داوود حشمتی
️اخیرا و بعد از قطعنامه شورای حکام علیه برنامه هسته ای ایران، احمد زیدآبادی در دو متن اظهار «ناامیدی» کرده و نوشته: «احساس من این است که دایۀ مهربانتر از مادر شدهام! ظاهراً خودتان (مسئولان) به اندازۀ من علاقهای به بقای خود و حفظ کشور ندارید و گام در راهی گذاشتهاید که هزاران بار نسبت به عواقب آن هشدار دادهام. حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟ تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!»
او البته در متنی دیگر یادآوری کرده که به نوشتن در مورد مسائل مورد علاقه اش، مسائل سیاست و امور بین الملل ادامه خواهد داد اما با این حال از فحوای کلام می توان بوی ناامیدی را همچنان استشمام کرد.
طبیعتا برای من به عنوان شاگردی در مکتب روزنامه نگاری سخت است تا به نقد افرادی دست بزنم که سبقه و سابقه ای روشن در این عرصه دارند، خصوصا که فردی باشد چون احمد زیدآبادی که کمتر کسی (حتی از مخالفانش) که به سلامت نفس و پاکی سالهای زندگی او اعتراف نکند. اما چون مصلحتی بزرگتر در میان است، (و آن مصلحت عامه است) حتما باید سخن گفت.
لذا اولا معتقدم کنشگری آقای زیدآبادی در پیش از انتخابات در به وجود آمدن شرایط حاضر بی تاثیر نبود.
ثانیا، او باید دست از گفتگو با قدرت برداشته و با مردم حرف بزند.
از نگاه زید آبادی «نقطۀ آغاز خروج کشور از این وضعیت بحرانی احیای برجام است» در بحث اینکه برجام همین امروز و با همین وضعیت اگر احیا بشود آیا کارکردی که در 94 تا 96 داشت را بازهم خواهد داشت یا نه، حرف بسیار است، اما من هم معتقدم که برجام اولین پایه صحیح بازگشت به مسیر درست عقلانیت در حکمرانی است. این پایه البته باید با گام های موثرتر در داخل و خارج تحکیم شود. با این حال لازم است یادآوری کنیم که زمانی که در پاییز 99 دیگران معتقد بودند «یکدست شدن قدرت» حرکت به سمت عقلانیت را متوقف می کند، زیدآبادی اتفاقا معتقد بود: «حرف من این است که در این شرایط جامعه ، دولت را رها کنیم به حال خودشان و اصلا به طرف مقابل بدهیم، آنها هم اینجور نیستند که ما فکر کنیم آدمهاییاند که نه فکری دارند و نه محاسبهای دارند و نه عقلی و همینکه دولت دستشان میافتد جنگ میکنند و..؛ اتفاقا خیلی هم زرنگتر از شما (تاجزاده) هستند، منافعشان را هم خیلی بهتر از شما تشخیص میدهند»
زیدآبادی باید به یاد بیاورد که در نشستی در دفتر حزب اتحاد ملت معتقد بود «کسانی چون شکوری راد اگر بروند و به صورت خیریه مردم را ویزیت کنند بیشتر تاثیرگذارند» و یا به یاد بیاورد که در جای دیگر باور داشت که جریان مقابل با دنیای خارج توافق خواهند کرد: «اتفاقا اگر قرار است ایران با جهان خارج کنار بیاید به دست اینها امکانپذیر است و نه هیچکس دیگری»
بحث در مورد اینکه چرا «یکدست شدن قدرت» سرانجامش به رویارویی بیشتر با غرب منجر می شود نه کاهش تنش، بحث مفصلی است که در جای خود باید به آن پرداخت، اما حرف من اینجا این است که زیدآبادی و تاکنون بیشتر مخاطبش قدرت بود تا ملت. ناامیدی امروز او ناشی از این است که به دنبال افزایش آگاهی بیشتر مردم و برساختن یک کنش اجتماعی دسته جمعی برای مطالبه گری بیشتر و تغییر در سیاست های مسئولان نبود. همچنان که پیشتر خودش گفته بود: « همین نیروی حاکم یا به سمت اصلاح میرود و یا نمیرود! اینکه برود یا نرود به صدها عامل وابسته است که در رأس آنها نوع مطالبهگری اقشار مختلف مردم قرار دارد.»
او تصور می کرد با نوشتن مطالب (یا نامه هایش) می تواند قدرت را نسبت به مسائلی که متوجه آنها نیست، آگاه کند. درحالی که باید باور کند دستگاه محاسباتی زیدآبادی با دستگاه محاسباتی سعید جلیلی در حوزه بین الملل 180 درجه با هم متفاوت هستند و مراکز اصلی تصمیم گیر در ایران همچنان به دستگاه محاسباتی سعید جلیلی نزدیکتر است. کما اینکه می بینیم امروز دستگاه محاسباتی سعید لیلاز به سعید جلیلی نزدیکتر شده و مورد پسند است.
از همین رو تنها راه حل را اتفاقا کنشگری بیشتر در سطح عموم، و بیان خطرات و مشکلاتی است که در آینده ممکن است کشور با آنها روبه رو شود. تجربه سالهای اخیر نشان داده که گفتگوی و توصیه به اصحاب قدرت کمترین اثر را در بر داشته. اما گفتگو با ملت علاوه بر ایجاد وفاق و احساس همدلی ممکن است در مقاطع حساس منجر به ایفای نقش تاریخی و صحیح خود شود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید