به دنبال فتوا علیه هنرمند ایرانی شاهین نجفی، طی هفتههای اخیر سوآلات زیر را برخی از دوستان به طور شفاهی با من مطرح کردند.
شما مدافع بی قید وشرط آزادی بیان هستید. آیا به صرف داشتن این آزادی، به خودتان این حق را میدهید که به افراد توهین کنید؟
اول نکتهای که درباره احترام و بی احترامی می توانم بگویم: فکر میکنم در هر جامعه دموکراتیک افراد، به عنوان فرد، باید احترام شخصیت یکدیگر را داشته باشند. این را میگویند "احترام شهروندی". شهروند در مقابل شهروند. انسانهایی که یکدیگر را نمی شناسند، با یکدیگر دوستی یا رابطه همسایگی ندارند اما به اعتبار اینکه"شهروند" اند و باید میانشان صلح برقرار باشد، به یکدیگر احترام میگذارند و شخصیت یکدیگر را با توهین و تمسخر و زخم زبان خفیف نمی کنند. این احترام به شخصیت مدنی افراد است و ربطی به "کرامت" و"رحمانیت" و دلسوزی و این حرفها ندارد. "رحمانیت" مرا نگران می کند: انگار یک عده آن بالا نشستهاند و از سر لطف تصمیم می گیرند به نیابت از دینشان به ما رحمت بورزند یا نورزند. رحمت را باید گذاشت برای گدای سرکوچه.
در زبان روزمره، واژهها و عبارات رکیک و سخیف، به ویژه اصطلاحات زن ستیز، بسیار است. توهین را نمیتوان از زبان زدود اما میتوان نسبت به آن آگاهی داد و از کاربردش اجتناب ورزید: توهین به یک زن مثل "خواهر خودتو بپوشون" یا "بی حیا" بی احترامی به شکل متلک؛ مثلاً متلک به پوشش شما، دامن کوتاه یا روسری و حجاب شما یا نجس دانستن یک شهروند غیرشیعی، یک بهایی، یک زرتشتی، فردی با گرایش جنسی متفاوت. میتوان و باید نسبت به انواع خشونت نهفته در زبان آگاهی ایجاد کرد و آدمها را از کاربرد آگاهانه یا ناآگاهانه آن زبان و اصطلاحات پرهیز داد.
پس شما لازم میدانید به باورها و عقاید مردم احترام بگذارید؟
دقت کنید در اینجا صحبت از کاربرد زبان است و "اجتناب" از خشونت زبانی. معنیاش به هیچ وجه این نیست که شما به "عقاید" یک فرد یا به دین و مرام او احترام می گذارید. هیچ ضرورتی ندارد که ما به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم. "دانایی" کالای کمیابی است. آدمها بیشتر دستخوش کج فکری اند تا مجهز به بصیرت. تعصبات، پبشداوری های باطنی شده، خرافات، و انواع بیخردی ها شایسته احترام نیستند بلکه باید بی مهابا مورد انتقاد قرار بگیرند.
منظور ما از "توهین" چیست؟ شما اگر شراب بنوشید یا گوشت خوک بخورید یا لواط بکنید به مقدسات بعضیها توهین کرده اید. اگر این کار را در ماه "مبارک" بکنید از اهانت هم بدتر است، فساد کرده اید، یعنی به باور آنها، محیط زندگانی شان را آلوده کردهاید و آنها حق دارند این نجاست را تطهیر کنند.
وجود اقلیتی از زنان و مردان همجنسگرا توهین مستقیمی است به ارزشها و اخلاقیات افراد متدین. البته که این توهین به"مقدسات" آنهاست. حال میخواهید چه کنید، این زنان و مردان را از صفحه روزگار محو کنید یا آنها را در"گتو" بگذارید که جلو چشم همسر و فرزندان شما نباشند؟ مقدسات این است؟ از قضا مقدسات شما نیز توهینی است به هستی و شعور و انسانیت آنها؛ کتابهای به اصطلاح "مقدس" سراپا توهین و تهدیداند به"مشرکان" و "کافران" و "گناهکاران" و"مفسدان" که باید تنبیه یا تحقیر شوند. خوب، سختگیران متدین هم میتوانند از گناهکاران بیاموزند و "توهین" را به شکل متمدنانه و صلح جویانه پذیرا شوند و با آن مدارا کنند. وگرنه باید به خشونت متوسل شوند.
پس مشکل شما از نظر میزان تحمل انسانهاست؟ ما موظف نیستیم به خود انسانیت آدم ها احترام بگذاریم و به آن ها مهر بورزیم، بلکه باید ظرفیت انسانها را برای پذیرش توهین بالا ببریم؟
اگر واقعاً صدمه ای روحی به شما وارد آمده باشد (نه اینکه به تحریک واعظان و مراجع، رگ غیرت مدهبی تان بیرون زده باشد ــ تازه ما واقعاً نمیدانیم اکثریت خاموش شیعیان فلان ترانه یا رمان را بی احترامی تلقی میکنند یا نه، فقط سرو صدای واعظان و کاسه های داغ تر از آش معمولاً به گوش ما می رسد.) اگر روشن شود که جراحتی روحی و روانی برآیند آن توهین بوده، البته باید اعتراض کنید اما نه به شیوه خشونت آمیز. نه با حمله و آتش سوزی و حکم قتل هنرمند و نویسنده. از راه مسالمت آمیز به او حالی کنید با هر نیتی که آن کار را کرده، صدمه ای روحی را ناخواسته سبب شده؛ این را صمیمانه و محترمانه به او "ثابت کنید" و ببینید واکنش او چیست.
در مورد "انسانیت" هم فکر میکنم هیچ ضرورتی ندارد ما به یک مفهوم انتزاعی مثل "انسانیت" عشق بورزیم. در عمل هم کسی این کار را نمی کند. این نوع اومانیسم های تصنعی فقط شعارند.
انسانها، انسانهای واقعی و زنده نه "انسانیت"، به هیچ وجه از یک پیکر و یک "گوهر" نیستند، بلکه به گروهها و دستجات و طبقات مختلف تعلق دارند ــ با منافع متفاوت و متضاد؛ با قدرت متفاوت و میزان شعور متفاوت و حتا "زمان تاریخی" متفاوت. اگر زنی به اعتبار تجربه زیستی اش علاقهای نداشته باشد با مردها دمخور باشد، چطور میخواهید مجبورش کنید قبول کند "بنی آدم" از یک "گوهر" است؟ شاید او "بنی" آدم نباشد و نخواهد بپذیرد که از دنده حضرت آدم سرشته شده. آنچه احترام شهروندی را ضروری میکند میزان مطلوب یا میانگینی از صلح اجتماعی است، تا افراد بتوانند آمال متفاوت و گاه متضاد خود را در شرایط امنیت و آسایش دنبال کنند.
توهین به متون مقدس یا به پیامبران و امامان چطور میتواند به صلح اجتماعی کمک کند؟
اگر از من میپرسید که آیا یک متن، یک "کتاب"، یک چهره تاریخی، یا یک شخصیت افسانه ای هم شامل احترام شهروندی می شود، باید عرض کنم خیر. میتوان متن ها را مسخره کرد، شمایل ها را پاره کرد، و هردو را در زباله دان انداخت. متون مقدس چطور؟ اگر کتابی از زمره به اصطلاح کتابهای "مقدس" باشد و چند میلیون آدم (در کشوری که ظاهراً گفته می شود قربانی "امپراتوری" شده) تصور میکنند این کتاب کلام خداست و کسی حق ندارد به محتویات آن اسائه ادب کند (وعدهای هم در دانشگاههای غربی اصرار دارند که"مدرنیته" و آمریکا و اسراییل به آن کشور اجحاف کردهاند و حالا "توهین به مقدسات" مساوی است با ادامه استعمار و استثمار)، آیا بازهم میشود آن کتاب را به زباله دان سپرد؟ اینجا احتیاط شرط است. باید دید با کدام شیوه بهتر میتوان این حقیقت را به زبان آورد که یاوه در همه حال یاوه است، و از درون یاوه های مقدس خشونت بیرون می آید. و این خشونت، خشونت بومی و خانه زاد است، نه ساخته اسراییل و "امپراتوری".
به چه شیوه به نظر شما می شود این کار را کرد؟ به شیوه "آی نقی" شاهین نجفی و "آیه های شیطانی" سلمان رشدی؟
وقتی که اول اصل مشروع بودن انتقاد را در فرهنگ مان پذیرفتیم، وقتی که نویسنده و هنرمند را از ترس جانش فراری از وطن نکرده باشیم، آنوقت مساله شیوه انتقاد امری ثانوی می شود. شاید راهش سوزاندن و پاره کردن نباشد. البته به آشغالدانی سپردن هر متنی حق شما است. این حق دموکراتیک شماست که از هر متنی انتقاد بکنید، زیرا هیچ متنی به این اعتبار که خارج از حیطه نقد باشد، "مقدس" نیست. اما قصد ما روشنگری است نه اینکه لج آدمهای خرافی را در بیاوریم، به ویژه کسانی که هنوز از لحاظ آگاهی تمدنی به قول امانوئل کانت، در "صغارت" به سر میبرند و عقلشان را سپرده اند دست "آقا" و "مراجع": کسانی که وقتی دلخور و آزرده شدند، جیغ میزنند، دهانشان کف می کند، و زمین و زمان را روی سرشان میگذارند. درست است که گاهی باید گوش بچه را گرفت و کمی او را ادب کرد، اما میشود این کار را به طور "سمبولیک" انجام داد و بهترین راه همان کاری است که هنرمندان می کنند: نویسندگان، طنزنویسان، کاریکاتوریست ها، یا مثلاً خوانندگان موسیقی "رپ".
کسانی که کمی درک هنری داشته باشند میدانند ژانرها، دارای قراردادهای خاص خودشان هستند، به قول رانالد دوارکین، "آنچیزی که "تمسخر" می نامیم نوع خاصی از بیان است که محتوای آن را نمی توان با بسته بندیِ دیگری که محترمانه تر باشد ارائه کرد، زیرا اگر بخواهیم شکل آنرا عوض کنیم، دیگر با همان بیان سرو کار نداریم."
کاریکاتور و طنز برحسب خصلتش باید شیطنت داشته باشد، مسخره کند، دست بیندازد، اغراق کند، سربه سر بگذارد، و تابوها و خطوط قرمز را انگولک کند. موسیقی رپ (که از گتوهای سیاهان محروم آمریکایی سر برآورده) خشمگین است، زبان پرخاش دارد، گاهی بی نزاکت است، و میخواهد دردها و سختی ها و ادبار ناشی از تبعیضات نژادی یا طبقاتی یا جنسی را به فریاد بیاورد. "رپ" آینه تبعیض است. کسی مثل شاهین نجفی، آینه ای را جلوی مقدسات شیعی میگیرد و با لحن غضب آلود یا طعنه آمیز میگوید، "بفرمایید، خودتان را تماشا کنید. ببینید مقدسات شما چه بلایی سر ما آورده است."
این شیوه متمدنانه و غیرخشونت آمیز انتقاد اجتماعی است. وگرنه، در پاسخ ترور احمد کسروی یا الاهیات کهریزکی، در پاسخ بر باد دادن زندگی و آمال یک نسل، ما هم باید قمه ها و ذوالفقارها را تیز میکردیم و می افتادیم به جان فَتوا صادر کنندگان. خیر. این رسم شهروندان مدرن و دموکرات نیست. این راه و رسم هواداران افراطی امامان و "معصومین"است. روش متمدنانه و صلح آمیز انتقاد و روشنگری چیزی نیست مگر طریق هنر، ادبیات، موسیقی، طنز ، کمدی و فکاهه. از ملانصرالدین گرفته تا صادق هدایت، از "چلنگر" تا "توفیق"، از تئاتر خیابانی سعید سلطانپور و غلامحسین ساعدی تا رمان گرافیک مرجان ساتراپی و کاریکاتورهای مانانیستانی و زبان تیز هادی خرسندی و گفتار تلویزیونیِ بهرام مشیری. از "میخک نقره ای" فریدون فرخزاد تا موسیقی نامجو و کیوسک و شاهین نجفی. هنرمندی مثل شاهین نجفی به مراتب از لحاظ اخلاقی در مقام بالاتری است تا برخی نواندیشان رحمانی که نه ادراک موسیقی و نه دید تیز نقادانه، دلسوزانه ، و تراژیک او را دارند.
مقدساتی که صدای زن را ممنوع میکند و همجنسگرایان را بر تیر جرثقیل به دار می آویزد، مقدساتی که رقص و طرب و خوشباشی را از زندگی جوانان می دزدد و به آنها روسری و توسری عطا می کند، مقدساتی که عزا و ندبه و شهیدنمایی و امام پرستی را جانشین شعور و عقلانیت کرده، باید هدف انتقاد این هنرمندان قرار بگیرد. انتقادِ هنری، انسانی ترین و متمدنانه ترین شیوه انتقاد اجتماعی است.
تاريخ : دوم جولای ۲۰۱۲
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید