می دهند نازشان کنند قبول دارند . متوجه نشده که همین تنبلی من واین که دم دستشان باشم  برایشان کافیست .قدیم های می گفتند  گربه برای گرفتن موش لازم است و حال الحمدالله دیگر موشی نیست و بیشتر گربه ها ساکن خانه های تازه سازند ونهایت اگر صاحب خانه دلش بازیگوشی گربه اش را بخواهد یک موش مصنوعی جلوش می اندازد تا بازی کند و او قاه قاه بخندد. سگ ها حسودند. رو به سزارمی گوید :" حقا که خیلی متملقی، هیچ غروری نداری .من اگر زور ودندان های ترا داشتم .جام این جا نبود . مگه اجازه می دادم این طور با من رفتار کنند. من اصلا  نمی فهمم. تمام  روز آن همه بمن گفتی حالا زیرش میزنی؟"
سزارکلافه شده با نگاه ملتمسانه ای نگاهم می کند! سخت شرمنده است.طبق معمول وقتی احساس گناه کند روی زمین دراز می کشد دودستش رازیر پوزه اش قرار میدهد ،چشم هایش را بپائین می دوزد واز زیر چشم بدقت نگاه می کند .کافی است که با محبت نگاهش کنی بلافاصله دمی تکان می دهد وهمین طور که روی شکم خوابیده خودش را جلوتر می کشد.
ماکا از این حرکت  سزار عصبانی تر شده از چشم های درشتش فقط خشم بیرون می زند.بهرحال او حاصل ازدواج "مارسل" خانم فیلسوف مادی گرا از نژاد شاتلند بود و پدری که نژادش معلوم نبود. بزرگترین رئیس مافیای بخش بزرگی از شهر .گربه ای که بیشتر از هشت کیلو وزن داشت وهیچ جای بدنش خالی از جای زخم های التیام یافته نبود.لاتی بود قلدر که در راس مافیای منطقه  قرار داشت .از هیچ چیز نمی ترسید.دوسالی می شود که هر دو رخت ازاین جهان بسته اند .امیدوارم که خداوند از گناه های هردو بگذرد ودر بهشت با" حوریان " و"غلمان ها " محشورشان کند.هر چند که بعید می دانم.اما کار خدا را چه دیده ای. 
ماکا همین طور براق در چشمم خیره شد .می گوید شما مسلمون ها اصلا نباید سگ و گربه نگاه دارید.شما که به گربه بچشم موش گیر نگاه می کنید  و سگ را نجس می دانید.! هیچوقت از صمیمم قلب به ما ها دل نمی بندید وما را همدم خود نمی دانید.واقعا دلم تو این خونه گرفته ،تو این محله که خیلی از این خانه ها دری به محبت رویت نمی گشایند.عجیب اند این آدمها تنها سگ وگربه ای را دوست دارند که مالکش باشند . اگر اشتباه کرده وارد خانه شان بشوی با چوب ولگد دنبالت می کنند . کجا می توان رفت؟ وقتی که هر جا بری اذیتت می کنند.این همه تبعیض قائل می شوند . خنده دار است همین ها شعار علیه تبعیض می دهند . تبعیض که فرقی نمی کند ! حیوان ،حیوان است ."از حرف دو پهلویش خنده ام می گیرد . پدر سوخته ای است.  "گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشگ از فلک بر داشتی." 
یاد لاکی می افتم سگی که پسر خوانده ام "یورا" از دو محله پائین تر از خانه پیدا کرده بود عرق در خون. دمش را بریده ،پایش را چاقو زده بودند ودوتوله سگ دیگر را همراه مادرش کشته بودند .از مردن نجاتش داد و نگاهش داشت .اما هرگز آن وحشت از ذهن او بیرون نرفت وبمحض دیدن فردی نا آشنا می لرزید و به زیر زمین پناه می برد. 
به "ماکا نگاه می کنم آرام مانند مادرش و جنگجو مثل پدرش چه زود بزرگ شده ، خانمی شده جنگجودر عین زیبائی .
از پنجره بیرون می رود اندکی بعد یک بچه سفید چون برف را بدندان گرفته وارد می شود. بی آن که بمن نگاه کند یا بهتر است بگویم بحسابم 
بیاورد از پله ها سرازیر می شود. سفید برفی را در خنک ترین قسمت
اطاق پذیرائی جای می دهد.بر می گردد آن دو تای دیگر هم می آورد وجابجایشان میکند. 
اندکی بعد وارد اطاقم می شود. یک راست سراغ مبل رفته پا روی پا می اندازد ومی نشیند. " آب خنگی ،شیری داری که بخورم ؟اصلا نمی پرسی که چطور این سه بچه را شیر می دهم؟ "خواجه آنست که باشد در غم  خدمتکارش."
شیری می آورم می نوشدچشمکی میزند. در واقع چشم هایش را تنگ می کند وگشاد. بر میخیزد، لطفی کرده، به آرامی دمش را بپایم میکشد "خب من باید برم سراع بچه ها . سری بزن ! این سزارم خیلی تنهاست ."
از پله ها پائین می رود.از پنجره حیاط را نگاه می کنم. هنوز سزاز همان جا دراز کشیده بطرف پنجره نگاه می کند. "چطوری سزاری ؟خوشحالیش را حس می کنم دمی محکم تکان می دهد، برمیخیزد بدنش را روی دو پا کش می دهد، با محبت بمن خیره می گردد . باید پائین بروم ! باید فکری برای تنهائیش بکنم .اگر شده شاخه گلی روی خاک لاکی بگذارم." ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ع.ب.تورک اوغلی

عنوان مقاله
داستان خوب بانگاهی عالی

سالام
آفرین که داستان خوبی نوشتی،
بعللی که میدانید،
نوشته های این عزیزراکمترمیخوانم،
گاهی بعلت جواب ها ومتن ها، یا بعلت موضوع مقاله ونوشته مجبورا نگاهی به نوشته اصلی میکنم،
باتوجه به اینکه قبلا سفارش
کرده بودم،داستان نویسی کن،
قلمت ،وخودت را باسیاست
توهمی خراب نکن،
خداراشکر این داستان سگ وگربه داستان خوبی بود.
برمیگردم،به
این آقا که نوشته های خودرا
با ،کارکار انگلیس است.
ایشان اصل مسئله رامیخواهد لوس کند.
هدفش انتقاد ویا خدمت‌ به
ایران وایرانی نیست
اینها تفکرات پان ایرانیستی
عوامفریبی بی نتیجه ایی را
دنبال میکنند،
هدفشان فقط حاکمیت تفکر
غلط انداز ایران وایرانی برباد ده است،
نه حیایی دارند،
نه منطق سرشان میشود،
اگرکسی این نوشته زیرنویس ایشان راببیند،
دقیقا آدرس رد گم کنی می‌دهد،
باورکنید،حتی خودش هم
به عقل ........... نمی رسد،
چی بخوردمردم می‌دهد.
اگرکار ،کار انگلیس نبود،
انگلیس چه غلطی در کانادا
واسترالیا میکند،
به چه دلیلی قاجارها رابرداشت و نوچه های ماسونی را درایران حاکم کرد؟
به چه دلیلی افراد خبیثی
مثل تولیدکنندگان تفکر خودت را راه انداخت و به آنها بال وپر داد؟
شما باچه منطقی میخواهید
بما حالی کنید،
که صدساله نفت وگاز و منابع ایران رابرده اند،
ولی ما روبروز جهان سومی ترشدیم؟
با کدام نیرو وتفکر وباچه کسانی همفکری کرده واین نوشته های انحراف ایجادکن
را می نویسی؟
عزیزدل،الان ۵ سال پیش نیست،
چه برسد به ۴۵ سال پیش ،
یا به ۱۰۰ سال پیش.
تو هنوز پی به دستاوردهای
انقلاب انفورماتیک را نفهمیده ایی،
البته فهمیده ایی ،ولی فکرمیکنی همه مثل خودت
احمق هستند،
و نخواهند فهمید،که همه را
احمق فرض کرده ایی!!

ی., 14.07.2024 - 21:29 پیوند ثابت
دایی جان ناپلئون

صف‌های روشن و تنها خاکریز
سیرک انتخابات تیرماه ۱۴۰۳ در دو دور به پایان رسید. رفتار عمومی را که با عدم حضور مردم به نمایش درآمد با هیچ عدد و آمارسازی نه از چشم جامعه و نه از نگاه جهان نمی‌توان پنهان کرد: اقلیتی بین ده تا ۱۵ درصد که از همه امکانات از جمله ابزار رسانه و سرکوب برخوردار است در برابر اکثریت قاطع بین هشتاد تا نود درصد که امکانی جز تلاش‌های مدنی از جمله تحریم رژیم در اختیار ندارد.
اکنون صف‌بندی‌های سیاسی با جابجایی برخی نیروها از همیشه روشن‌تر است و تصویری را به نمایش می‌گذارد که سرانجام فعل‌وانفعالات اجتماعی را به سوی رویدادهای تعیین‌کننده هدایت خواهد کرد.
جمهوری اسلامی هم‌ زمان با از دست دادن مردم و پایگاه اجتماعی خود و ریزش‌های درونی که تحمل می‌کند هنوز از حلقه‌ای وفادار در درون و بیرون خویش برخوردار است که تا آخرین لحظه مقاومت خواهند کرد. بخشی از این حلقه از نظر مذهبی و عقیدتی با رژیم خواهد ماند. بخشی دیگر اما از نظر سیاسی و در دفاع از انقلاب ۵۷ و نه الزاماً برای جمهوری بلکه علیه پادشاهی و پهلوی تا آخر با این رژیم خواهد ماند. این وفاداری برای اینان علاوه بر منافع احتمالی اقتصادی جنبه‌ی ناموسی و حیثیتی پیداکرده است. اینان عبارتند از یک اقلیت متشکل از افراد مذهبی و ملی- مذهبی و چپ و قوم‌گرا و تجزیه‌طلب که با گرایش‌هایی مختلط از غربگرایی تا ضدغربی و طرفدار روسیه و چین در عمل به دنبال حکومت فرقه‌ای مانند خود جمهوری اسلامی یا جمهوری‌های خلقی و یا مشابه جمهوری‌های عراق و لبنان هستند.

در آن‌سو اما اکثریتی متنوع از اقوام و مذاهب و عقاید سیاسی گوناگون قرار دارند که ممکن است مدافع پهلوی و یا مخالف پهلوی باشند عمدتاً غربگرا هستند اما ضدغربی نیز در میان آن‌ها دیده می‌شود ممکن است مخالف جمهوری یا مخالف پادشاهی باشند اما قاطعانه ضد جمهوری اسلامی هستند به هیچ قیمتی اصلاح‌طلب نیستند و به دنبال براندازی و سپردن جمهوری اسلامی به زباله‌دان تاریخ‌اند. این اکثریت به دنبال آزادی و امنیت و رفاه در یک میهن آباد و در صلح با همه کشورهای منطقه و جهان است. همبستگی ملی بین این اکثریت شکل‌گرفته و آلترناتیو را نیز همین نیروی متکثر با رهبری شاخص ارائه می‌دهد.
تکلیف گروه اول که حامی جمهوری اسلامی است مشخص است در میان گروه دوم که اکثریت مخالف جمهوری اسلامی هستند اما نیرویی نیز وجود دارد که پیشینه‌اش به دفاع از اصلاح‌طلبی رژیم می‌رسد و اگرچه از نظام عبور کرده اما همچنان به انقلاب ۵۷ وفادار است. به نظر می‌رسد واقعیت این نیرو را مجبور کرده که به این نتیجه برسد که نمی‌توان مدافعان پادشاهی و پهلوی را نادیده گرفت. این‌ها همان کسانی هستند که در نمایش انتخابات اخیر نیز شرکت نکردند. رأی ندادن آن‌ها اگرچه در شمار واقعی آرا و همچنین عددسازی رژیم نقشی بازی نمی‌کند اما برای آینده و اعتمادی که به اعتبار این تحریم پیداکرده‌اند اهمیت دارد!
نکته مهم این است: تنها خاکریز بین مشروعه و مشروطه بین ایران اسلامی و ایران نوین بین گذشته و آینده نه جمهوری اسلامی بلکه انقلاب ۵۷ است و همه شواهد نشان از عبور جامعه از این خاکریز دارد که رژیم اسلامی معلول آن است. وفاداری به آن انقلاب ارتجاعی راهگشا نیست!

ش., 13.07.2024 - 20:02 پیوند ثابت
ناشناس

در ایرا گلوبال یک نبرد نهایی میان سربازان ومبلغان فرهنگ مبتذل سلطنی ، و طرفداران فرهنگ مردمی؛ با اسامی مستعار برقرار است.
همانطور که آخوندها نظام سلطنتی را داغان کردند، در آینده و در مرحله بعدی، :ملیون و مجاهدین و جمهوری خواهان و فدرالیست ها و سوسیالیست ها ،نیز ضربه نهایی را به باقیمانده تفکر و نظام و فرهنگ سلطنتی وارد خواهند نمود، تا مانند سایر کشورها ،دیگر کمر راست نکنند ،و بخواهند ایران را دیگر یکباربه دروازه سقوط بزرگ هدایت کنند.
جبر تاریخ در هزاره سوم ،نظام شاهنشاهی و سلطنتی را در ابران ، مانند سایر نقاط جهان،محکوم به زوال و انحلال و نیستی نموده. فرهنگ انسان ستیز و ارتجاعی و راسیستی و شونیستی، آن نیز برای بشریت مضر و خطرناک است.

ش., 13.07.2024 - 01:39 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

بعد از دیدار از مزار نیکاشاکرمی .... نیکا جان دست خالی آمد اینجا ولی وقت وداع پنجه به خاک زدم و مشتی شرف بر داشتم

پ., 11.07.2024 - 21:29 پیوند ثابت
محققی

In reply to by شازده اسدالله میرزا

عنوان مقاله
آمان از گربه ها

از شرف وشرافتمندی تنها کسانی می توانند سخن بگویند که نامی مشخص داشته باشند وشنونده بداند که چه کسی است این شخص که ا شرافت سخن می گوید .آیا خود مزین به این صفت زیبای انسانی است .یا بزدلی است ترسو پنهان شده پشت نامی مستعار که نمی دانی آبشخور کلماتش از کجاست .معمولا این گونه افراد که حتی قادر یه بیان نام واقعی خود نیستند .یا مامورند و معذور یا متوهمینی که فکر می کنند بسیار مهم اند و افشای نامشان درد د سر ساز . درد سر برای چیزی که ندارند . من چنین در تاریکی ایستادگان و زبان به توهین گشوده گان را بزدل های بی شرفی میدانم که وظیفه ای جز نفرت پراکنی و ندارند و متاسف هستم برای ایران گلوبال که میدان به این گونه تیر اندازان ایستاده در تاریکی می دهد .میدان برای ناشناسانن که معلوم نیست سرشان بکجا بند است .

جمعه, 12.07.2024 - 21:55 پیوند ثابت
ناشناس

چرا یک نویسنده بجای نوول و رمان، داستان کوتاه مینویسد؟
هدف از نوشتن داستان؛ برای انتقاد اجتماعی و تبلیغ انسان مداریست، یا برای سرگرمی خواننده و دل خود ،یا برای پرداختن به گذشته ها و درمان تنهایی خود؟
آیا شرایط داستان نوشتن در نزد سوسیالیست ها و نزذ لیبرال ها و مذهبیون یکی است ؟ هر کدام چه معیاری را پیشنهاد میکنند ؟
چرا برای آموزش داستان کوتاه نویسی، باید نویسندگان پیشین مانند: مطالعه هدایت و صمد بهرنگی و یاقوتی و درویشیان و داریوش عبدالاهی و گلشیری را مطالعه نمود؟ یا نویسندگان خارجی مانند: هانریش بل، چخوف، همینگوی، ماکسیم گورکی، و غیره را ؟
علت پرداختن به داستان کوتاه در باره حیوانات نتیجه رشد انسانیت است یا موضوع و تقاضای جامعه رفاه و فرهنگ غربی؟
آیا افراد آرمانگرای سیاسی سابق، داستان کوتاه را به سبک انتقادی اجتماعی رئالیستی مینویسند؟ یا فقط به قصد تفریح و سرگرمی خود و خواننده ؟

آییا ادبیات میتواند انسان را بسوی اشرف مخلوقات هدایت کند آنطور که ادیان ابراهیمی آرزو میکردند؟. ادبیات واقعگرای اجتماعی و انتقادی رئالیستی، تریبون فریاد، سبب انقلاب میشود ؟.ادبیات روس ازآغاز ادبیاتی باجریان غالب رئالیستی بود، ولی در قرون 18 و19میلادی ادبیات رئالیسم انتقادی رونق گرفت. گرچه مورخین ادبیات ازقرن 17میلادی به معرفی ادبیات روس میپردازند،روسها ولی از قرن 11میلادی دارای نویسندگانی در زمینه ادبیات بودند که به زبان اسلاو شرقی مینوشتند. برگمن درکتاب" تاریخ ادبیات روس" مدعی است که مکتب ادبی رئالیسم در روسیه ادبیات انقلاب بود. سه دوره ادبیات روس درآغاز شامل سالهای میان عصرروشنگری تا دوره رمانتیک، وسالهای میان رمانتیک تا دوره رئالیسم، و سالهای میان رئالیسم تا شروع انقلاب اکتبر، بود.
جامعه شناسان اشاره میکنند که ادبیات معمولا انعکاس ونوعی جهانبینی اجتماعی نویسنده وزمان وی می باشد.پیرامون تاریخ اجتماعی روس باید اشاره کرد که در سال 988 میلادی مسیحیت دین رسمی مردم روسیه شد که جمعیتی میان 12-8 میلیون داشت و قرنها ترکهای تاتار و خزرها همسایگان جنوبی اسلاوهای روس بودند.جنبش رنسانس و هومانیسم با تاخیرفراوان درقرن 17 میلادی وارد روسیه شد. روسها یکی از پیشگامان و استادان فرم رمان و داستان سرایی روایتی در ادبیات جهانی هستند. هرتسن میگفت ادبیات تنها تریبونی بود که ازآنجا میشد فریاد زد.
درروسیه تزاری دهه 1750 میلادی فقط چند نویسنده محدود در روسیه وجود داشت.ادبیات رئالیستی روس سالها به انکار ادبیات باروک این کشورپرداخت.سالهای میان 1790-1700 را زمان میان باروک وکلاسیسم می نامند.در سال 1755 میلادی در دانشگاه مسکو مرکزی برای تحقیق ومعرفی ادبیات افتتاح شد.درسال 1739 زبان اسلاوکلیسایی جایش را به زبان امروزی روس داد.
لوموسف یکی ازآغازگران رفرم زبانی و تئوری ادبی در روسیه تزاری بود.اززمان او زبان ادبی امروزی روس اغاز به رشد نمود و زبان رسمی در روسیه گردید.در قرن 18 اشرافیت روس بدلیل باسواد بودن یکی از حاملان و ناقلان ادبیات گردید. در زمان کاترین دوم ادبیات و علاقه به آن به تاج و تخت تزاری رسید.او به سبب علاقه به فرهنگ با متفکرانی مانند دیدرو،المبرت،و ولتیر رابطه حضوری و مکاتبه ای داشت و به انتشار یک مجله ادبی بنام " همه چیز " پرداخت.
در روسیه پیش از انقلاب اکتبر مکاتب ادبی مانند باروک،کلاسیسم،احساس گرایی،و روکوکو جریان داشتند. خصوصیات اروپایی ادبیات روس به سبب دو پایتخت مسکو و پتروگراد قرنها مختلف بود.شهر پتروگراد نماینده ادبیات اروپایی و طرفدار ادبیات هلند،آلمان،و فرانسه بود، و شهر مسکو مبلغ ادبیات ملی اسلاوی روس وخواهان استقلال ادبی از غرب بود، با این وجود ادبیات روسی نتوانست از ادبیات اروپایی بی تاثیربماند و حتی ریشه های فرهنگ اسلاوگرایی و غرب گرایی روسیه در دورههای روشنگری راسیونالیستی و فرهنگ رمانتیک اروپای غربی قرار داشتند.
میان سالهای 1869-1854 میلادی پوشکین نماینده ادبیات هنری-استتیک و گوگول نماینده ادبیات اجتماعی-انتقادی شدند.سال 1851 را زمان مشهوریت ادبی پوشکین وفعالیتهای انقلابی جنبش اجتماعی دکابریستها بحساب می آورند. در زمان پوشکین، بلینسکی نیرویی تاره به نقد ادبی داد و به ترجمه آثار غربی از نویسندگانی مانند والتر اسکات، گلداسمیت،بایرون،گوته،شیلر،فونتان،یارنی،هومر،و ورژیل پرداخت.
دکابریستها میگفتند در روسیه فقط تاج و سرنیزه برمردم حکومت میکنند وسانسوربه مرز و مرحله آبزورد در اجتماع رسیده است.در این دوره از طریق آثار گوگول،لرمانت،و پوشکین، ادبیات به سلاحی اجتماعی تبدیل گردید.این سه نویسنده موجب رشد رمان و گذر ادبیات از مرحله رمانتیک به ادبیات رئالیستی شدند.درزمان بلینسکی نویسندگان مکتب ناتورالیسم و نویسندگانی مانند گوگول، لرمانتف و پوشکین مقدمات مکتب رئالیسم رافراهم کردند و ادبیات مانند ژورنالیسم به طرح پرسشهای سیاسی و اجتماعی پرداخت.
حدود سال 1885 پوپولیستها در روسیه نفس تازه ای کشیدند و وارد مبارزات انقلابی گردیدند. نویسندگانی مانند هرتسن،چرنیشفسکی،دوبر، و لیب، راه رفرم اجتماعی سال 1861 را هموارکردند. پلخانف با اشاره به پوپولیستها میگفت ترور شخصی حاکمان اثر مثبت انقلابی ندارد. لنین درسال1903 نخستین بار از اصطلاح "انقلابیون حرفه ای" را بکار برد.
از طریق آثار ادبی تورگنیف خوانندگان توانستند با شرایط اجتماعی روسیه پیش از انقلاب آشنا شوند. نویسندگان بعد از دوره رفرم پیشگامان رمان و ادبیات پرولتری در قرن 20 شدند.در دهه 50 قرن19 مکتب ادبی " هنر برای هنر " در روسیه فعال شد. در این زمان اسلاوگرایان ناسیونالیست و غرب گرایان لیبرال باردیگردرادبیات فعال گردیدند.درپایان این دوره دو نویسنده مهم روس یعنی تولستوی و داستایوسکی لقب غولهای ادبی درتاریخ ادبیات جهان گرفتند.
و سرانجام در دهه 30 قرن 20 مکتب ادبی" رئالیسم سوسیالیستی" کوشید تا مکتب ادبی غالب درشوروی گردد. استالین ادبیات مدرن را بورژوایی و نتیجه بحران جهانی سرمایه میدانست و توصیه نمود تا از نشر و پخش آن جلوگیری شود.

پ., 11.07.2024 - 07:03 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید