یکی از اصلی ترین نشانههای رشدنیافتگی جامعه ما و حل نشدن مشکلش به این زودیها، صحبت کردن بر سر دینی بودن یا نبودن حکومت است. البته به نظر میآید تا حد زیادی سکولار بودن حکومت در گفتمانها غالب شده است و در کوچه و بازار و تاکسی و صف نانوایی هم این غالب شدن را دیدهام. اما مسئله این است که هنوز بحث میشود. هنوز تازگی دارد. در بین سیاستمداران مخالف حکومت و حتی برخی روشنفکران و اهل قلم هم هنوز بحث میشود.
به نظر من این بحث کردن مانند این است که بگوییم یک حکومت نژادپرست که به سفیدها بیشتر از سیاهها اهمیت میدهد خوب است یا نه! پرواضح است که خوب نیست! به همین روشنی هم واضح است که حکومت نباید دینی باشد. دینی بودن یعنی تولید قوانین براساس دین و امتیاز قائل شدن برای دیندارن(سفیدها) نسبت به بیدینها(سیاهها). ماجرای سادهای است این دینی بودن حکومت که به نظر میرسد برخی آن را عمدا پیچیدهاش میکنند. دو حالت دارد. یا ما معتقدیم دین اسلام کامل است و به آن ایمان کامل داریم که در این صورت باید قوانینش در جامعه اجرا شوند، یا معتقدیم که دین اسلام برای امور معنوی کاربرد دارد و برخی از قوانینش ممکن است به درد جامعه امروز ما نخورند و بهتر است کار حکومت و سیاست به سیاستمداران سپرده شود و اسلام هم در مسجد و جنبههای معنوی فعال باشد.
باز روشن است که دیدگاه اول نتیجهاش چیزی میشود چون جمهوری اسلامی و طالبان و آل سعود که هرکدام به قرائت خودشان در حال اجرای قوانین شریعت اسلامی در قالب قوانین حکومتی هستند. بسیار واضح است که هرگونه قانونگذاری دینی بیواسطه یعنی تبعیض و تحمیل قوانین دین به سایرین که نیازها و خواستههای منطبق بر انسانیتشان سرکوب میشود.
اندیشه
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید