رفتن به محتوای اصلی

آتش شاکرمی خاله نیکا_شاکرمی با انتشار این تصویر خود نوشت:‌

آتش شاکرمی خاله نیکا_شاکرمی با انتشار این تصویر خود نوشت:‌

آتش شاکرمی خاله نیکا_شاکرمی با انتشار این تصویر خود نوشت:‌

«دوازده سیزده سال پیش شکلی از این زندگی را عریان زیستم......در مرگ‌ زندگی کردن را.

نتیجه‌ی آن شد یک مجموعه نقاشی؛

«من در تاریکی_تاریکی در من»

حالا بعد از آن‌همه سال، تاریکی مطلق و کمرشکنی مرا (ما را/ چراکه یک پرتره می‌تواند گویای تجربه‌ی زیسته‌ی برهه‌ای از تاریخ یک ملت باشد. فرقی نمی‌کند چه کسی‌ست، مهم آن چیزی‌ست که زیسته) بلعیده. خاکسترنشین ِ خود شده‌ام. و تنها ذهنی هستم و این ذهن باقی‌ام را به دوش می‌کشد و در تاریکی مسیری نامعلوم را با شهود و نوری که از رنج ساطع می‌شود طی می‌کند.

و این نور چه نور ِ عجیبی‌ست. قابل دیدن نیست. فقط هست. می‌دانی که هست. و ترا در مرزها راه می‌بَرَد.

وقتی از سر خاک جوجو برگشتم بزرگ‌ترین حس‌ام خشم بود. و این‌که انگار با آن سفر و لمس ِ آن سنگ ِ تاریک برای اولین بار به شکلی واقعی با تنهایی بی‌رحمانه و عمیقم در این ایستادن و جنگیدن رودررو شدم.

تنها بودم.

من و جوجو عمیقن تنها بودیم. از لحظه‌ی ورودش به زندگی‌ام تا امروز.....

و این رویارویی و لمس و خشم مرا در بستر انداخت.

این خشم. این محق بودن‌. این لمس ِ آن سنگ ِ قاطع و بیرحم.

 

آن تاریکی ِ آن سال‌ها و آن‌همه نظارت بر خویشتن مرا ورزیده کرده اما هیچ در تصورم نمی‌گنجید این‌طور بی رحمی‌‌ای را هم‌ زندگی کنم.

و دارم زندگی‌اش می‌کنم.

بی‌رحمی‌‌ای از تمام جهات. بی‌رحمی‌ای هولناک و نفس‌گیر. بی‌رحمی‌ای سهمگین.

که زندگی دادن‌هایش را هم به همان اندازه‌ی گرفتن‌هایش بی‌رحمانه به من داد و از من گرفت.

که با کشته شدن جوجو زندگی دوستانی به من داد که گرچه دیوارهای تنهایی ِ من و جوجو را جابجا نکردند و حضور ِ هرباره‌شان این زنده نبودنم‌ را بی‌رحمانه و با درد به من یادآوری می‌کند، اما همین زنده‌ها مانع از ویرانی مطلق من شدند و می‌شوند.

از وقتی جوجو کشته شده در مرزهای هستی و نیستی هستم....در مرگ‌ زندگی می‌کنم. و این‌بار نه مثل تاریکی ِ قبلی.....این‌بار زنده نخواهم شد.....می‌دانم.....تا ابد ِ خود در مرگ‌ زندگی خواهم کرد و عمری طولانی خواهم داشت و رسالتم را کامل خواهم کرد....در مرزهای نیستی و هستی شاهد بر برهه‌های هولناکی از زیست ملتم خواهم بود.....ثبت‌شان خواهم کرد....و در مرگ زندگی خواهم کرد.....چراکه نیکا تکرار ِ خویشتن ِ من بود که کشته شد، بی‌رحمانه و به ستم کشته شد، بی‌رحمانه و به ستم از دیدن و لمس شکوفایی‌اش محروم شدم.....و حالا او مرده است و من کشته‌ی خود را در خویشتن حمل می‌کنم و در مرگ زندگی می‌کنم.

و من

سوگوار ِ خویشتن و نیکا و نیکاها هستم.»

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید