رفتن به محتوای اصلی

از عینیت تا ایده، و از ایده تا عینیت و ایده

از عینیت تا ایده، و از ایده تا عینیت و ایده

 

 

از عینیت تا ایده، و از ایده تا عینیت و ایده

 

اگر ایده نبود، عینیت‌ها یا همیشه همانطور که بودند می‌ماندند، یا بدون طرحی از پیش تعیین‌شده تغییر می‌کردند.
نقطهٔ شروع تغییر دادن عینیت، ایده است.

تغییر دادن با تغییر کردن متفاوت است. تغییر دادن، فعل یا مجموعه افعالی است با فاعل معلوم و با هدف معلوم؛ ولی تغییر کردن، فعل نیست، بلکه پذیرش فعل است.
تغییر کردن، واقع شدنِ فعل است بر موضوع مورد تغییر.
خود این فعل، البته فاعل دارد. اصلاً فعل، بدون فاعل معنا نمی‌دهد. اما محور در تغییر کردن، خود تغییر است، و در تغییر دادن، فاعلِ تغییر.

تغییر دادن، پیش از هر چیزی، نیازمند دیدن موضوع مورد تغییر است. و دیدن، چه با نگاه باشد، چه با لمس، و چه با حرکت های ذهن، کار آسانی نیست. مخصوصاً برای کسانی که گردو را گرد می‌دانند، و یا ـ بد‌تر از آن ـ گردو را گرد می‌بینند.
این‌که هر گردی گردو نیست را همه بلدند، اما این که هیچ گردویی گرد نیست را فقط کسانی می‌دانند که پیش‌فرض ها را، هر قدر هم که ثابت‌شده به نظر بیایند، زیر سئوال می‌برند.

ــــــــــــــــــــ

در حالت معمولی، تصویر ما از هر چیزی، تصور ما از آن چیز است. اما هر چیزی می‌تواند، چیزی جز تصور ما ازخودش، و یا چیزی افزون‌تر یا کم‌تر از تصور ما از خودش، هم باشد.
 
برای آن که واقعیت را آنطور که هست ببینیم، باید آن را آنطور که نیست نبینیم.
و این، یک مقدار سخت است.
می‌توان به راحتی از این سختی فرار کرد البته. به صورت های مختلف:
ـ مثلاً با دل خود را به بازی با کلمات و جملات و نقل قول از اینجا و از آنجا و از این و از آن و از این متن و از آن متن خوش کردن و صد تا رفرنس دادن.
ـ یا مثلاً با پتو را بر سر خود کشیدن و به واقعیت های بیرون اجازهٔ آشفته کردن رؤیا‌ها و آرزو‌های خود را ندادن، و دیگران را هم به رفتن زیر پتو دعوت کردن.

هر چیز، در ذهن ما تبدیل به تصویر می‌شود، و اصلاً بدون تبدیل شدن به تصویر در ذهن، نمی‌تواند در معادلات ذهن جایی داشته باشد.
در چنین فرایند یا فراشدی است که تصویر واقعیت، جای خود واقعیت را در ذهن می‌گیرد.
همیشه آنچه در معادلات ذهن به آن می‌پردازیم، حتی در بهترین حالت هم باز تصویر واقعیت است نه خود واقعیت.
به درجات.
و به نسبت.

ــــــــــــــــــــ

بعد از دیدن واقعیت، نوبت به پذیرفتن واقعیت داشتنِ واقعیت می‌رسد. اگر واقعیت داشتنِ واقعیت را انکار کنیم، یا ـ خواسته یا ناخواسته ـ تصویر ذهنی خود از آن را با آن یکی بگیریم، حکایتِ همان خشت اول خواهد بود و تا ثریا کج رفتن آنچه ایدهٔ بنا کردنش را داریم.

و تازه بعد از این مرحله است که کار تغییر دادنِ واقعیت شروع خواهد شد.
برای تغییر دادنِ واقعیت، بعد از دیدن آن، و بعد از پذیرشِ واقعیت داشتن آن، اول باید صورت خیالی آنچه باید باشد و نیست را ساخت، و بعد، صورت عینی، یعنی آنچه هست و نباید باشد را به سمت صورت خیالی، یعنی آنچه نیست و باید باشد جهت داد.

اما همیشه آنچه نیست و باید باشد نمی‌تواند واقعیت پیدا کند. واقعیت دادن به ایده، خودش مشروط به واقعیت‌های دیگری است که خود را بر ایده ها تحمیل می‌کنند.
ایده، هر قدر هم که زیبا باشد، باز همچنان ایده است نه عینیت. یعنی تا هر ارتفاعی که داشته باشد یا بیابد باز هم محاط در محیط عینیت‌ها خواهد بود.
و از آنجا که عینیت‌هایی که ارتفاع ایده را محدود می‌کنند، خود نیز قابل تغییرند، ایده می تواند بعد از گذار از مرحله‌یی به مرحلهٔ دیگر، تا ارتفاعی بیشتر از ارتفاع مرحلهٔ پیش، اوج بگیرد.

ــــــــــــــــــــ

این ها قواعد کلی بودند و بخشی از مبانی فلسفی هر حرکتی در جهت تغییر دادن هر واقعیتی.
حالا اگر بخواهیم به عنوان مثال، و در واقع به عنوان آنچه بهانهٔ این بحث بود و این بحث به بهانهٔ آن گشوده شد، به موقعیت کنونی مبارزه با ج.ا بپردازیم، با در نظر گرفتن این قواعد کلی و این مبانی فلسفی عام، باید ارتفاع انتظار خود را با ارتفاع واقعیت بیرون از ذهن خود اندازه بگیریم.
ارتفاع انتظار، با ارتفاع ایده فرق دارد. ارتفاع ایده می‌تواند بسیار بیشتر از ارتفاع انتظار باشد.
ارتفاع انتظار، به آماده کردن خود برای اوج گرفتن تا ارتفاع ایده کمک می‌کند، ولی در نظر نگرفتن تناسب آن با ارتفاع واقعیت های موجود، به اراده‌گرایی می‌انجامد.
و اراده‌گرایی، فریب خود است.

با چنین نگاهی است که می‌توان گذار از واقعیت خرداد هفتاد و شش به واقعیت خرداد هشتاد و هشت، و از واقعیت خرداد هشتاد و هشت به واقعیت دی نود و شش، و از واقعیت دی نود و شش به واقعیت آبان نود و هشت را دید و شناخت و پذیرفت، و گذار از ضرورت واقعیت آبان نود و هشت را برنامه‌ریزی کرد.
هر کدام از آن مرحله‌ها یک سرفصل بود، و سرفصل جدید باید از تمام آن مرحله‌ها متمایز باشد، همچنان‌که هر یک از آن سرفصل‌ها ضمن قرار داشتن بر امتداد سرفصل و سرفصل‌های قبلی، از سرفصل و سرفصل‌های قبلی متمایز بود، و اساساً همین تمایز‌هاست که از آن‌ها سرفصل ساخته است.

این‌که سرفصل جدید چگونه خواهد بود، و یا این‌که سرفصل جدید چگونه باید باشد، همان پرسش دوگانهٔ تغییر یافتن یا تغییر دادن است.

با مبنا قرار دادن آنچه در این نوشته به عنوان قواعد کلی و مبانی فلسفی هر حرکتی در جهت تغییر دادن هر واقعیتی آمده است، به سرفصل جدید و چند و چون‌های آن باید در نوشته‌یی و نوشته‌هایی دیگر، جداگانه پرداخته شود.

 ۲۶ فروردین ۱۴۰۱

ققنوس ـ سیاست انسانگرا

www.ghoghnoos.org

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد علی اصفهانی
برگرفته از:
www.ghoghnoos.org

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید