رفتن به محتوای اصلی

زنی ز ژرفنای زندگی

زنی ز ژرفنای زندگی

ز ژرفنای زندگی

کنون گُذر کُنَد زنی

چو زُهره ای ز برزنی

زنی که رنگِ هستی ست وُ زمزمه ست را

صدا بزن

صدا بزن

صدا بزن

که مادرِ من ست

گرفته دستِ تُردِ کوچکم به دست

می بَرَد ز کوچه وُ ز هر چه هست

یا که بود وُ نیست

ولی؛ چگونه می شود که من

ایستاده تلخ وُ بی صدا

چو بسته دست وُ پا به تیرکی

در انتظارِ واپسینِ سردِ رفتنی

ز سوزِ سرخِ سینه ام صدا زَنَم خدا

بگو به مادرم

که کودک ات منم

اگرچه خسته وُ غریب

اگرچه شعله ای شکسته بی شکیب

سراسر آهم وُ نگاه

تو دستِ کودکیِّ من گرفته ای و می بَری

ولی چرا نمی رسد

دستِ من به دستِ تو

به سانِ سایه بی سخن

منم به جستجوی گام های مانده ات به راه

تویی؛ تویی که می شناسی ام

بگو؛ بگو به من که کودکم؛ بیا

تو مادرم؛ مرا ببر ازین کویر

سرابِ تفته ی فریب

نگر چگونه می زَنَد صفیر

و می کُشد مرا

چو تشنه ای اسیر

قَسَم که خاکِ پای تو منم

دگر رها نمی کنم تو را

دوباره ام ببر به روشنی، به کودکی

تویی که می شناسی ام

مرا ز من بگیر وُ با خودت ببر

که خسته ام ز دوستان وُ دشمنانِ آشنا

که خسته ام ز گُلشنی سُرودن وُ ندیدنِ گُلم

2012- 1- 25

http://rezabishetab.blogfa.com‍  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
منبع:
ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید